۸۶ سال کسبوکار به روایت «حسین سحرخیز»
طلای سرخ
آقای سحرخیز کسب و کار شما بیش از ۸۰ سال در خانوادهتان قدمت دارد و تا کنون هم استمرار پیدا کرده است. ظاهرا پدرتان آغازگر این مسیر در خانواده شما بوده است. در مورد چگونگی و روند شکلگیری کسب و کارتان توضیح میدهید؟
برای آنکه بخواهم تاریخچه سحرخیز را شرح بدهم باید به گذشتههای تقریبا دور برگردم. کسب و کار ما تاکنون سه نسل را پشت سر گذاشته است. شروع کار کسب و کار ما از پدر من حاج محمد سحرخیز شروع شده است. این دوره از سال ۱۳۱۱ شروع میشود و تا ۱۳۴۲ ادامه پیدا میکند. در آن زمان پدرم، حاج محمد سحرخیز در شهر مشهد فروشگاه قدیمی را با سبک و سیاق همان روزگار که در واقع یک عطاری بود، تاسیس میکند. پدرم معروف به حاجی عطار بود و در نزد مردم از محبوبیت و احترام فوقالعادهای برخوردار بود. در گذشته صنف عطار بسیار مورد اعتماد و وثوق مردم بود و اصولا خانوادههای سنتی راهی برای درمان خود در طب نو جستوجو نمیکردند. در آن زمان همه اعتبار به موی سپید و خوشنامی فروشنده بود و زمانی که صحبت از اقلام عطاری، گیاهان دارویی و سلامتی افراد به میان میآمد، همگی به نیت خیر و اصطلاحا دست سبُک عطار ارتباط داده میشد. اگر امروز هم در میان بخشی از مردم گرایش به سمت محصولات یا داروهای گیاهی قابل مشاهده است، به دلیل حُسن اعتمادی است که همچنان به کار پیشینیان وجود دارد.
در حقیقت حاج محمد سحرخیز نقش پررنگی در شناخته شدن محصولات سنتی و گیاهی در محل و شهر خود برای مردم داشته است. کمی بیشتر از پدرتان و مسیری که طی کرد برایمان میگویید؟
حاج محمد سحرخیز در سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر مشهد در محله «سرشور» به دنیا آمدند. او در سالی متولد شد که یکی از مهمترین فرازهای تاریخ ایران یعنی جنبش مشروطیت در حال رخ دادن بود. محله سرشور سالهای طولانی است که خاستگاه خاندان سحرخیز بوده و حتی کوچهای که پدرم در آن زندگی میکردند به نام برادرشان حاج جواد سحرخیز نامگذاری شده بود. در آن دوره تاریخی اینگونه باب بود که وقتی جوانان از آب و گل درمیآمدند، به دنبال کار و زندگی خود میرفتند و گاهی هم کمک حال خانواده میشدند. پدرم به همراه برادرش، حاج جواد تصمیم میگیرند که عطاری کوچکی را در محله سرشور راهاندازی کنند و در آنجا محصولات گیاهی عرضه کنند.
حاج محمد و حاج جواد چقدر توانستند کارشان را گسترش دهند؟ این همکاری و همراهی تا کجا ادامه پیدا کرد؟
در اواخر دوران قاجار و اوایل دوره پهلوی اول مجموعهای از ساختمانهای اداری و تجاری از قبیل پست، بانک ملی، هتل پارس (اولین هتل مشهد) و... در اطراف محدوده خیابان ارگ شکل میگیرد و نمای شهر را به کلی دگرگون میکند. به دنبال این تحولات، حاج محمد و حاج جواد تصمیم میگیرند که برای رشد و توسعه کار، عطاریشان را به خیابان ارگ (امام خمینی فعلی) منتقل کنند و دو برادر سالها در کنار یکدیگر به کسب و کار مشغول بودند. اما حاج محمد سحرخیز که در نزد مردم از اعتماد و وثوق قابلتوجهی برخوردار بود در سال ۱۳۱۱، از برادرش جدا میشود و بهصورت مستقل فروشگاه «شعبه ارگ سحرخیز» را در خیابان خسروی دایر میکند. این فروشگاه پس از ۸۶ سال همچنان فعال و برقرار است و امروز جزئی از تاریخچه تولیدات سحرخیز به حساب میآید. در حقیقت فروشگاه «ارگ» را میتوان نماد بیش از ۸۰ سال کار و تولید و همراهی چند نسل مختلف دانست. در نهایت پدر من پس از سالها فعالیت در اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰، به دلیل شدت یافتن بیماری قلبیشان و نبود پیشرفتهای لازم علم پزشکی در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۲ از دنیا رفتند.
پس از فوت حاج محمد، کار و تولید سحرخیز در چه مسیری قرار گرفت؟ همچنان کسب و کارتان در دوره جدید به شکل خانوادگی اداره شد؟
بله، همین طور بود. پس از فوت پدر نسل دوم کسب و کار سحرخیز، یعنی من به همراه برادرم حاج تقی سحرخیز کار پدرمان را ادامه دادیم. این دوره از سال ۱۳۴۲ شروع شد. سعیمان این بود که به خوبی کار پدر را ادامه دهیم و دورانی طلایی برای نام و تولید سحرخیز بسازیم. آنچه توسط پدر و عمویمان شروع شده بود که بارزترین نمادش فروش خوب و مشتریمداری بود را ادامه دادیم و تلاش کردیم در پرتو همین نگاه به موفقیت برسیم. در حقیقت من و برادرم تلاش کردیم به امانتی که تحویل گرفته بودیم روح، عمق و غنا ببخشیم و بر اساس آن تولید و تجارتی خوشنام را پایهگذاری کنیم. تلاشهایی که توسط من و برادرم حاج تقی صورتگرفت در جهت آن بود که پایههای کسب و کار سحرخیز محکمتر شود تا راه رسیدن به آرمانهای دور و درازمان فراهم آید.
پس در واقع بر پایه همان شعار مشتریمداری کار پدرتان را ادامه دادید.
همین طور است، پایه ارتباطی محکم و قوی را با مشتریان سحرخیز گذاشتیم. روحیهای که امروز هم همچنان در اداره تولیداتمان وجود دارد و در مرکز توجه است. این ارتباط رودررو، صمیمانه و به اصطلاح نفس گرم مشتری، همواره رونق بخش محفل کسب و کارمان بوده است. اما متاسفانه هجمهها، رقابتهای ناسالم و تبلیغات منفی بسیار زیادی از سوی بعضی از رقبا و تازهواردهای این حرفه که عموما عمر فعالیتشان گاهی به چند ماه هم نمیرسد، وجود داشته است. اینها در راه کسب منافع آنی و کوتاهمدت از هیچ تقلب و بدگویی فروگذار نمیکردند؛ اما خوشبختانه ارتباط غنی و نزدیک ما با مشتری طی سالهای متمادی خدشهدار نشده و بر سر جای خود باقی مانده است.
آقای سحرخیز کمی بیشتر از خودتان و برادرتان و همین طور نحوه همکاریتان با یکدیگر میگویید؟ همانطور که گفتید شما و حاج تقی سعی کردید دوره طلایی سحرخیز را بسازید. برای این هدف از چه روشهایی استفاده کردید؟
ما یک خانواده پُر جمعیتی بودیم. من پسر بزرگ خانواده بودم و در سال ۱۳۱۹ در همان محله پدرم یعنی سرشور مشهد به دنیا آمدم. اما حاج تقی آقا در هنگام سفر والدینم به عتبات عالیات در سال ۱۳۲۴ در کاظمین متولد شدهاند که البته من هم در آن سفر همراه خانواده بودم. دوران کودکی و نوجوانیمان را در همان محله سرشور مشهد در کوچه حاج جواد که به نام عمویم نامگذاری شده بود، گذراندیم و بزرگ شدیم. در سالهای نوجوانی و در تعطیلات تابستانی همراه برادرم به پدرم در عطاری کمک میکردیم. خاطره جالبی را از آن زمان در ذهن دارم. یادم میآید روزی از مدرسه به مغازه پدرم رفتم. پدرم با من دعوا کرد که چرا به اینجا آمدی؟ و گفت سریع به خانه برو. از پدرم پرسیدم مگر چه اتفاقی افتاده است؟ ایشان گفتند که الان وقت جواب دادن نیست. من هم از ترس، مسیر فروشگاه تا خونه را دویدم. حضور نیروهای نظامی در خیابان سخت و سنگین بود. خیابان خسروی از قدیم، کانون تحولات مشهد بود. وقتی به خانه آمدم مادرم گفت نخستوزیر برکنار شده؛ بعدها فهمیدم همه این ماجراها به کودتای ۲۸ مرداد مربوط بود. اواسط دهه ۳۰ بود که پدرمان حاج محمد آقا بیمار شدند و برای معالجه قلبشان به تهران رفتند؛ اما سرانجام در اردیبهشت ۱۳۴۲، پدر ما را تنها گذاشت و به سفری بیبازگشت رفت. پس از مرگ پدر همیشه شعری را در ذهنم مرور میکنم. «پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل، تیشهای بود که شد باعث ویرانی من». پس از فوت پدر همان طور که گفتم در سال ۱۳۴۲ رسما وارد کسب و کار شدیم. البته برادرم حاج تقی آقا دو سال زودتر نزد پدرم کار میکردند. به هر حال از آن زمان مسیر پدرمان را ادامه دادیم. ما میخواستیم که با نهایت خلوص چراغ کار را روشن نگه داریم. شاید اگر میل و انگیزه برای ادامه این راه وجود نداشت یا اقتضای زمان مجال نمیداد، این چراغ برای همیشه خاموش میشد.
ارتباطتان در کار با حاج تقی چگونه بود؟
سرنوشت اینگونه رقم خورده بود که من و برادرم با هم کار را پیش ببریم. روز اول کار به حاج تقی گفتم، میخواهم یک دست مردانه بدهی که تا آخر راه با هم باشیم و نگذاریم سختیها و ناملایمات کار، ما را از هم دور کند. او دستم را به گرمی فشرد و بعد از این همه سال، هر بار که هنوز با او دست میدهم، گرمای آن دست ۵۰ سال پیش را حس میکنم. برادرم از سال ۱۳۴۰ یعنی زمانی که بیماری پدر شدت گرفت تحصیل را رها کرده بود و بهطور جدی وارد کار شد. زمانی که کار مشترک مان شروع شد با هم تقسیم کار میکردیم. بخشی از کارمان بهصورت فروش حضوری در فروشگاه و بخشی دیگر ارسال سفارشهای مشتریان به درب منزلشان بود. با هم قرار گذاشتیم که کارهای داخل فروشگاه و حساب کتابها با حاج تقی باشد و کارهای مربوط به خرید بیرون با من باشد. به هر حال پشتوانه نام پدری اعتبار بزرگی بود که ما را در کار همراهی میکرد.
پس از آنکه پدرتان از دنیا رفت، آیا شما و حاج تقی به این فکر افتادید که سرمایه پدری را برای راهاندازی کسبوکار دیگری بهکار بگیرید و پیشه خانوادگی را رها کنید؟
ما پسرهای بزرگ خانواده بودیم و نمیتوانستیم همه چیز را رها کنیم و به دنبال کار دیگری برویم. این شغل آبا و اجدادی ما بوده و تا کنون به هویتمان تبدیل شده است. هیچوقت نگذاشتیم سختیهای کار، عرصه را بر ما تنگ کند و اتفاقا هر چه گذشت انگیزهمان بیشتر هم شد. از سوی دیگر، افزایش روزافزون مشتریان، ما را بر آن داشت که شعبه دیگری را در سال ۱۳۷۴ در منطقه احمدآباد تاسیس کنیم.
کار و تولیدتان را بر چه اصولی بنا کردید؟ از چه ابتکاراتی در فروش و جذب مشتری استفاده میکردید؟
با همکاری و تلاش در کنار هم کار را پیش میبردیم؛ اما از شروع دهه ۵۰ شرایط کمکم متفاوت شد، این دوره را شاید بتوان سرنوشتسازترین دوران برند سحرخیز دانست. از اوایل این دهه وضع معیشتی مردم بهتر شده بود و شرایط برای سفر به مشهد مهیاتر. طبعا از آن زمان، زوار بیشتری به مشهد میآمدند و دیگر نام سحرخیز تنها به جغرافیای مشهد تعلق نداشت. آن سالها، علاوه بر فروش اجناس ایرانی و سنتی، جنسهای خارجی هم میفروختیم که برخی از هتلهای معتبر مشهد همچون هتل هما (هایت سابق)، اقلام مورد نیازشان را از ما تامین میکردند. ما از همان ابتدا نگاهمان بر نوآوری و خلاقیت در تولید و بستهبندی بود.
یعنی به سمت مدرن کردن عرضه محصولات رفتید؟
بله. تا پیش ازسال ۱۳۵۴ بستهبندی زعفران، شکل سنتی و کاغذ پیچ داشت؛ اما ما برای اولین بار بستهبندی در کیسههای کوچک نایلونی را باب کردیم. بهخاطر دارم سال ۵۱ بود، روزی یک خانم عرب خرمشهری به فروشگاه ما آمد و پرسید، ادویه پلویی دارید؟ با تعجب پاسخ دادم، ادویه پلویی دیگر چیست؟ آن خانم گفت، عربها از ترکیب هفت ادویه، ادویه پلویی درست میکنند و توضیح داد که ترکیبی عالی میشود. از او خواستم این ترکیب را به من یاد دهد و آن خانم هم این کار را انجام داد. بعد به سرعت با برادرم دست به کار شدیم و به اقلام موجود در فروشگاه، ادویه پلویی را هم اضافه کردیم.
در سالهای بعد هم تلاش کردید که چنین ابتکاراتی را ادامه دهید؟
در سالهای بعد و در دهه ۶۰ باز هم شکل بسته بندی را تغییر دادیم و زعفران را در شیشههای کریستالی به مشتری عرضه میکردیم و استقبال مردم از این شیوه حیرتانگیز بود. حمل بر خودستایی نباشد، اما از صمیم دل کار میکردیم. دلمان میخواست مشتری هنگام خروج از فروشگاه با رضایت برود.
به عبارتی شما و حاج تقی آن عطاری سنتی پدر را به تدریج به شکل تولید و محصولی مدرن درآوردید. روند تکمیل واحدهایتان چگونه اتفاق افتاد؟
من به همراه حج تقی کار را تا سال ۱۳۸۰ در قالب فروشگاه سحرخیز ادامه دادیم و پس از آن شرکت کشاورزی تولیدی زعفران سحرخیز را تاسیس کردیم. در سال ۱۳۸۱ نیروی انسانیمان از ۱۰ نفر به ۱۰۰ نفر افزایش پیدا کرد و سبد محصولاتمان بیشتر شد و محصولاتی مثل چای زعفرانی، محصولات پودری زعفران و برخی خشکبار را به تولیدمان اضافه کردیم. در مراحل بعد، فاز اول مجتمع کشاورزی زعفران سحرخیز را در شهرک صنعتی طوس در سال ۱۳۸۴ و فاز دوم همین مجتمع را در سال ۱۳۸۶ احداث کردیم. در سال ۱۳۸۸ ساخت و راهاندازی بزرگترین واحد بهداشتی تولید و کنترل کیفیت نبات کلید خورد و در سال ۱۳۹۲ از مجمع تولیدی بینالود واقع در شهرک صنعتی بینالود بهرهبرداری کردیم.
نام سحرخیز را از گذشته تا به امروز بیش از هر چیز با زعفران شناخته میشود. وقتی وارد کار شدید نگاهتان به تولید و فروش این محصول چه بود؟
بله از ابتدا زعفران در تولیدات ما جایگاه ویژهای داشت، زعفران به گل سلامت، سلطان ادویهها و طلای سرخ معروف است و بیشک ارزشمندترین رُستنی جهان به شمار میرود که خواص فراوانی دارد. زعفران ریشه در تاریخ کهن ایرانزمین دارد، ایرانیان از روزگاران کهن به زعفران علاقه و توجهی خاص داشتهاند و ضمن صدور زعفران از طریق جاده ابریشم به بسیاری از نقاط جهان، خواص آن را به یونانیها، رومیها، چینیها و اقوام سامی معرفی میکردند.
حاجحسین سحرخیز
گفته میشود زعفران خواص فراوانی برای بیماریهای جسمی و روحی دارد. بهطور کلی زعفران برای درمان بیماریها چه جایگاهی دارد؟
زعفران در طب سنتی ایران جایگاه ویژهای دارد و خواص متعددی دارد. بهعنوان مثال چای زعفران برای درمان بیماریهای روحی مثل افسردگی موثر است و مصرف آن باعث احساس شادی در فرد میشود. زعفران بهدلیل داشتن آنتیاکسیدان بهعنوان دارویی که میتواند از بیماریهای قلبی و سرطانی پیشگیری کند مطرح است و در کاهش فشار خون، تقویت حافظه و روشن شدن پوست موثر است.
در زمینه صادرات چطور عمل کردید؟ از چه زمانی توانستید وارد بازارهای هدف شوید؟
سحرخیز صادرات محصولات خود به سراسر دنیا را از سال ۱۳۸۱ آغاز کرد. ورود به بازارهای جهانی و رقابت با شرکتهای خارجی از مهمترین برنامهها و استراتژیهای شرکت سحرخیز در زمینه توسعه صادرات زعفران طی سالهای اخیر بوده است. در حال حاضر نیز به کشورهای بسیاری از قارههای مختلف صادرات داریم. یکی از کشورهایی که زعفران سحرخیز را خیلی خوب میشناسد، ژاپن است. صادرات به ژاپن باعث شد که صادراتمان به کشورهای دیگر هم تسهیل شود؛ چون ژاپنیها در سنجش کیفیت محصولات خیلی سختگیر هستند. وقتی هر کشوری متوجه میشد که ما به ژاپن صادرات داریم، بدون هیچ چون و چرایی از زعفران ما استقبال میکرد.
آن طور که شنیدهایم فرزندان شما و حاج تقی همان گونهای که شما کار پدر را ادامه دادید، مسیر شما را دنبال کردند. انگار این روحیه کار خانوادگی در میان شما خیلی پررنگ است.
درست است. از دهه ۷۰ نسل سوم خانوادهمان وارد عرصه شد. تحصیلات فرزندانمان مرتبط با کار بود و این برایمان دلگرمکننده بود که فرزندانمان میتوانند با دانش و تخصص کار را ادامه دهند. یکی از نقاط عطف کاریمان در اواخر دهه ۷۰، دایر کردن آزمایشگاه تخصصی سحرخیز بود که مدیریت آن را به دخترم سپردم. هنگامیکه دخترم برای انتخاب رشته دانشگاهیاش با من مشورت کرد، به او توصیه کردم که رشته مهندسی صنایع غذایی بخواند. دخترم این پیشنهاد را قبول کرد و پس از فراغت از دانشگاه، فعالیت خود را در آزمایشگاه متمرکز کرد. این آزمایشگاه بعدها بهعنوان بخش کیفیت تولید، فعالیتش را ادامه داد و امروز از ورود محصول تا بستهبندی و مراحل دیگر را پوشش میدهد. همچنین از دیگر تلاشهای صورت گرفته در ادامه تولیدات سحرخیز افتتاح اولین کارخانه اتوماتیک «نبات» در شهرک صنعتی بینالود در سال ۱۳۹۱ بود. با راهاندازی این کارخانه، مجموعه سحرخیز به تولید نبات هویت تازهای بخشید و با راهاندازی این واحد برای اولین بار تولید نبات در کشور بهصورت مدرن و اتوماتیک درآمد. این محصول تا پیش از آن بهصورت کاملا سنتی تولید میشد؛ اما این کارخانه با پیوند زدن دانش روز و مطالعات کاربردی با فرآیندهای مدرن تولید، محصولی با ویژگیهای منحصر به فرد تولید کرد.
این طور که مشخص است شما و برادرتان اعتماد زیادی به تخصص فرزندانتان در این صنعت داشتهاید. چه شد که تصمیم گرفتید بخش مهمی از مدیریت واحدهای تولیدی را به آنها بسپارید؟
پس از سالها تلاش بیوقفه و مداوم، کار را به فرزندانمان یا همان نسل سوم خانواده سپردیم و با آنها در پیمودن این راه سخت و دشوار همراه و همگام شدیم. با سپری شدن بیش از ۱۵ سال از حضور نسل سومیهای خانواده، آنها در سایه تلاش و کوشش فراوان، به توفیقات روزافزون دست یافتند و مجموعه سحرخیز را همچون گذشته در مسیر بالندگی و افتخار قرار دادند. شرکت زعفران سحرخیز در حالی هشتاد و ششمین سال فعالیت خود را پشت سر میگذارد که به دستاوردهای کمی و کیفی قابل توجهی دست پیدا کرده است.
آقای سحرخیز امروز شاید کمتر کسب و کاری باشد که بیش از ۸۰ سال سابقه داشته باشد. رمز و راز این ماندگاری و تداوم را چه میدانید؟
روزی بانوی سالخوردهای که از مشتری سالهای قدیم ما هم هست، همین سوال را از من پرسید. اینکه رمز موفقیت سحرخیز در چیست؟ من در پاسخ گفتم موفقیت ما در سه چیز است. اول سلامت کاری و صداقت، دوم انتقادپذیری و سوم رفتار مناسب و مشتریمداری.
ارسال نظر