بازتابهای یک مناظره
ژست عدالتگرایی با منطق پوپولیستی
کوروش کریمی یارندی: روی صحبت من با جناب مجید حسینی است. وی خود را «عدالتگرا» میداند. میخواهد نسخه کشورهای اسکاندیناوی را با مختصات ژئوپلیتیک و فرهنگیشان ناگهان و یکجا در ایران پیاده کند و اصولا اعتقادی به زمینه و چرایی استقرار ساز و کارهای کنونی ندارد.
وی میگوید: دولتهای ما صددرصد لیبرال هستند. ما در چهل سال اخیر فقط در یک دوره کوتاهی در دولت اول آقای احمدینژاد لیبرال نبودیم. فرمایشی که سرتاپا ناصحیح است.
او اعتقاد دارد آموزش وظیفه دولت است، مدرسه و دانشگاه خصوصی معنی ندارد و مثالهایی از غرب میآورد که با نگاهی سریع به وضع آموزش عالی در کشورهای غربی بدیهی است که سوگیرانه است. بنده طرز فکر ایشان را منطبق بر سوسیال-پوپولیسم میدانم. طرز تفکری توطئهگرا، دارای ژست عدالتگرایی اما در واقع قاتل انگیزه و عمدتا مبتنی بر عوامگرایی و در تضاد با منطق بازار آزاد. آنچه اقتصاد ما را زمینگیر کرده است چنین طرز فکری است نه نئولیبرالیسم که اطلاق آن به ساختار فعلی اقتصاد اقتدارگرا، کنترلگر و دستوری ما اصلا محلی از اعراب ندارد.
طرح یک بیعدالتی سازمانیافته
امیر رضا عبدلی : در این بحث جای یک نماد بیعدالتی سازمانیافته خالی است که اتفاقا آن را رادیکالترین هواداران بازار آزاد (اقتصاددانان مکتب اتریش) شناسایی و معرفی کردهاند: پول بیپشتوانه دولتی. رانت زمینداری ناشی از حقی است که بسیاری از عدالتطلبان وطنی تمایلی به زیر سوال بردن آن ندارند. اما رانت بانکداران و وامگیرندگان عمده از محل خلق دلبهخواه پول، مبتنی بر هیچ حق شناختهشدهای نیست. این رانت در بلندمدت شکاف درآمدی فرودستان و فرادستان را زیاد میکند، ساختار قیمتهای نسبی را به هم میریزد و از این طریق بدون آنکه رد آشکاری از خود به جا گذاشته باشد موجب آثار سوء اجتماعی فراوان و پیچیدهای میشود.فریادهای عدالتخواهانه بلند میشوند بیآنکه اصلیترین منشأ بیعدالتی در سرمایهداری موجود را بشناسند و هدف بگیرند و مدافعان سرمایهداری نیز نمیدانند کجا و چرا باید با این فریادها همدل بود.
تولید ثروت مشکل سوسیالیستها
کامیاب رجبی زاده: نقطه عطف مناظره جایى بود که آقاى دکتر حسینى و آقاى خراسانى هیچ جوابى براى شیوه تولید ثروت در کشورى مثل سوئد که اقتصادى آزاد دارد نداشتند و تنها به رایگان بودن آموزش توجه می کردند و اتفاقا همین نکته میتواند برگ برنده جریانهاى طرفدار اقتصاد بازار باشد زیرا دوستان سوسیالیست هیچ راهى برای تولید ثروت پیشنهاد نمیدهند و تنها در مورد شیوه باز توزیع منابع صحبت میکنند که البته در این مورد هم راهحلهاى علمى و منطقی نیز ارائه نداده و تنها با کلمات عامهپسند بازى می کنند.
عدم یکسانسازی محتوای آموزشی
میلاد: این مناظره نمایش موثر و بینظیر از چیزی بود که عامل بسیاری از مشکلات اجتماعی سیاسی و اقتصادی کشورمان است. نکته مهم که ریشهایتر از اهمیت موضوع عدالت در هر مقولهای است این است که لیبرالیسم چه چیز نیست و آثاری که به سبب رویکرد سوسیالیستی (بخوانید کمونیستی) در کشورمان پدید آمده و منجر به انحصارسازیهای دولتیها که توسط این جریان به اسم سرمایهداری و لیبرالیسم خوانده میشود را وارونه جلوه داده و در حال انتقال این سطح از ناکارآمدی به جبهه رقیب است. ما به دنبال برابری و تساوی دولت بزرگی ساختهایم تا تساوی را جریان بیندازد، ولی امان که دولت بزرگ منحرف شده و در حال ثروتاندوزی شخصی است و این موضوع را لیبرالیسم میخوانند. این مقوله توسط خواص و آنهایی که به اقتصاد و رویکردهای سیاسی نسبت به آن آشنا هستند به روشنی قابل تفکیک است. این جریان در اثر اینکه از همراهی طبقات فقیر به دلیل آنکه از آنها استفاده سیاسی صورت گرفته و تنها فقر بیشتر را برای آنها به ارمغان آورده و از شعارهای بینتیجه نا امید شده، گذر کرده و در حال تلاش روی طبقه متوسط ولی سطحی از نظر دانشهای اقتصادی و رویکردهای سیاسی است. طبقه متوسطی که به دلیل عدم دریافت آموزش سرخورده شدهاند و به دنبال مقصری میگردند؛ این جمعیت هدف تبلیغاتی انتخاباتی خواهند بود.
و اما درخصوص عدالت آموزشی به نظر من تنها راه توسعه عدالت آموزشی به معنی بهرهمندی افراد به سطحی از دانش و مهارت مورد نیاز با ظرفیتهای منطقهای، اجتماعی و فردی افراد تنها بهرهمندی از تنوع آموزشی و عدم یکسانسازی محتوای آموزشی در سراسر کشور است. تربیت افراد متخصص غیرهمگون هم به امنیت شغلی و دریافت حداقلهای معیشتی خواهد انجامید و هم امکان بهرهمندی از وسعت و توزیع منابع طبیعی در کشور پهناوری مثل ایران را خواهد داشت و به تبع آن به کاهش تمرکز جمعیتی نیز کمک میکند.
بهرهمندی از این موضوع هم تنها در بهکارگیری توان بخش خصوصی و کاهش قدرت دولتی و تمرکززدایی از دولت خواهد بود.
اجحاف به عدالت آموزشی
محمود: من با حرفهای دقیق و سنجیده آقای خالقی موافق هستم. نمیدانم برقراری چنین مناظراتی با افرادی شبیه آقای مجید حسینی سود بیشتری دارد یا ضرر بیشتری.به قول یکی از دوستان، نکتهای که در مورد ایشان قابل تامل است این که کلیپهای ایشان دست به دست میشود و این به آن معناست که صحبتهای ایشان در جامعه خریدار دارد. با این حال معتقدم اگر خروجی چیزی به نام عدالت آموزشی این است که فردی شبیه برخی از این دوستان دکترا بگیرند و در مطرح ترین دانشگاه مملکت درس دهند به نظر به بحث عدالت اجحاف شده است.
عدالت آموزشی دستمایه کنترل
محمدرضا رئوفی: به نظر میرسد همه متفقالقول باشند که سیستم تحصیلی فعلی، سیستم بسیار معیوبی است. در میان پیشنهادهای ریز و درشتی که برای «اصلاح» ارائه میشود، یک راه هست که بهرغم مشکلات و مسائلش، از همه شدنیتر است، خرج اضافهای ندارد، از هر سیستمی عادلانهتر است و به هر حال به چیزی خیلی بهتر از سیستم فعلی میانجامد. آن هم این است که وزارت آموزش و پرورش با همه اداراتش و بوروکراسیاش تعطیل شود و کل بودجه آموزش و پرورش مستقیما به مدارس اختصاص یابد (بهصورت سرانه دانشآموز، تقریبا چهار میلیون تومان سالانه برای هر دانشآموز). اولیا خود حق انتخاب مدرسه یا تشکیل مدارس جدید را داشته باشند (که موجب رقابت بین مدارس خواهد شد). دولت به غیر از این دیگر هیچ کاری به هیچ عنوانی با هیچ مدرسه ای، نه در تنظیم دروس، نه در امتحانات و.... نداشته باشد.
مطمئن باشید این سیستمی خواهد بود به مراتب بهتر از سیستم فعلی. ولی حتی فکر چنین چیزی وحشت در دل مدعیان «عدالت آموزشی» خواهد انداخت. آنچه این مدعیان (مانند مدعیان عدالت اجتماعی) در واقع میخواهند برنامهریزی برای مردم، کنترل مردم و تصمیمگیری برای مردم است. آنها دنیایی میخواهند، که نه بهشت فقرا، بلکه بهشت بوروکراتها و متخصصان پرمدعا و نخبگان ادعایی باشد.
اطلاق عدالتطلبی بر کمونیسم
بشیر جاویدنیا: به نظرم در مناظره پیرامون عدالت آموزشی نظرات آقای هاشمخانی از همه به واقعیت و انصاف نزدیکتر بود.آقایان حسینی و خراسانی متاسفانه هنوز در پی ایدئولوژیهای شکست خورده کمونیستی هستند و نامش را عدالتطلبی گذاشتهاند، که البته خود مصادره به مطلوب کردن مفهوم عدالت را نشان میدهد، گویی دیگران به دنبال بیعدالتی هستند! آنها موضوع را طوری جلوه میدهند گویی بر سر آرمان عدالت آموزشی مناقشهای هست؛ در صورتی که بحث بر سر روش است و روشهایی که آنها مد نظر دارند در تحلیل نهایی به سرکوب آزادی و خلاقیت افراد و همچنین کاهش کیفیت خدمات آموزشی خواهد انجامید. بگذریم که هزاران فساد دیگر در این ایدههای جمعگرایانه افراطی نهفته است.
تجربه پر هزینه احمدینژاد
علیرضا کارگر: اصولا بها دادن به افرادی که صحت مدرک تحصیلی آنها در هالهای از ابهام است قدم گذشتن در مسیری است که آنها میخواهند. معروف و مشهور شدن حتی اگر جنبه منفی داشته باشد منجر به این میشود که این افراد بتوانند به مدارج بالاتر برسند. احمدینژاد تجربه پر هزینهای بود که نباید تکرار شود.
برونداد نامطلوب آموزش فنلاندی
محمد صفری: در مناظره نکتهای که جالب بود مثال زدن جناب حسینی از آموزش تماما دولتیِ فنلاند بود. نه فقط ایشان، بلکه در دیگر مناظرات هم آموزش دولتی فنلاند ضربالمثل دیرینه مبارزان «عدالت اجتماعی» است. در واقع آموزش دولتی فنلاند یک «بنچ مارک» برای آنهاست و البته باید گفت وای به حال چنین بنچ مارکی! حتی اگر کیفیت آموزش دولتی فنلاند هم [به همت مالیاتهای نجومی و ولخرجی فراوان] مطلوب باشد، اما «برونداد» چندان رضایتبخش نیست؛ بیکاری گسترده جوانان فنلاند، کمبود خدمات مولدی مثل نجاری و لولهکشی (و بالطبع رشد قیمتشان در فنلاند) و همچنین انگیزهیافتن بیهوده فنلاندیها برای دانشگاه رفتن (بدون اینکه نیاز مبرمی هم داشته باشند) مشکلاتی را برای این کشور به بار آورده است. ناگفته نماند که یکی از اهداف پشتپرده دولتش از انحصار آموزش، اشتغالزایی هم هست! خلاصه اینکه درصورت تحقق بنچ مارک این دغدغهمندان عدالت در ایران، وضعیت ما بهتر که هیچ، بدتر هم خواهد شد.
عقلانیت راه اصلح است
رحمت الله علی رحیمی : تا به حال تصور میکردم که دعوای فکری و اندیشهای تنها در حوزه مباحث ادیان معنیدار میشود دلیلی هم که برای خود تراشیده بودم آن بود که نیمی از باورها و اعتقادات و برداشتها همچنان مربوط به عالم غیب است و در سراپرده ذهن و روح عینیت مییابد و نه توانی و مجالی و نه ارادهای است که آن را همان گونه که هست بازگو کند و این میشود که «جنگ هفتاد و دو ملت بهدلیل ندیدن حقیقت» آن «نصف باورها و اندیشهها» رخ میدهند. مباحثه و جدل فکری آقایان حسینی، خالقی، خراسانی و هاشمخانی در مورد دغدغه عادلانه شدن نظام آموزشی کشور را خواندم، عنوانش هم جالب بود نئوکمونیسم، نئولیبرالیسم، یا راه عقلانی. به نظرم آمد که چند نکته را بهعنوان پامنبری حداقل پی نوشت کنم.
۱- البته و صد البته که اگر جدل اندیشهای آقایان انتخاب بین برنامههای نئوکمونیسم، نئولیبرالیسم و یا راه عقلانیت است اصلح است که راه عقلانیت انتخاب شود. عقل گوهر وجود آدمی و براساس آموزههای دین مبین اسلام، پیامبر درونی انسان است. اگر انسان توان رد یا نادیده انگاشتن پیامبران بیرونی را با هر گونه هوی و هوس و استدلال دارد، انسان هیچ گاه و در هیچ برههای از تاریخ نتوانسته است به نفی پیامبر درونی خود یعنی عقل رأی دهد. بنابراین راه عقلانیت گاهی ممکن است از جادههای سنگی و پرپیچ و خم و خطرناک نئوکمونیسم بگذرد و گاهی از جادههای به ظاهر یا در واقع سرسبز و بدون دستانداز و هموار نئولیبرالیسم و گاهی پابهپا و در مرز دو جاده به روند رو به رشد خود ادامه میدهد.
۲- اجرای عدالت درنظام آموزشی کشور به همان میزان «تاثیرگذاری آموزش در توسعه فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی»، سخت، توانفرسا و دارای چالشهای سهمگین و دارای هزینه و زمانبر است چرا که عدالت در آموزش مترادف توسعه اجتماعی است. تاکید میکنم که عدالت در آموزش مترادف توسعه اجتماعی است و گرنه هر آموزشی توسعه اجتماعی به بار نمیآورد. عدالت در آموزش به مثابه اجرای گسترده و وسیع آموزش یکسان است که با توجه به منحنی نرمال و شاخصهای آماری، تعداد خطاهای بزرگ و کجیها را کاهش میدهد.
اجرای عدالت آموزشی یک دستور و برنامه نیست بلکه یک فرآیند درازمدت طولی و عرضی (زمانی و کیفی) است که از زمان یادگیری کودکان شروع شده و تا مرگ انسان ادامه مییابد. حتی میتوان از آموزشهای پیشین مادران و پدران و تاثیر آنها بر آموزش کودکان سخن گفت و این فرآیند را طولانیتر کرد. حتی میتوان از عدالت آموزشی خانواده برای چند فرزند خویش و عدم تبعیض آنها در استفاده از امکانات مالی خانواده برای آموزش سخن گفت که به رژیم سیاسی جامعه برنمیگردد. لذا عدالت آموزشی آنقدر پیچیده میشود که در چارچوب نئوکمونیسم و نئولیبرالیسم نیز نمیگنجد و تنها راه عقلانیت است که آن را باور میسازد.
۳- از اظهارنظر استادان محترم نیز ضمن احترام به مباحث دوستان، صحبتهای جناب هاشمخانی مبتنی بر پراگماتیسم بهعنوان عملگرایی در اجرای عدالت آموزشی بسیار جالب بود. از صحبتهای ایشان چنان برداشت میشود که جدلهای لفظی را باید وانهاد و به دنبال راهحلی برای اجرای عدالت آموزش بود و از راه عقلانیت به آن دست یافت چه آن راه نئولیبرالیسم و چه نئوکمونیسم باشد و حقا که نیاز جامعه در این برهه چنین است. ساخت مدارس در روستاهای دورافتاده سیستان و بلوچستان و آموزش کودکان در کوتاهمدت چه بهدست دولت و چه بهدست خیرین مدرسهساز و چه بهدست بخش خصوصی مثلا غیرانتفاعی، ضرورت عاجل امروز ماست و راه عقلانیت نظام آموزشی است. مباحث و جدلها فرعی بر اصل پراگماتیسم است. ضمن آرزوی توفیق دوستان و تشکر از روشنگری آنان در مباحثات اجتماعی تاکید میکنم که اینگونه مباحث هنوز کارآیی دارد و تحرک تازهای به امور وانهاده شده اجتماعی میدهد.
کارآیی اقتصادی قربانی سراب عدالت
شایان اویسی : عموم مردم ایران معتقدند کسب مال و بهبود جایگاه باید بر مبنای توانایی افراد باشد یعنی افراد با استعداد در جایگاه مناسب قرار گیرند، ولی چون استعداد در میان افراد جامعه پخش است و بسیاری مستعدها توان کشف و پرورش استعداد خود را ندارند پس باید دولت زمینه رشد و پرورش آنها را مهیا کند.
از طرفی افرادی بابت دلایلی توان کسب مال به حد مطلوب نداشته و خودشان و فرزندانشان در معرض خطراتی هستند که میتواند جامعه را نیز متضرر کند پس باید به آنها نیز کمک شود.
همچنین اموالی نیز ملی هستند و ملک خصوصی کسی نیستند و نباید پول آن در جیب کسی جز آحاد ملت خصوصا اقشار ضعیف و آسیبدیده برود و دولت باید هدایتگر این ثروت به سمت مناسب باشد.
به نوعی این سه گزاره ستونهای سوسیالیسم و عدالتخواهی هستند. اما چرا با وجود سادگی راهکار، ملتهای زیادی تن به این امور نمیدهند؟
دلیل را میتوان مقابله با سه چیز خلاصه کرد؛ فساد، کاهلی و استبداد.
اگر دولت بخواهد برای حمایت از اقشار کم درآمد کمک هزینه بدهد یا فرصت ویژه اعطا کند سرمنشا فساد میشود و اگر بخواهد قیمت کالاهای اساسی را به نفع آنها سرکوب کند بازار را بههم خواهد ریخت. فرض کنید دولت برای حمایت از این اقشار بگوید با ارائه مدارک، اقشار کم درآمد میتوانند از مزایایی برخوردار شوند. آنگاه با انواع سندسازی و جعل مواجه خواهیم شد و افرادی که مشمول کمک نیستند جهت به دست آوردن آن هجوم میآورند و کسانی که مسوول توزیع آن هستند هم در دام سودجویی خواهندافتاد (مانند یارانه). یا اگر مبلغی بهعنوان بودجه برای بخشی که وظیفهاش کمک به آن اقشار است در نظر گرفته شود پولش توسط مسوولان آن وارد بازار کالا، ارز و حتی سپرده بانک شده و سود حاصل از آن را که اختلاس است، بهدست میآورند یا بهصورت رانت آن بودجه را به افراد وفادار یا دارای نسبت فامیلی بهصورت امتیاز ویژه خواهند داد؛ مثلا اختصاص ارز دولتی برای کالاهای اساسی جهت حمایت از اقشار کم درآمد نمونه بارز آن بود که این ارز توسط دریافتکنندگان ویژهاش صرف خرید کالاهای تجملی و پرسود شد یا در بازار آزاد آن ارزها فروخته میشود.
با سرکوب قیمت یک کالا، سرمایهگذار آن کالا یا کیفیت را کاهش میدهد یا آن بخش را رها میکند. در صورت ادامه سرکوب قیمت نیز نظام قیمت در بازار که نشانگر کمیابی و فراوانی است دچار صدمه شده و سرمایهگذاری و کشف سوددهی دچار آسیب شده و بازار بههم میریزد یعنی سرمایهگذاری به جایی که کمبود هست و قیمت آن کالاها بالاست هدایت نمیشود. سرمایهدار هم از این جو بههم ریخته خواهد گریخت تا سرمایه خود را به بازاری امن منتقل کند و فرار سرمایه ایجاد میشود. عامل بعد مقابله با کاهلی است. چه مردمی که دولت به آنها کمک میکند و چه کسانی که برای دولت کار میکنند دچار نوعی بیانگیزگی در کار میشوند. مردم تمایلی به کار و فعالیت اقتصادی بیشتر در صورت تضمین درآمد خود نخواهند داشت و کاهش کیفیت کار بابت همین در بخش دولتی مشهود است. کسانی که دولت پولشان را میدهد و با بهتر یا بدتر بودن کار خبری از سود کم و زیاد نخواهد بود تن به کار جدی و با کیفیت نخواهند داد، زیرا دولت ضرر هر بخش را از مالیات یا درآمدهای دیگر جبران میکند و مانع ورشکستگی بخش ناکارآمد میشود. از طرفی کمک هزینه و پول بادآورده نیز انگیزه مردم برای کار را کم کرده و منجر به کاهش شدید تولید ناخالص داخلی میشود. به مطلب زیر توجه کنید:
«برابری بیش از حد در توزیع درآمد میتواند برای کارآیی اقتصاد مضر باشد. برای مثال تجارب کشورهای سوسیالیستی را در نظر بگیرید؛ جایی که نابرابری عمدتا در سطح پایین نگه داشته میشد ولی مردم فاقد انگیزههای لازم برای مشارکت فعالانه در فعالیتهای اقتصادی از قبیل کار مداوم و بازرگانی قوی بودند.» (فراسوی رشد اقتصادی / تاتیانا سوبوتینا/ ص۵۰)
و اما مورد آخر. اگر دولت وارد فعالیت اقتصادی و بخش دولتی عریض و طویل شود، نیاز به کارمند و کارگر زیادی خواهدداشت (مثلا دولتی شدن صنایع، مدارس، دانشگاهها و...) و هرچه توان و قدرت اقتصادی دولت بیشتر شود کنترلش بر معاش مردم بیشتر میشود و این روند تا آنجا ادامه مییابد که اعتراض به حکومت یا مطالبه تغییر ساختارش بابت ناکارآمدی آن منجر به بیکاری و صدمه به معاش افراد معترضی که شاغل در دولت هستند شده و روند تثبیت گروهی بر قدرت هموار میشود. نباید توقع داشت دولت هم پول تحصیل ما در دانشگاه را بدهد و هم ما بتوانیم آزادانه در دانشگاه اعتراض کنیم و هر چه دلمان خواست بگوییم و بنویسیم. هر چند به صرف خصوصی بودن آزادی مهیا نمیشود اما شرط لازمش همین است هرچند به تنهایی کافی نیست.
دولتها برای مقابله با فساد ناشی از سیاستهای حمایتی به فرودستان، باید افراد پاکدست را بر مسند کار بگذارند و شفافیت مالی ایجاد کنند تا مانع رانت، فساد، سندسازی و قاچاق شوند. تا کنون بشر سابقه این را نداشته تا بتواند تشکیلاتی فسادزا را که با افراد پاکدست از فساد دور مانده ایجاد کند مگر آنکه از خدا بخواهیم مدل نویی از بشر را بیافریند. اگر هم بخواهیم ناظری بر این ماجرا قرار دهیم تا شفاف عمل کنند هم باز ناظران در خطر فساد هستند اگر هم فاسد نشوند هزینه و مزد این افراد که باید به کار گرفتهشوند هزینه دولت را به اندازه فسادها و دزدیها بالا میبرد!
ایده دیگر نیز این است که دولت باید مالیات شفاف و مبتنی بر درصدی از درآمد جامعه لحاظ کند و نه مالیات به مقداری مشخص از همه جامعه. این نیز دو ایراد دارد. اول از همه مالیات بر درصد نیاز به سیستم عریض و طویل حسابرسی دارد و ناظران نیازمند درآمد هستند و در معرض پیشنهاد رشوه و فساد. به نوعی هم باعث فساد است و هم مخارجی جدید بر دوش دولت میگذارد و خطر ایجاد کسری بودجه را تشدید میکند.
ایراد دیگر دریافت مالیات به درصد، کاهش حجم بازار و فرار سرمایه است. هر چقدر مالیات بیشتر شود قدرت خرید مردم کمتر شده و تولیدگران تمایل به خروج از آن محیط به محیطی به صرفه خواهند داشت. به نوعی کاهش تولید ناخالص داخلی حداقل تاوان برآمده ازین سیاست است.
تقابل ذهنیتگرایی و عینیتگرایی
جواد: مناظره جمعهنامه اقتصاد در مورد عدالت آموزشی بحث جذابی بود. در یک طرف جناب خراسانی گرایش فکری خود (سوسیالیسم) را صراحتا بیان کردند و هدفشان را پیشبرد پروژه «بحرانیسازی مساله عدالت» در همکاری با جناب حسینی اعلام کردند. جناب حسینی هم از سوسیالیستبودنشان طفره نرفتند بلکه نام دیگری بر آن نهادند.
طرف دوم اما همگن نبود. جناب خالقی مشخصا موضع یک لیبرال کلاسیک را برگزیدند ولی جناب هاشمخانی رویکردی پراگماتیک را طرح کردند که بهزعم من التقاطیاست. من ترجیح میدهم به دو وجه مغفول در متن مناظره اشاره کنم.
۱) روش تحلیل: جناب خراسانی بهعنوان جامعهشناس چپگرا مشخصا روش وبری را مدنظر داشتند. از لابهلای سطور مشخص بود که جناب حسینی به روششناسی استدلالهایشان آگاهی و تسلط ندارند و جناب خراسانی هم بیتمایل نبودند که تبعیت کورکورانه جناب حسینی از ایشان فاش شود.
روش استدلال جناب خالقی هرچند تصریح نشد ولی در اشارهای که به بحث قیمت داشتند و پایه استدلالشان بود منبعث از نوعی استدلال قیاسی نشان میداد که در مباحث پراکسیولوژی لودویگ فون میزس نیز شرح داده شده است. ارائه این استدلالها با استناد به شواهد تجربی البته ظاهرا با منطق استدلال همخوانی ندارد ولی در تطابق تاریخ با تئوری توجیه میشود؛ به این مفهوم که ایشان جهان را با یک تئوری پیشینی توصیف و پیشبینی میکنند. در مورد جناب هاشمخانی با روششناسی پوزیتیویستی مواجه هستیم که فقط نتایج آن تا حدی شباهت به نتایج جناب خالقی داشت ولی ماهیتا متفاوت هستند. با توجه به شرح فوق بهخوبی نمایان است که رد استدلال رقیب در واقع ابدا مشاهده نمیشود. آنچه در بیان هر کدام از شرکتکنندگان مشهود است شرح نادرستی گزارههای رقیب از دیدگاه خود شرکتکننده است و نه نشاندادن تناقض درونی استدلال رقیب یا آشکارکردن مغالطه در استدلال با پیگیری زنجیرهها تا آکسیومها و رد کردن آکسیومها. بالاخره مناظره جای جدل است!
۲) آکسیوم بنیادین؛ عینیتگرایی و ذهنیتگرایی: طرف چپ تمرکز خاصی بر توزیع خدمات داشت. گویی تپهای از گندم وجود دارد و جدال بر سر سهم عادلانه است. اینکه نظام آموزش باید آحاد جامعه را (از حدود ۷ سالگی تا حدود ۳۰ سالگی و حتی بیشتر) برای اشغال موقعیتهای کار و کسب درآمد تربیت کند، مفروض ایشان بود. این نوعی عینیتگرایی است که آموزش را پدیدهای معین و قابل برنامهریزی تلقی کرده است و تولید آن را همگن برای آحاد میخواهد و به هزینه تمامشده آن (که طبعا توسط «جامعه = دولت» پرداخت میشود؛ و نه یک فرد) را مد نظر دارد.
جناب خالقی تلویحا آموزش را یک فرآیند پویا توصیف و به لزوم ناهمگنبودن آن اشاره کردند. این دال بر ذهنیتگرایی است؛ به این معنا که ارزش و کاربرد آموزش منوط به تصمیم و وضعیت هر فرد است.
اشارات همزمان جناب هاشمخانی به محتوای آموزش و سختافزار آن نشان از التقاطی بودن و کشمکش درونی گرایش ایشان در این زمینه دارد.
به نظرم از تعریف رانت تا پایان مناظره این تقابل ذهنیتگرایی و عینیتگرایی کاملا مشهود است که در قامت «چنین خواهد شد» اگر توصیههای رقیب اجرا شود، نمایان میشود. در واقع «چنین خواهد شد» دلالت بر تحلیل عواقب توصیههای رقیب از منظر روش و آکسیوم متفاوت (عینی یا ذهنی) است. بنابراین این مناظره از آنجا که با هدف نقد دیدگاه رقیب برگزار نشده بود بلکه طرح و ترویج دو دیدگاه را در دستور کار داشت، به اهداف جدلی خود نائل شد. طبعا بنده با آرای طرف راست مناظره موافقت دارم. فارغ از اینکه روش و آکسیومهای طرف چپ را یکسره مردود میدانم به نظرم به لحاظ جدلی نیز به دلیل بیاناتی که در تضاد آشکار با روش اعلامشده داشت(نظیر بحث دلار ۴۲۰۰ تومانی)طرف بازنده مناظره بودند.
راه خلعسلاح کردن مغالطه کاران
محمد ماشینچیان: این قبیل افراد از مغلطه و فرافکنی تغذیه میکنند. بحث را به ناکجاآباد میبرند و با حمله به مترسکی دروغین از مواضع حریف (لیبرالیسم به مثابه وضع جنگل و بمیر یا شنا کن...)، سنگاندازی (آیا آموزش در چین «درست» است؟!) و طرح ادعاهای نامربوط (وضعیت سرویسهای بهداشتی در هندوستان) و تکنیکهایی چون بالابردن صدا و نمایش رگ گردن تعادل حریف را به هم میزنند. شاید به همین خاطر بود که ادعاها و تعریفهای غلط بسیاری مطرح کردند و کسی مچشان را نگرفت. خلع سلاح کردن این قبیل افراد البته ساده است. کافی است بگویید: اتفاقا ما هم عدالتطلب هستیم (که هستیم)، حالا از کجا شروع و چه کنیم؟ یعنی مدعی را در موقعیتی قرار بدهیم که عوض شیرینکاری با تاریخ و آسمانریسمان بافتن با گزارههای (خالی از معنی اما بهظاهر) آنچنانی، بار طرح و اثبات ادعاهایش را به دوش بگیرد. موضوع اینجاست که دست این جماعت بهطرز بارزی خالی است. هیچ حرفی برای گفتن و طرحی برای اجرا ندارند. بخش عمده ایدههای مشعشع ایشان قبلا در کشوری به نام ایران به اجرا درآمده و شرایط کنونی حاصل آن است. بنابراین مقدار قابل توجهی از رویای حضرات برای ما خاطره است. بخش دیگر ایدههایشان در کشورهای کمونیستی اجرا شده و فاجعه بهبار آورده و فارغ از دلخواه امثال من اصلا قابلیت اجرایی ندارد و هزار و یک اما و اگر به آن وارد است. عدهای خرده گرفتهاند که نباید به چنین جماعتی تریبون داد. شاید درست میگویند. وقتی کسی واقعا اهل انصاف و پیگیر فهمیدن و بهدنبال حرف حساب نیست و کارش مصادره به مطلوب کردن گلچین دلخواهی از فکتهای راست و دروغ است بلکه از این نمد کلاهی دست و پا کند، چه فضیلتی در گفتوگو باقی میماند؟ از طرف دیگر معتقدم که چنین ایدههای خطرناکی باید به عرصه عمومی کشیده شده و نقد شوند. راه دیگری برای شکست دادن اندیشههای کژ و بیراه نداریم.
ارسال نظر