بخش دویست و سی و نهم
تراژدی اجتنابناپذیر: کیسینجر و جهان او
کیسینجر میپرسید چه میشد «اگر تکنولوژی به بخشی از زندگی هر روزه تبدیل شود؛ بهگونهای که جهانِ خود را بهعنوان تنها جهانِ مربوط تعریف کند؟» در این سیستم، فضای اندکی برای اراده یا اختیار یا پرورش خصوصیات انسانی مانند ابهام و شهود وجود داشت.حقایق سخت موجب استبدادی از نوع خود میشود که «حال» فعلی را بر درک «گذشته» یا حساسیت برای «آینده» اولویت میداد. گروههای کانونی و نظرسنجیها جایگزین تصمیمگیری فردی و مسوولیت شد؛ خلقوخو و احساسات عمومیِ برخاسته از سرخط اخبار بر چشمانداز بلندمدت چربید. سیاست خارجی «در معرض تبدیلشدن به زیرمجموعهای از سیاستهای داخلی کوتاهمدت» بود که در آن «تلاش برای اجماع است و این تلاش کمتر با تبادل ایدهها مربوط است و بیشتر با به اشتراکگذاری احساسات ارتباط دارد». ایالاتمتحده در معرض «تلوتلوخوردن از طریق بحرانها بدون درک آنهاست». این راه مشارکت یک قدرت بزرگ با بقیه جهان نبود، مخصوصا جهان مسلح به تسلیحات هستهای.
در این مرحله، فرد با موضوعی روبهرو میشود که غالبا مورد تصدیق قرار نمیگیرد و آن چیزی است که ممکن است «اومانیسم» قارهای کیسینجر نامیده شود؛ یعنی اشتیاق پرشور او از نقش آزادی بشری در امور بشری: افراد مستقل با تمام تجربهشان، احساسات، ارزشها، عجایب و ضعفهای اخلاقیشان برای او مهمتر از ساخت مدلها بود. الگوریتمها چیزی از کنایه و تراژدی نمیدانستند. به همین دلیل، کیسینجر قرابت فکری خود با آن نویسندگان آلمانی - یهودی را نشان میداد که به طور مشابهی به زندگی بهعنوان آزاداندیشانی بدون ایدئولوژیهای از پیش اندیشیده شده مینگریستند و به آن نزدیک میشدند، نویسندگانی که «بدون حائل و مانع» میاندیشیدند: لئو اشتراوس، هانا آرنت و هانس مورگنتا از آن دستهاند. درست همانطور که اشتراوس در دانشگاه شیکاگو به نام مسوولیت فردی کمینهگرایان را بهکار میگرفت، کیسینجر کمینهگرایان تشکیلات سیاست خارجی را به نام قضاوت فردی به چالش میکشید. اگر کیسینجر این پیشنهاد را در اوایل دوره کاریاش برای پذیرش سمتی در دانشگاه شیکاگو میپذیرفت، تردیدی نیست که بهعنوان متحدِ اشتراوسِ در حال نبرد علیه پیمایشگرانِ [headcounters] دانشگاه موضع میگرفت، بسیار شبیه به کاری که مورگنتا انجام داد. کیسینجر در تقبیح این دیدگاه که «تنها دانش "علمی" دانش راستین است» به اشتراوس پیوست و با او موافق بود که «علوم، خواه طبیعی و خواه سیاسی، بهوضوح غیر فلسفی هستند».
به همین ترتیب، وقتی کیسینجر بر نیاز به قضاوت فردی برای ایستادگی در برابر مخالفت با تفکر کمّیِ «خودپیشران» تاکید میورزید، بهنظر میرسید به یکی از موضوعات موردعلاقه آرنت نظر دارد. آرنت در «وضع بشر» تحقیر فکر در آداب و اخلاق علمی را تقبیح کرد؛ «ابزاریسازی جهان»، «اعتماد به ابزارها»، «این اعتقاد که هر مسالهای میتواند حل شود و هر انگیزه انسانی به اصل سودمندی تقلیل مییابد».