جامعه دادگر، بازتعریف مفهوم عدالت در جامعه
بهطورمثال نابرابری شایع در جوامع امروزی بهطور کلی نامنصفانه بهنظر میرسد. اما آیا بیعدالتی است؟ هرسال شکاف بین یک درصد ثروتمندتر و ۹۹ درصد بقیه افزایش مییابد. یکدرصدیها ادعا میکنند که سزاوار پاداش خود بهعنوان ثمره سازمان و مسوولیتهایشان هستند. با این تعریف، این عدالت است. اما شکایت بقیه آن است که سهم سودمندیهای اقتصاد درحال رشد به آنها نمیرسد و درنتیجه استانداردهای زندگی آنها رو به کاهش است، طوری که عدهای در فقر واقعی بهسرمیبرند و بسیاری حتی نمیتوانند نیازهای اولیه خود را تامین کنند. آنها میگویند این وضعیت، بیعدالتی و بیانصافی است. اما حق با کیست؟ برحسب طرز نگاهی که افراد دارند و تعریفی که از عدالت ارائه میکنند، همه حق دارند.
چارلز هندی در گوشههایی از کتاب منحنی دوم، مفهوم عدالت و مفهوم جامعه دادگر را مورد سوال قرار میدهد. او به نقل ازکتاب «سرمایه در سده بیستویکم»، اثر توماس پیکتی، اقتصاددان فرانسوی، عنوان میکند وقتی نرخ بازگشت سرمایه، بهطور کلی از نرخ رشد اقتصادی بیشتر باشد نابرابری در ثروت بیوقفه افزایش مییابد. پولپول میسازد. او همچنین ارثیه را در روزگاران قدیم و در طول تمام تاریخ، مایه ثروت میخواند اما قرن بیستم را از این حیث متفاوت و استثنایی میداند. دو جنگ جهانی همراه با مستعمرهزدایی، مبانی سرمایه را فرسوده است و سرمایهها مصادره، ملی و مشمول مالیات شدهاند تا هزینه جنگها و دولتهای رفاه که پس از آن شکل میگیرند تامین شود. همچنین نظامهای اقتصادی غرب به دلیل بازسازی اروپا و همپایی با فناوری بهطور نامتعارفی رشد میکنند.
در این شرایط رشد اقتصادها پرشتابتر از بازگشت سرمایه بوده است و ثروت تا اندازهای متعادل شده است. هندی در منحنی دوم زیبایی چهرهای از جوامع غربی را در دهه۱۹۸۰ به تصویر میکشد: «این فرآیندها در این سالها در جهت عکس پیش رفت: نرخ رشد کُند، سرمایه بازسازی و مالیات درآمدهای بالا حذف شد. هنگامی که مالیاتها بالا بود، مردم اشتیاق چندانی برای افزایش چشمگیر در حقوق نداشتند. آنها که در ردههای بالای شرکتها بودند حال که میتوانستند بخش بیشتری از آن را حفظ کنند شروع کردند به دادن پاداشهای سخاوتمندانه به خودشان. امروز تملک ثروت در اقتصادهای پیشرفته به مراتب از درآمد ملی سالانه بیشتر است؛ درست مثل دوره پیش از نخستین جنگ جهانی. تفاوت این است که ثروت جدید دیگر توسط زمینداران قدیم تصاحب نمیشود، بلکه در دست ثروتمندان فعال است که عمدتا شامل مدیران ارشد شرکتها همراه با شمار کمی از بانکداران و برخی ستارگان ورزشی است که همگی با هم فقط ۰۱/ ۰ درصد از جمعیت را تشکیل میدهند.»
چارلز هندی پاداشدهی در نظام اداری را نوعی رشوه و تحقیرآمیز میخواند. «من هرگز معنای فرهنگ پاداش را نفهمیدهام. از نظر من اینکه مجبور باشی رشوه بگیری تا بالاترین تلاش را در شغلت بهخرج دهی، تحقیرآمیز است و چه بیهوده و پوچ است وقتی برخی پاداشها تضمین پرداخت همیشگی دارند. اگر هم تضمین نداشته باشند، آنقدر مرسوم و عادی شدهاند که بخشی از قراردادی نانوشته را تشکیل میدهند. به هر روی شواهدی وجود ندارد که امکان پرداخت پاداش بالاتر لزوما به عملکرد بهتر و بیشتر بینجامد.» این موضوع را کارگروههای حقوق و دستمزد شرکتها و سازمانها معین میکنند و همین فرصتی است برای مدیران ارشد که منکر هر گونه مسوولیتی در زمینه حقوقها و پاداشهای مدیریتی بشوند. آنها میگویند: «به من ارتباطی ندارد، درباره این مسائل کارگروه حقوق و دستمزد بهطور مستقل تصمیمگیری میکند.» با این همه بیشتر کارگروههای حقوق و دستمزد در پی آن هستند تا هنجارهایی را برای صنعت ذیربط معین کنند و تا جایی که قابل توجیه باشد کمی بیشتر از میانگین بپردازند.
ارقام پایینتر حاکی از آن است که آنها، عملکرد را غیررضایتبخش برآورد کردهاند که البته این کار را فقط در موارد حاد انجام میدهند. نتیجه ناگزیر، افزایش پیوسته میانگین خواهد بود. که هرچه هست، در محدوده دنیای آشنای آنها قرار ندارد. این نظام بدون آنکه هیچ چیزی از بیرون برآن تاثیر بگذارد بینقص و خودارزیاب است. آیا باید دیدگاههای دیگران هم منظور شود؟ شاید شما اینگونه فکر کنید. اما این امر به تغییر قواعد حاکمیت در شرکتها ربط دارد که البته از سوی خود هیاتمدیره تثبیت شده است. با این همه معمولا دریافتکنندگان پرداختهای بالا آن را ثمره شرکت تلقی میکنند که مستحق آن هستند و میپندارند عادلانه است. بدون چنین دریافتهای بالایی آنها نخواهند توانست به انباشت سرمایه بپردازند که از نظر آنها نامنصفانه است. برعکس ۹۹ درصد بقیه میگویند همین پرداختهای نجومی نامنصفانه است. زیرا نامتناسب و نابجا توزیع میشود. درهرصورت بخش بزرگی از موفقیت آنها که در راس سازمان هستند ناشی از کار زیردستان است. بسیاری از اینها سخت کار میکنند، اما به همان شیوه پاداش نمیگیرند.
هرچند که خیلی از آنها (پزشک، معلم، پرستار و...) سهم بزرگی در جامعه دارند. سه چهره عدالت که پیشتر گفتیم، در تعارضاند و چشمانداز مطلوبی در برابر خود نمیبینیم. شاید در نسل بعدی حتی چیزی بدتر از دو دنیای قدیم ببینیم، گروهی از انسانهایی که با ثروت انباشته شده توسط نسل قبلی زندگی میکنند و نیز ادامه پرداختهای نجومی به افراد بالای سازمانها و این در حالی است که بازگشت سرمایه همچنان از نرخ رشد در اقتصادها پیشی میگیرد. این دریافتکنندگان جدید درآمدهای ثابت، یعنی آنها که با سرمایههای ارثیهای زندگی میکنند، بعید است مسوولیت اجتماعی را که اغلب با این ثروتهای پیشین همراه بوده، به ارث برده باشند. هندی در کتابش به تغییر هنجارهایی در نظام پاداشدهی روی میآورد و سعی میکند منحنی دومی را در واکنش کارفرمایان به نیروی کار ترسیم کند. ایجاد زنجیرهای عمیق و وابستگیهای سالم میان آنچه که باید باشد. منحنی دوم، اندیشهای است که چارلز هندی در تصویر دنیای آینده و لزوم مطابقت با اقتضائات آن در کتابی با همین نام که توسط نشرکتاب معنا ترجمه و منتشر شده است، معرفی میکند و به تشریح و تبیین آن در عرصههای مختلف میپردازد.
ارسال نظر