زمان مناسب برای مدیریت نوآوری در مدارس
دلیل دیگر برای مهیا بودن امکان نوآوری در آموزش به شکافی بازمیگردد که میان دارا و ندار وجود دارد. به این معنا که خانوادههای مرفه که میتوانند برای تحصیل فرزندان پول خوبی خرج کنند فرزندانشان را در مدارس غیردولتی ثبت نام کنند، به فرزندان خود امکان میدهند تا در کلاسهای کم جمعیت تحصیل کنند، با دانشآموزان نخبه و درسخوان همکلاس شوند و به معلمانی دسترسی داشته باشند که بیش از سایر همکارانشان از اشتغال به حرفه شریف معلمی لذت میبرند. برخی دیگر که در قشر متوسط جامعه طبقهبندی میشوند از تدریس خصوصی کمک میگیرند یا اینکه برای ثبت نام فرزندان خود در مدارس نمونه دولتی تلاش میکنند اما با تمام این تفاسیر هنوز عده زیادی از اولیا هستند که نه میتوانند فرزند خود را در مدرسه غیر دولتی ثبت نام کنند، نه میتوانند برای وی معلم خصوصی بگیرند و نه بخت نامنویسی در مدارس نمونه دولتی را به دست میآورند. بر اثر این شکاف اقتصادی امروزه شاهد افزایش ناآرامیها و آسیبهای اجتماعی در سطح جامعه هستیم. علاوهبر این مسائل، نگرانیها در مورد وضعیت نظام آموزشی در کشورهای صنعتی و مشکلات موجود در این نظام در سالهای اخیر به طرز بیسابقهای افزایش پیدا کرده است.
دوم اینکه بسیاری از علل اجتماعی و تاریخی که زمینهساز شکلگیری مدارس صنعتی بودهاند، امروزه دیگر وجود خارجی ندارند و از میان رفتهاند که بخشی از این مساله به تغییرات جمعیتی جوامع باز میگردد. برای نمونه بخش عمدهای از جمعیت زنان جامعه که در سالهای گذشته قرار بود تا نیروی انسانی مورد نیاز مدارس را فراهم کند، در سالهای اخیر اجازه پیدا کرده است تا برای انتخاب شغل با گزینههای متعددی روبهرو باشد و حرفههای پر درآمدتری را نیز نسبت به معلمی برای خود برگزیند. از سوی دیگر هنجارهای اجتماعی و ساختار خانوادگی که وجود مدارس به شکل و سیاق سنتی را امکانپذیر میساخت امروز دیگر در جوامعی مانند ایالاتمتحده آمریکا محلی از اعراب ندارد. در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی تعریف آمریکاییها از خانواده معمولی خانوادهای بود که از پدری شاغل و مادری خانهدار تشکیل شده بود، اما خانواده امروز آمریکا یا پدر و مادری را شامل میشود که هر دو کار میکنند یا خانوادهای است که تنها پدر یا مادری که از همسر خود جدا شده است را در بر میگیرد. این مساله باعث شده است تا امروزه مدارس بیش از وظیفه خود درگیر بحث تربیت فرزندان شوند و به جای آنکه تمرکز خود را تنها معطوف به نیازهای آموزشی و روانی دانشآموزان کنند، بیشتر برای کاهش فشارهای روانی ناشی از زندگی در خانواده طلاق از روی دوش دانشآموزان تلاش کنند. در چنین وضعیتی حرکت با الگوهای نظام آموزشی استاندارد شده از قبل نیز دشوارتر خواهد شد.
صد سال پیش دانشآموز مدرسه تقریبا هیچ دانشی به جز آنچه در مدرسه و خانه میآموخت در ذهن نداشت اما امروزه دانشآموزان نسبت به معلم یا اولیای خود به مراتب به منابع اطلاعاتی بیشتری دسترسی دارند. افزون بر اینها پیشرفت فناوری و ابداع شبکههای اجتماعی و گوشیهای هوشمند شیوه نوینی از یادگیری را به دانشآموزان عرضه میکند که با آنچه در مدرسه آموزش داده میشود، متفاوت است و بازی و شادی را با محتوای درسی در هم آمیخته است. به این ترتیب هر زمان که مایل باشد و آمادگی داشته باشد سر کلاس مجازیاش حاضر میشود با محتوای آموزش داده شده تعاملی دو سویه و فعال دارد و در کنار همسالانی که ویژگیهای فردی نزدیک به او دارند، یاد میگیرد و میآموزد. تغییر در ساختار خانواده بر اثرگذاری رسانهها در عصر ارتباطات افزوده است، چرا که در غیبت والدین این رسانهها هستند که جای پدر یا مادر غایب را برای دانشآموزان پر میکنند.
حتی اگر چشمان خود را روی این تغییرات شگرف ببندیم باید قبول کنیم که بازار کار در دنیای معاصر دیگر نیازی به کارگران خط تولید ندارد. پژوهشگرانی مانند دنیل پینک نشان دادهاند که طی سالهای گذشته شاهد تغییر در تقاضای بازار کار بودهایم و هر چه جلوتر میرویم تقاضا برای کارگران ساده که تنها کارهای از پیش دستور داده شده را انجام میدهند کمتر میشود و به جای آن جستوجو برای نیروی کار ماهری که اهل نوآوری و خلاقیت باشد، بیشتر میشود. تحقیقی که در سال ۲۰۰۵ میلادی انجام شده است نشان میدهد که ۳۰ درصد از رشد مشاغل به حرفهها و صنوفی که چرخشان به دست کارگران ساده میچرخیده، اختصاص داشته و در مقابل ۷۰ درصد رشد نیز در بخشی اتفاق افتاده که از توان کاری نیروهای خلاق و نوآور بهره میبردهاند. ما در دورهای زندگی میکنیم که توافق کلی بر سر اینکه نیازمند اهداف تازهای برای نظام آموزشی هستیم در بین افراد وجود دارد و مطالعاتی مانند بررسی «آیا دانشآموزان واقعا ما آماده ورود به بازار کار هستند؟» نشان میدهد که در نظر عموم نیز نیروی کار عصر حاضر به مهارتهای تازهای ورای آنچه در عصر ماشین به دانشآموزان آموزش داده میشد، نیاز دارد. مهارتهایی از قبیل توانایی حل مساله در شرایط دشوار، همکاری، به نتیجه رساندن امور در شرایط عدم قطعیت و وجود ابهام، توانایی خود کنترلی و برخورداری از تعهد اجتماعی تمامی از جمله ویژگیهایی هستند که نیروی کار دنیای جدید به آنها نیاز خواهد داشت.
هر چند با سرعت اندک اما شواهد نشان میدهند که این نگرش تازه نسبت به اهداف و الزامات نظام آموزشی در دنیای جدید ما در حال توسعه یافتن و همهگیر شدن است. اما هنوز این تحولخواهیها چیزی کم دارند با این مطلب نمیتوان با راهحلی ساده، یک شبه تمام مشکلات نظام آموزشی را رفع و رجوع کرد. در این مورد باید به این مساله توجه داشت که اصلا تفکر اینکه میتوان مشکلات را «درست» یا «رفع و رجوع» کرد، یکی از آن باورهای غلطی است که از عصر صنعت و نگاه ماشینی به مسائل انسانی برای ما به ارث رسیده است. بسیاری از پژوهشگران نیز در بررسیهای خود نشان دادهاند که بسیاری از راهحلهای خیرخواهانه به خاطر اینکه برای درست کردن مشکلات نظام آموزشی طراحی شده بودند، در عمل مشکلی را برطرف نکردند و از قضا مشکل تازهای را نیز به مشکلات پیشین افزودهاند. بنابراین باید توجه داشت که مدرسه ماشین خرابی نیست که نیازمند تعمیر باشد، بلکه مدارس نهادهای اجتماعی هستند که باید رشد یابند و تکامل پیدا کنند.
ارسال نظر