یک روایت متفاوت از کویرنوردی
در دامن رملها و ستارگان
چطور آغاز کردیم؟
اواخر مهرماه بود که بالاخره نقشههای هواشناسی نوید چند شب صاف و مناسب را برای رصد دادند. همراه با چند تن از دوستانم که هم اهل سفر بودند و هم عاشق کویر، کولهبار بستیم و یک روز ظهر در یکی از میادین اصلی شهر با هم قرار گذاشتیم. چون قصد شبمانی و برپا کردن ابزارهای رصدی را داشتیم، لازم نبود صبح زود راه بیفتیم اما باید قبل از آنکه هوا خیلی تاریک میشد خودمان را به مرنجاب میرساندیم.
بعد از چیدن وسایل در صندوق ماشین به سمت جاده قم حرکت کردیم. ناهار را در یکی از رستورانهای کنار جاده صرف کردیم و مسیرمان را به سمت کاشان ادامه دادیم. از کاشان به سمت آران و بیدگل رفتیم. آران و بیدگل که خود دارای جاذبههای گردشگری زیبا و منحصر بهفردی چون «شهر زیرزمینی اویی» است، آخرین توقفگاه برای خرید مایحتاج شام و دیگر وسایلی بود که نیاز داشتیم. بعد از خرید به امامزاده هلال آران و بیدگل رفتیم، از دیدن معماری منحصر بهفرد آن و نقشهای اسلیمی زیبایش لذت بردیم و بعد دوباره به جاده بازگشتیم. با غروب آفتاب به جادهای رسیدیم که از شهرها دور بود و تنها بقایایی از شهرهای کهن را میتوانستیم ببینیم. حدود یک ساعت در این جاده پیش رفتیم تا به ابتدای مسیر کویر مرنجاب رسیدیم.
عبور از میان سایهها
برای ورود به مرنجاب باید مبلغی را به عنوان ورودی میپرداختیم و بعد میتوانستیم وارد شویم. بعد از ورود ماشینهای زیادی را میدیدیم که بهصورت مسافران یکروزه به مرنجاب آمده بودند و حالا در حال برگشت بودند. برای من که اولین بار حدود ۱۰ سال پیش مرنجاب را دیده بودم، حضور این تعداد گردشگر جالب بود. بسیاری با ماشینهای شخصی دل را به کویر زده بودند و رد اتوبوسهای توریستی را برای رسیدن به مقصد دنبال کرده بودند و حالا هم پشت سر آنها از کویر خارج میشدند. با دیدن آنها یاد چند گردشگری افتادم که چند سال پیش با ماشین شخصی به مرنجاب رفتند و متاسفانه گم شدند و تعدادی از آنها جان سپردند.
بعد از آن واقعه، من همیشه در تورهایی که مقصد کویر هستند به مسافرانم چند توصیه میکنم. اول آنکه اگر منطقه را نمیشناسند هرگز وارد کویر نشوند و دوم آنکه، اگر با ماشین شخصی میروند و دستگاههای مسیریابی مثل جی پی اس دارند یا نقشهخوانیشان حرف ندارد، باز هم با خود چند برابر نیاز، آب آشامیدنی و خوراکی ببرند. در این افکار بودم که یکی از دوستانم سایه کوهی بلند را به من نشان داد. حدس زدم که با یک پدیده کویری زیبا مواجهیم اما برای آنکه آنرا درست ببینیم باید تا فردا صبر میکردیم. بنابر تجربه میدانستم سایه درختانی که میبینم «گز» و «تاق» هستند و احتمالا آن دورترها هم چند «رمل» یا تپههایی از شن روان جای گرفته. بعد از دو ساعت پیشروی در کویر از دور چراغهای کاروانسرای صفوی مرنجاب را دیدیم. ماشین در کنار کاروانسرا توقف کرد و ما هم با وسایلمان پیاده شدیم.
اقامت به سبک صفوی
بسیاری از کاروانسراهای ایران در زمان پادشاهان صفوی ساخته شدهاند؛ کاروانسراهایی که بیشترشان وقف عام بودند و مسافران میتوانستند بهرایگان یا با پرداخت هزینه کمی شب را در آنجا بمانند. ما هم با پرداخت هزینهای توانستیم وارد کاروانسرا شویم و در یکی از حجرهها وسایلمان را بگذاریم.
معماری کاروانسرا چهار ایوانی بود؛ یک ایوان تابستانی و یک زمستانی و یکی هم شاهنشین. به جز اینها آغل کاروانسرا هم پشت حجرهها قرار داشت و بارانداز کاروانسرا سر جایش بود. حجرهها بهخاطر شکل معماری و مصالحی که در ساختشان بهکار رفته بود عایق سرما و گرما بودند و میشد بدون مشکل خاصی در آنها اقامت کرد.
کمی بعد وسایل شام را آماده کردیم و در ایوان حجره سفرهای انداختیم. در حین صرف شام متوجه شدیم چراغهای کاروانسرا تقریبا تا صبح روشن میمانند و گروههای دیگری هم که در حجرهها اقامت دارند میخواهند آتش روشن کنند. اما ما برای دیدن ستارگان، نیاز به آسمانی عاری از نور و دود داشتیم. برای همین بعد از شام ابزار رصدی، نقشههای آسمان و کمی خوراکی را برداشتیم و از کاروانسرا خارج شدیم.
آسمان بدون مرز
حدود نیم ساعت پیاده در کویر پیش رفتیم تا به زمین صافی رسیدیم که هم ایمن بود و هم از آلودگی نوری کاروانسرا فاصله داشت. تلسکوپها را گذاشتیم و مشغول پیدا کردن اجرام آسمانی شدیم که در شهرها کمتر رخ به ما نشان میدادند. متناسب با حرکت زمین، در هر فصلی اجرام مختلفی را میتوان در آسمان دید. اما با توجه به افت شدید دما در شبهای کویری، دیدن اجرام پاییزی و زمستانی با دشواریهایی همراه است و پیدا کردن رصدگاه مناسب گاهی بسیار سخت میشود. ابرناکی آسمان و کم بودن شبهایی با آسمان صاف هم مشکل دیگری است که میتواند تعداد سفرهای رصدی را کم کند.
به جز صور فلکی مختلف ما توانستیم چند خوشه ستارهای را هم ببینیم. در عمق سیاهی شب در آسمان به پرتوهایی خیره بودیم که از میلیاردها سال پیش نورشان را به سمت ما فرستاده بودند. گاهی عبور شهابها سر ذوقمان میآورد و گاهی چند دقیقهای با نقشههای آسمان در دست درباره اجرامی که دیده بودیم بحث میکردیم. بالاخره شب چارقد سیاهش را جمع کرد و خورشید از افق شرق خودش را بالا کشید. کم کم ما هم تلسکوپها را جمع کردیم و به سمت کاروانسرا بازگشتیم. کمی استراحت کردیم، صبحانه خوردیم و وسایل را در ماشین گذاشتیم و به سمت رملهای مرنجاب حرکت کردیم.
غرق در شنها
از کاروانسرا تا رملها حدود نیم ساعت راه بود. در راه چاه آبی دستکن را دیدیم که یک گله شتر در حال آب خوردن از کنار آن بودند و گلهای دیگر هم در آن سوی جاده حرکت میکردند. بالاخره به رملها رسیدیم؛ تپههایی رفیع از جنس شنهایی سبک. بالا رفتن از رملها کار سادهای است اگر به جای عبور از میان آنها مسیرتان را از یال تپهها انتخاب کنید. به جز گروه ما مسافران دیگری هم آنجا بودند و ماشینهای آفرود هم با سر و صدای زیاد از یکی از تپهها بالا و پایین میرفتند. ما که اهل آفرود سواری نبودیم به سمت رملهایی رفتیم که چرخ ماشینهای بزرگ به آن نرسیده بود. پایین تپه یک «اسکمبیل» دیدیم؛ گیاهی بیابانی که با محیط گرم و خاک شور کویر خودش را تطابق داده بود و به صورت افقی در حال رشد بود. ریشه درختان کویری در جستوجوی آب چندین متر از خود تنه درخت فاصله میگیرد و دنبال کردن ریشهها یکی از جذابیتهای کویر است. از یال یکی از تپهها بالا رفتیم و به قله آن رسیدیم. پشت آن همه هیجان و شلوغی که مسافران کویر ساخته بودند دهها تپه بزرگ و کوچک بود که تا دوردستها دیده میشدند. در فاصله نهچندان دوری بقایای یک کاروانسرا را هم دیدیم. همان بالا روی شنها نشستیم تا از طبیعت لذت ببریم.
سوسکها و نقشه آسمان!
همانطور که نشسته بودیم و درباره رملها با هم صحبت میکردیم یک رد بسیار کوچک روی شنها توجهمان را جلب کرد؛ ردی بسیار باریک که شبیه عبور تایر یک چرخ بود اما کمتر از یک سانتیمتر پهنا داشت. داشتیم به احتمال وجود آدم کوچولوها فکر میکردیم که یکی از دوستانمان برایمان گفت این رد عبور «سوسک سرگین غلتان» است. اگرچه هم سوسک و هم سرگین زیاد جالب به نظر نمیآمدند، اما رد باقیمانده آنقدر جالب بود که تصمیم گرفتیم یکی از این حشرات را پیدا کنیم. کمی بعد حشره سیاه کوچکی را دیدیم که جسمی کروی را روی شنها میغلتاند و میرفت. جالب بود که دور از هیاهو توانسته بودیم چیزی به این ظرافت و کوچکی پیدا کنیم.
اما اعجاب این حشره اینجا تمام نشد. ما خیلی شگفتزده شدیم وقتی دوستمان برایمان گفت که محققان سوئدی با مطالعه روی سوسکهای سرگین غلتان فهمیدهاند آنها با کمک خورشید، ماه و ستارهها جهتیابی میکنند و میتوانند با این کار بقای خود را تضمین کنند. دوستمان اضافه کرد که این سوسکها تصویرهای آسمان را برای مدت طولانی در ذهنشان نگه میدارند و دانشمندان حدس میزنند آنها میتوانند نورهای پولاریزه را در آسمان ببینند که چشم ما توانایی تشخیص آنها را ندارد. بسیار شگفتانگیز بود وقتی فهمیدیم این فقط ما نبودیم که شب گذشته را به کند و کاو در آسمان میپرداختیم. همراه ما موجوداتی بسیار کوچک از روی این کویر سرشان را به سمت آسمان بلند و نقشههایی دقیق را در ذهنشان ثبت کرده بودند. حوالی ظهر بود که بعد از چند بار بالا رفتن از تپهها و بالا و پایین پریدن برای گرفتن عکسهای هیجانانگیز به سمت ماشین حرکت کردیم تا برای بازگشت آماده شویم.
از جزیره سرگردان تا گلدان کویری
سوار ماشین شدیم و راه بازگشت را در پیش گرفتیم. از دور جاذبه شگفتانگیزی را دیدیم که به جزیره سرگردان مشهور است؛ صخرهای در قسمت جنوبی دریاچه نمک که بهدلیل پدیده سراب اینطور به نظر میآمد که از زمین فاصله دارد و در هوا معلق است. در مسیر بازگشت دوباره از کنار کاروانسرا عبور کردیم و کمی بعد به «دریاچه نمک» رسیدیم. ششضلعیهای نمکی فضای زیبایی را برای عکاسی ساخته بودند و زمین پوشیده از نمک حسابی به ما انرژی داد. بعد از دریاچه راهمان را ادامه دادیم. چون ما شبرو از این مسیر گذشته بودیم نتوانستیم بسیاری از جاذبههای مسیر را ببینیم. برای همین با دقت و کنجکاوی بیشتری بیرون را نگاه میکردیم تا بفهمیم سایههایی که دیشب دیدهایم چه بودند. تقریبا نیمی از راه را رفته بودیم که یک «نبکا» دیدیم.
نبکاها که به گلدانهای کویری مشهورند تپههایی با ارتفاع گوناگون هستند که نسبت به محیط اطراف بلندترند و ریشه گیاهان مانع جابهجایی شنها شده. در واقع آنها حجمهایی بلند و کوتاه هستند که روی سرشان گیاهی زندگی میکند و پدیدهای زیبا را ایجاد کرده است. کمکم جاده کویری رو به اتمام بود که خرمی و سرسبزی جاده متعجبمان کرد. درختان شورپسند کویری مسیری سبز و زیبا را ایجاد کرده و به کویر زیبایی دوچندانی بخشیده بودند. بعد از گذر از کنار درختان بالاخره جاده تمام شد و ما از کویر مرنجاب خارج شدیم. مرنجاب، کویری است که در آن درباره معماری، تاریخ و فرهنگها آموختیم، جلوههایی از هنرنمایی زمین را مشاهده کردیم و در شب زیبایش در جشن ستارگان مهمان شدیم؛ ستارگانی که نه تنها در چشم ما بلکه در ذهن کوچکترین موجودات این کویر هم میدرخشیدند، راهها را روشن میکردند و یادمان میآوردند که دوستی با طبیعت و زیباییهایش را رها نکنیم.
ارسال نظر