اولین زن مدیر هما از کار و زندگی بانوان میگوید
روزگار یک بانوی مدیرعامل
تا پیش از آن فکر میکردم که مصاحبه با خانم مدیر بهدلیل همجنس بودنمان، احتمالا آسانتر خواهد بود. چون ما زنها با هم راحتتر حرف میزنیم. اما در جلسه مصاحبه با اولین جملاتی که از زبان او میشنوم، متوجه میشوم که خانم مدیر چندان هم منعطف نیست. جدی است و هیچ حرف بیحساب و کتابی نمیزند. صدایش ظرافت زنانه دارد؛ اما کلامش محکم است و آرام صحبت میکند. خودش میگوید: «ممکن است کسی امروز حرف من را بهدلیل زن بودنم نخواند یا فردا نخواند؛ ولی جدیت من باعث میشود بالاخره حرفم را بشنود. جدیت من و پافشاری در تصمیماتم باعث شده گاهی رویکرد طرف مقابلم تغییر کند. اما تصمیم من نه؛ این دست نگاهها در تصمیمات من تاثیری ندارد.» از خانم مدیر در مورد تفکیک نقش مدیریت و مادر بودن میپرسم. رو راست جواب میدهد: «امروز فعلا مدیر هستم، بعد مادر» البته عنوان میکند که با دو فرزند پسرش دوست است و کارهایشان را دورادور کنترل و پیگیری میکند. ولی بهدلیل مشغله کاری این روزهایش، نقش مدیریتش به مادر بودنش میچربد. به هر حال او امروز نه تنها اولین مدیرعامل زن تاریخ بزرگترین ایرلاین ایران است، بلکه تنها زن مدیرعامل یک ایرلاین حامل پرچم در دنیاست. «فرزانه شرفبافی» متولد سال ۱۳۵۲، مدیرعامل ایرانایر است. از او در مورد رویاهایش میپرسم. میگوید رویایی ندارد ولی از علاقهمندیهایش این است که نویسنده شود. البته به گفته خودش همیشه نویسنده بوده و حتی چند کتاب داستان هم برای کودکان نوشته است. دوست دارد فلسفه زندگیاش را بنویسد. میگوید دوست دارد خودش تذکره خودش را بنویسد و بگوید که چه گذشت بر شرفبافی. چگونه تصمیم گرفت و یک زن در این محیط چگونه فعال بود؟ فلسفه زندگیاش هم جالب است. اعتقاد دارد آنچه امروز مردم برای آن تلاش میکنند، تلاش برای کسب ثروت است نه تلاش برای زندگی. در حالی که چه پول باشد و چه پول نباشد مهم نیست. مهم کاری است که میخواهی انجام دهی. بزرگ فکر کردن مهم است. شرفبافی از نگاه خارجیها به زنان ایرانی هم سخن میگوید. نگاهی که تنها با حضور فعال زنان ایرانی در مجامع بینالمللی یا حضور خارجیها در ایران، قابل تغییر است.
میخواهم از مسالهای که برای خودم تعجببرانگیز بود سوالاتم را شروع کنم. شما با وجود اینکه چهرهای مهربان و خندان دارید، خیلی جدی هستید. از چه زمانی اینقدر جدی شدید؟
از هشت سالگی.
اتفاقی افتاد که این تصمیم را گرفتید؟
خیلی جدی آن زمان نشستم و تصمیم گرفتم که باید در زندگیام چکار کنم. آن زمان انقلاب شده بود و همه میخواستند کارهای بزرگ انجام دهند. من متولد ۵۲ هستم. همه بحثها در این مورد بود که در آینده میخواهیم چه کارهایی انجام بدهیم. فضا، فضای بهبود و ارتقا و رشد بود. ادبیات کلامی که در خانواده ما هم رایج بود این بود که میخواهید چه کارهایی در آینده انجام دهید. در خانواده ما افرادی بودند که سرباز بودند و میخواستند به جبهه بروند. کسانی بودند که میخواستند ادامه تحصیل بدهند و افرادی هم میخواستند وارد کار اقتصادی شوند. من به آنها نگاه میکردم و به حرفهایشان گوش میکردم که میخواهند چهکار کنند. الان زندگی آنها را نگاه میکنم که چه شدهاند و هر کدام با چه استراتژی زندگی را شروع کردند و الان در چه موقعیتی هستند. نگرش آنها بود که آینده آنها را رقم زد. این خیلی مهم است که نگرش و فلسفه زندگی داشته باشیم. اگر فلسفه محکمی وجود داشته باشد، آن فرد حتما در راهی که هدف غایی اوست، محکم خواهد شد.
یعنی آن زمان که همه همسن و سالهای شما داشتند عروسک بازی میکردند شما به زندگی آیندهتان، آن هم خیلی جدی فکر میکردید؟
بله. من فکر میکردم و اتفاقا آن موقع تصمیمم را به خانوادهام هم بازگو کردم که من میخواهم درس بخوانم، مهندس میشوم و ازدواج میکنم و بعد دکترا بخوانم. برنامه زندگیام را از همان موقع چیده بودم. همه ساله هم برنامه توسعه فردی دارم که بدانم سال بعد میخواهم چکار کنم.
پس چندان کودکی نکردید درست است؟
کودکی کردم؛ ولی در کودکی فکر کردم چگونه بزرگی کنم.
از چه زمانی به حوزه هوایی علاقهمند شدید؟
من دوست داشتم نجوم بخوانم و چندان علاقهای به هواپیما نداشتم. شنیده بودم که کره زمین بخش کوچکی از عظمت کائنات است. برای اینکه فکر میکردم برای رفتن به فضا نیاز به وسیله داریم و جهان بینی را باید در دنیا گسترش دهیم، هوافضا خواندم. هوافضا دو بخش داشت. من دوست نداشتم وارد آن بخش شوم که به کشتار در دنیا دامن بزند. ادبیات من بشر دوستی است. ما اگر بخواهیم انسان را تربیت کنیم، باید سعی کنیم به عقب برنگردیم. از این رو در بخش دیگر هوافضا درس خواندم.
فکر میکنید اگر به «هما» نمیآمدید چکاره میشدید؟
حتما مهندس میشدم و در جای دیگر مدیر بودم. برنامه من از اول این بود و هست. اما واقعا به این فکر نکردم؛ چون من «هما» را دوست داشتم و به «هما» آمدم. من از ۱۶ سالگی نمیدانستم دقیقا چه شغلی خواهم داشت؛ ولی میدانستم یک روز به ایران ایر میآیم.
مساله دیگری که احتمالا شنیدن آن برای مخاطبان هم خیلی جذاب باشد، تفکیک بین مدیریت و مادربودن است. آیا شما توانستهاید این تفکیک را قائل شوید؟ آیا مدیر بودن، مادر بودن شما را تحت تاثیر قرار داده است؟
بله، شغل من تا حدودی مادر بودنم را تحت تاثیر قرار داده است. مثلا فرزندانم گاهی میگویند که اینجا محل کار نیست که دستور میدهی. اما من با دو پسرم دوست و رفیق هستم. آنها بزرگ شدهاند. اما در سنی هستند که به حضور والدین و حمایت نیاز دارند و زمان من برای آنها خیلی کم است. ولی همیشه فکرم پیش آنهاست و کارهایشان را تلفنی هم که شده کنترل میکنم و اگر کاری داشته باشند انجام میدهم.
در حال حاضر خودتان را بیشتر مادر میدانید یا مدیر؟
امروز فعلا مدیر هستم بعد مادر. به بچههایم گفتهام فرض کنید مادرتان یک مدت ماموریت رفته و نیست. آنها هم پذیرفتهاند.
خیلی از انسانها وقتی به عقب نگاه میکنند، میگویند اگر زمان به عقب برمیگشت، یکسری کارها را انجام نمیدادند. شما چطور؟ اگر به عقب برگردید چه کارهایی را انجام نمیدهید؟
اتفاقا من اگر به عقب برگردم خیلی از کارها را دوست دارم بیشتر انجام دهم. البته من هیچوقت کم کاری نکردم. هیچ لحظهای وقتم را تلف نکردم. از آنچه بر زندگیام گذشته هم راضی هستم. از خودم هم راضیام. بهعنوان یک انسان خودم را کسی میدانم که زحمت کشیدم و شرفبافی شدهام.
چه کاری را دوست دارید انجام دهید که برایتان شبیه رویاست؟
من رویایی ندارم؛ چون برنامه دارم و دستنیافتنی نیست. اعتقاد دارم برای رسیدن به خواستههایم یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت. هیچ هدفی از من آنقدر دور نیست که محال باشد. اینها هدف است نه رویا. من دوست دارم اگر فرصت شود و کار اجرایی را کنار بگذارم، قلم به دست بگیرم و نویسنده شوم. گاهی فلسفه زندگی خودم را دوست دارم بنویسم. شاید یک خواننده آن را خواند و تحت تاثیر قرار گرفت. دوست ندارم کسی تذکره نویس من باشد. دوست دارم خودم تذکره خودم را بنویسم و بگویم که چه گذشت بر شرفبافی. چگونه تصمیم گرفت و یک زن در این محیط چگونه فعال بود. البته از اول هم نویسنده بودم، شعر میگفتم و کتاب مینوشتم و داستانهای کودک مینوشتم. در زمینه کودک هم بخشی از داستانهایم را بهصورت کتاب منتشر کردهام.
نویسندگی هدف و انتخاب جالبی است و از آن جالبتر علاقهمندی شما به ادبیات کودکان است. چرا این نوع ادبیات را دوست دارید؟
من همیشه برای فرزندانم قصه میگفتم و سعی میکردم قصه تکراری نگویم. به همین دلیل هم اغلب داستانها را از خودم میگفتم و هیچکدام هم تکراری نبود. به همین دلیل ادبیات کودکان را دوست دارم.
در کشورهای در حال توسعه معمولا حوزههای مدیریتی حساس نصیب زنان نمیشود. حداقل در بخش ایرلاینها آمارها نشان میدهد که تنها حدود ۶ درصد از پتانسیل خانمها در این حوزه استفاده میشود. حتی آن ایرلاینهایی که از مدیران زن استفاده کردهاند، در سطح بینالمللی و حامل پرچم نبودهاند. حتی در مواقعی دستمزدهایی که برای زنان هم در نظر میگیرند کمتر از مردان است. تجربه شما بهعنوان فرزانه شرفبافی با توجه به جایگاهی که در آن قرار دارید در مورد این مساله چیست؟ آیا آن نگاه مردانه را در بازار کار میبینید یا خیر؟
اگر به سابقه تاریخ جامعه بشریت نگاه کنید، اصولا صنعت و تجارت و بیزینس در گذشته در حیطه مردان بوده و به مرور به سمت برابری پیش رفته است. کارهایی که بسیار تخصصی است حضور زنان در آن حیطهها کمرنگتر است. اما مثلا در صنعت غذا در دنیا حضور زنان و مردان برابر است. ولی هرچه فعالیتها تخصصیتر میشود، شاید تصور مدیران بالادستی این باشد که بهتر است این کارها را به مردان بسپارند که بتوانند بار مسوولیت سنگین را تحمل کنند. جامعه زنان آنقدر تربیت پیدا نکردهاند که وارد حیطههای تخصصی شوند. آنچه خودم تجربه کردهام این است که در ایران ایر تقریبا ۱۶ درصد پرسنل را زنان تشکیل میدهند. در مدیریت ایران ایر هم همین نسبت برای خانمها رقم خورده است. شاید حضور من به این دلیل بوده که این شایستگی در بانوان دیده شده که مدیر ارشد را از میان آنها انتخاب کنند. حالا ممکن است در آینده ظرفیت حضور زنان آنقدر گسترش پیدا کند که تعداد زیادی از آنها قابلیت رشد را داشته باشند و در صورت لزوم در جایگاه مدیریتی بالایی قرار گیرند و این تصور به وجود نیاید که تعداد آنها محدود است و مردان را به دلیل کمبود زنان متخصص و کثرت جنس مخالف منصوب کنند. اما در این میان لازم میدانم یک موضوع را هم یادآوری کنم که اصولا خانمها علاقهای ندارند در پستهای پرخطر قرار بگیرند. طرز فکر آنها این است که خانه و زندگی و همسر و فرزند دارند و اگر اتفاقی بیفتد بهعنوان یک زن باید از مسیر ایمن بودن انسانیشان بیشتر حمایت کنند. البته در جامعه هم این مساله را دیدهاید. مثلا اگر مشکلی پیش بیاید و کشورها وارد جنگ شوند، مردان بیشتر به میدان میروند. بنابراین سه تا چهار عنصر دست به دست هم داده که من خودم احساس میکنم که اگر ۵۰ سال میگذشت، این طرز تفکر تفکیک مشاغل برای زنان و مردان در همین حوزه هوایی وجود نداشت؛ چراکه ظرفیت لازم برای حضور زنان به اندازه مردان بهوجود آمده بود. آن رشد تجمیع شده بود و تخصصی بودن صنعت هوایی هم کاهش یافته بود. این صنعت مدام دارد در تمام کشورها بومیتر میشود؛ اما چون شرایط لازم مهیا نیست، در این حوزه زنان با یک شکست در برابر مردان روبهرو شدهاند و همانطور که شما هم به آمار اشاره داشتید، تنها ۶ درصد از مدیریت ایرلاینها نصیب زنان شده است.
آیا زن بودن شما در رفتار با کارمندان زن مجموعه ایران ایر تغییری ایجاد کرده است؟ نگاه تبعیضآمیزی در اینباره دارید؟ احساس میکنم مهمانداران و خلبانان مسوولیتهای زیادی را برعهده دارند. مثلا همانطور که اشاره کردید یک زن هم باید مدیریت خانه را عهدهدار باشد و هم باید بیرون از خانه کار خود را به بهترین نحو انجام دهد. آیا این حس همزادپنداری با پرسنل زن در شما وجود دارد یا خیر؟
من آنها را درک میکنم؛ ولی نگاه تبعیضآمیز ندارم. برای من کار، کار است. حتی بعضی میگویند که تو داری ایران ایر را مردانه مدیریت میکنی و اگر مدیر ارشد یک آقا بود، شاید حتی دلرحمانهتر با خانمها برخورد میکرد. به نظر من فقط کار و عملکرد مهم است. از حس زنانهام در جایگاهم استفاده نمیکنم. همه را فارغ از جنسیت، یک همکار میبینم. من دو فرزند پسر دارم. محیط خانهام هم مردانه است؛ ولی چنین نگاه تبعیض آمیزی حتی در زندگی هم نداشتهام.
یعنی شما با این ایده مخالفید که خانمها نمیتوانند در هر حیطهای وارد شوند؟ به اعتقاد شما زنان هر نوع فعالیتی را میتوانند انجام دهند؟
هر کسی برای کاری ساخته شده است. حتی امکان دارد برخی از مردان هم برای بعضی از شغلها ساخته نشده باشند. نمیتوانیم بگوییم فلان کار مردانه است یا فلان کار زنانه است. من نگاهم این است که هر انسانی در هر جایگاهی که هست بر اساس توانمندی خودش ارزشیابی شود نه بر اساس جنسیت، ملیت و دین او.
این نگاه به شما در کارتان کمک کرده است؟ خودتان به آن عمل میکنید؟
خیلی زیاد به کمکم آمده است، چون فکر میکنم این نگاه کمک میکند تا من بر اساس شایسته سالاری افراد را انتخاب کنم. نه بر اساس روابط و تجربه همکاری و توصیه با کسی کار کنم.
بعضی از مردان دوست ندارند مقام مافوقشان یک خانم باشد؛ البته بعضیها هم دوست دارند. اما میخواهیم در مورد دسته اول صحبت کنیم. حتی برخی از مدیران هم به دیدگاههای یک زن جدی نگاه نمیکنند. آیا شما با این دست از مردان در حیطه کاری برخورد داشتهاید؟
ببینید، همانطور که خودتان هم در ابتدا اشاره کردید، من آدم بسیار جدی هستم. همیشه هم جدیت و پافشاری از من است. ممکن است کسی امروز حرف من را نخواند یا فردا نخواند؛ ولی جدیت من باعث میشود بالاخره حرفم را بشنود. بعضا این اتفاق برای من هم افتاده، اما جدیت من و پافشاری در تصمیماتم باعث شده گاهی رویکرد آنها تغییر کند. اما تصمیم من نه؛ این دست نگاهها در تصمیمات من تاثیری ندارد؛ اما ممکن است در عملکرد آنها تاثیرگذار باشد؛ ولی اگر عملکرد آنها ضعیف باشد، در تصمیم من تاثیرگذار خواهد بود.
و بهعنوان آخرین سوال؛ فرزانه شرفبافی جامعه امروز را چگونه میبیند؟
آنچه در جامعه ما گم شده، اصول زندگی است. آنچه مردم برای آن تلاش میکنند، تلاش برای کسب ثروت است نه تلاش برای زندگی. در حالی که من احساس میکنم چه پول باشد و چه پول نباشد مهم نیست. مهم کاری است که میخواهی انجام دهی. بزرگ فکر کردن مهم است. اگر بزرگ فکر کنید پولش هم فراهم میشود. پول فقط ابزار انجام کار است نه هدف. نه فقط پول. مثلا مگر آدم حتما باید صد در صد سالم باشد تا شاد باشد؟ یا حتما باید خودروی گران قیمت داشته باشد تا از زندگی لذت ببرد؟ اینها فلسفه زندگیام است که گفتم دوست دارم روزی بنویسم. من تحت بدترین فشارها میخندم. اطرافیان میگویند چرا میخندی؟ میگویم خب باید به مشکلات بخندیم؛ به جز این چه کاری از دستمان برمی آید؟ نه اینکه بیخیال باشم. نه؛ فشار عصبی هم دارم؛ ولی اینطور نیست که به خاطر مشکلات، زندگی نکنم یا زندگی را فراموش کنم. تلاش میکنم مشکلات را حل کنم؛ ولی اعتقادم این است که اگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم.
تغییر یک نگاه اشتباه
ما در ایران توانمندی زنان را به چشم میبینیم. ولی در آن سوی مرزهای کشور، به خصوص در اروپا، چندان اطلاعاتی در مورد زنان ایرانی وجود ندارد. گاهی حتی تفکر اشتباه در مورد زنان ایرانی در اذهان جوامع خارجی نقش بسته است. از این رو به نظرم اینکه زنان ایرانی بتوانند در مجامع بینالمللی مطرح شوند و حضور پیدا کنند، در نگاه غربیها به ایرانیها بسیار تاثیرگذار است. شما در نشستهای زیادی با حضور خارجیها روبهرو بودهاید. با چه نوع برخوردی مواجه شدید؟
یکبار چند خانم کارآفرین ایرانی در مجلس فرانسه حضور داشتند و با نمایندگان و شهردار فرانسه دیدار کردند. هدفشان این بود که تجارت بین ایران و فرانسه را رونق دهند. همه آنها هم با لباسهای شیک و رنگی آمده بودند. در مجلس فرانسه همه به ما گفتند که پیش از اینکه شما را ببینیم، اینطور برداشت میکردیم که شما در ۹ سالگی ازدواج میکنید و تحصیلات ندارید، حق رای و رانندگی ندارید و نقاب میزنید. اما الان میبینیم که چندان هم با ما تفاوت ندارید. این طبیعی است که هر چقدر کشورها پیشرفتهتر باشند درصد برابری جنسیتی هم در آنها بالاتر است. بهعنوان مثال در همین مجلس فرانسه، ۴۰ درصد، خانمها حضور داشتند و آن موقع هم قصد داشتند که این نسبت را به ۵۰ درصد برسانند که برابری را اثبات کنند. رسانههای خارجی خیلی سعی میکنند که نکات منفی جامعه ما را آنجا پررنگ و سیاهنمایی کنند. مثلا گفتند شما در پوشش اجبار دارید. گفتم برای من اینطور نیست. حتی میپرسیدند که حق طلاق دارید؟ گفتم بله. در حاشیه کنفرانس مدف یک خبرنگار به نام کاترین از من پرسید چرا همیشه مانتو شلوار سرمهای میپوشی گفتم این یونیفرم و لباس رسمی است. حتی جایی از من پرسیدند که با دست غذا میخورید یا قاشق و چنگال؟ خب چه کسی مقصر است؟ مسلما مقصر ما هستیم که تواناییهای کشورمان را درست معرفی نکردهایم. وقتی در پاریس میخواستند با من مصاحبه کنند، گفتند کجا این مصاحبه را انجام دهیم؟ گفتم در دفتر ایران ایر در شانزهلیزه؛ گفتند مگر دفتر دارید؟ آنها نمیدانستند که ما در خیایان معروف پاریس ۴۰ سال است که دفتر داریم. یعنی ما در فرهنگ فرانسویها حضور دیرینه داشتیم. با خودم فکر کردم که چرا نباید از داشتههایمان تبلیغات درست داشته باشیم تا ذهنیت دنیا را تغییر دهیم؟
ارسال نظر