روایت رضا نیازمند از شکلگیری ایران ناسیونال
گذشتن از «خانه» بهخاطر «کارخانه»
من به این فکر افتادم که بهدنبال ساخت خودروی سواری برای عموم مردم در کشور باشیم. یک روز منشی من گفت که دو نفر درخواست ملاقات با من را دارند که من آنها را نمیشناختم. وارد که شدند خود را معرفی کردند؛ احمد و محمود خیامی. گفتند آمدهایم پروانه ساخت اتومبیل بگیریم. در پاسخ به پرسش من که آیا توانایی یا تجربه ساخت اتومبیل را دارید، گفتند ما یک گاراژ در مشهد داریم و هر نوع اتومبیل را تعمیر میکنیم. اتومبیلی را داغان و دوباره سوار میکنیم و با آن آشنایی کامل داریم، فقط دنبال گرفتن پروانه هستیم تا اتومبیل تولید کنیم. برای این کار هم ۲ میلیون تومان سرمایه داریم. که البته سرمایه کمی بود. گفتند که برای شروع وام میگیریم.
وقتی علاقهمندی زیاد و واقعی آنها برای راهاندازی این کار را دیدم خواستم سرمایه بیشتری جمع کنند و به آنها قول دادم که با بانک توسعه صنعت صحبت کنم تا به آنها وام بدهد و زمینه لازم برای کسب لیسانس از یک سازنده اروپایی را فراهم کنم که اتومبیل آن شرکت را بسازند. چند روز گذشت و من در روزنامه خواندم که «دکاوه» ورشکسته شده و اعلام کرده که تمام کارخانهاش را میفروشد و حاضر است تمام کارخانه خود را به هر محلی که خریدار بخواهد منتقل کرده و آنجا دوباره کارخانه را سرپا کند. برادران خیامی را خبر کردم که با «دکاوه» که اتومبیل آبروداری بود وارد مذاکره شوید که پذیرفتند. حدود ۲۰ روز بعد با یک قرارداد آمدند که یعنی «دکاوه» را خریدهاند. قبل از رفتن برای قرارداد به آنها گفته بودم که قرارداد را مشروط کنند به تصویب وزارت صنایع و معادن که اگر نخواستیم من بزنم زیرش و برای اسم شما مشکلی پیش نیاید که آن ماده را نیز لحاظ کرده بودند.
تاکید کردم که مجوز این قرارداد فقط برای این به شما داده شد که شروعی برای ساخت اتومبیل در ایران باشد زیرا آن زمان طبق قوانینی که وجود داشت ورود دستگاههای قدیمی ممنوع بود. دستگاههای این کارخانه سالها درحال کار بودند و واردات آنها به کشور فقط بهعنوان نقطه شروع مجوز گرفت. در این مدت من تمام تولیدکنندههای خودرو در دنیا را بررسی میکردم که ببینم کدام یک حاضر است خودروی خود را در ایران تولید کند نه اینکه مثل مرسدس بدنه، شاسی و موتور را جداگانه وارد کشور کند و فقط سر هم کردن این سه تکه در کشور انجام شود.
***
در ابتدای بررسیها دیدم از همه ضعیفتر همان فیات است که قبلا در ایران بود. برادران خیامی برای مذاکره با فیات رفتند. سه ماه بعد با قراردادی برای ساخت فیات در ایران آمدند اما ما با این قرارداد موافقت نکردیم زیرا در بررسیهای فنی متوجه شدیم موتور فیات از آلومینیوم ساخته شده است که مقاوم نیست و برای جادههای ایران که کمتر آسفالت بودند مناسب نبود. بنابراین گفتم بروید انگلستان، آنجا شرکتی است به نام روتس که موتورهایی که میسازد بهترین موتور دنیاست. با آنها قرارداد ببندید و بگویید میخواهیم موتور آن را روی یک شاسی سوار کنیم که در داخل ایران خواهیم ساخت. یک ماه بعد قرارداد آن را امضا کردیم. میپرسید چرا با مرسدس قرارداد نبستیم؟ من آنها را نفرستادم سراغ بنز تا اگر در مذاکره با روتس مشکلی پیش میآمد یا در بررسیهای فنی اشکالی میدیدم بعد آنها را میفرستادم با بنز مذاکره کنند.
از طرف دیگر چند ماه قبل نماینده مرسدس در ایران با نگاهی تحقیرآمیز گفت که شما ایرانیها توان ساخت ستاره بنز را هم ندارید چه برسد به خود ماشین که به من خیلی برخورد و از آن آلمانی لجم گرفت. دو سال بعد برای بازدید از مرسدس رفتیم آلمان و همان فرد هنگام ناهار با ما سر یک میز بود و به او گفتم دیدی ما را تحقیر کردی، الان ایرانناسیونال تمام بدنه روتس را میسازد اگر آن نگاه را نداشتی الان بازار ایران در اختیار شما بود. در ادامه مذاکرات با روتس، خیامیها از آنها نقشه برای کارخانه خواسته بودند و البته گفته بودند که میخواهیم از یک بانک ایرانی وام بگیریم، مسوولان روتس پیشنهاد داده بودند که وام را آنها پرداخت کنند ضمن اینکه تمام نقشهها را مهندسان انگلیسی به ایران میفرستند تا ناظر کار ایرانیها برای انجام درست آن باشند. برادران خیامی حقیقتا بسیار خوب کار کردند. من مرتب به کارخانه سرکشی میکردم و هر بار میرفتم تعجب میکردم که با چه نظمی کار پیش میرفت. همزمان با بالا رفتن ستونها و پیش از درست کردن سقف، پی برای پرسهای ماشین کنده میشد و تعداد زیادی انگلیسی با دست و دلبازی به آنها مشاوره میدادند که در نتیجه آن بازار ایران را گرفتند.
***
وقتی ما به خیامیها مجوز دادیم پنج هزار اتومبیل سواری وارد ایران میشد. سال اول که خیامیها شروع به تولید کردند، ۱۵ هزار اتومبیل داخلی وارد بازار شد که همه فروش رفت. قیمت آن را هم در وزارت اقتصاد تعیین میکردیم که در ابتدا ۱۴ هزار تومان بود ولی بعد از اینکه خیامیها گفتند سودی برایمان ندارد و باید بهره وام را هم پرداخت کنیم قیمت به ۱۶ هزار تومان افزایش پیدا کرد. اتومبیلهای ساخت خیامی هنوز هم در برخی خیابانها دیده میشود که ناله میکند اما راه میرود زیرا اصولی ساخته میشد. خیامیها برای صنعت خودرو حقیقتا کمک شایانی کردند. برادر کوچک خیامیها البته تاثیرگذاری بیشتری داشت. بعد از آغاز موفقیتآمیز ایرانناسیونال، برادران خیامی در یک باغ بزرگ میهمانی مفصلی برگزار کردند که من هم دعوت بودم. مشغول غذا خوردن بودم که خانمی آمد و خود را همسر خیامی معرفی کرد و گفت که از شوهرش شکایت دارد!
تعجب کردم زیرا خیامی را مرد بسیار خوبی میشناختم. خانم گفت من یک دست مبل از این مرد میخواهم که در شرایط فعلی که اسم و رسمی پیدا کردهایم و آدمهای مهمی به منزل ما رفت و آمد دارند، بتوانیم آبرومند پذیرایی کنیم درحالیکه مبلهای منزل شکسته و خراب هستند. اما خیامی همیشه میگوید برای خرید ماشینآلات برای کارخانه نیاز به پول دارد و مبل اولویت نیست. برایم خیلی جالب بود که صنعت خودرو طوری است که هر کسی وارد این عرصه میشود عاشق آن میشود و تمام دار و ندار خود را در آن هزینه میکند. خیامی هم این کار را کرد؛ هرچه داشت را در ایرانناسیونال هزینه کرد. بهطوری که بعد از انقلاب من یاد حرف این خانم افتادم. در آن شرایط خیامی هم فرار کرده بود و کارخانه را هم مصادره کرده بودند. من لندن بودم و فکرکردم نکند مشکل مالی داشته باشد. روزی او را دیدم و پرسیدم که آیا درآمدی داری که گذران زندگی کنی؟
گفت خیالت راحت باشد روزی که من رفتم برای قرارداد با انگلیسیها، طرف انگلیسی به من توصیه کرد که در این قرارداد یدکیها را نگذار و برای تامین قطعات یدکی قرارداد جداگانهای به نام خودت ببند، نه شرکت ایرانناسیونال. تو اگر بنا بر هر دلیلی از کارخانه بروی هزینه حاصل از خرید و فروش قطعات یدکی فقط به تو تعلق میگیرد. حقالزحمه این قرارداد ۱۵ درصد برای فروش هر قطعه بود. یعنی از زمان آغاز تولید پیکان در ایران هر قطعه یدکی برای پیکان از انگلیسیها خریداری شده است ۱۵ درصد آن سهم خیامیها بوده است. خیامی گفت وقتی بعد از انقلاب به انگلیس رفتم از آنجا که این قرارداد قابل حذف نبود من درآمد خوبی دارم. زیرا به نام شرکت نبود که مصادره و ملی شود.
***
یک عده میگویند خیامیها فقط مونتاژ میکردند و این اصلا صحیح نیست. همیشه وقتی صنعتی آغاز به کار میکند در دو، سه سال اول بهصورت مونتاژ است تا بازار خودش را پیدا کند؛ یعنی در ابتدا از قطعات خارجی استفاده میشود که دیرتر خراب میشود تا بتوان به تجربه ساخت قطعات جدید رسید. در سالهای اول تمام قطعات یدکی از انگلستان میآمد که مردم هم راضی بودند. در ادامه خیامیها بدون اینکه ما به آنها فشار بیاوریم تصمیم گرفتند هر آنچه وارد میکنند را بسازند. پس شروع کردند به ساخت قطعات و مرتب چیزی میساختند و با افتخار به ما اعلام کردند. زمانی که میخواستند بدنه موتور را با چدن بریزند از من خواستند آنجا حضور داشته باشم و ببینم. تا آنجای کار چیز زیادی نمانده بود که لازم باشد وارد کنند. هر چند تمام اتومبیلسازیهای دنیا بخشی از قطعات مورد نیاز ساخت خودروی خود را از تولیدکنندههای دیگر تامین میکنند. مثلا میگویند مرسدس از معتبرترین خودروسازهای دنیا است.
این تولیدکننده هم بخشی از قطعات مورد نیاز خود همچون شیشه را از کارخانه شیشهسازی میگیرد. همچنین چراغهایش را طراحی میکند و مواد مورد نیاز برای دوام آن را مشخص میکند اما ساخت آن را به مزایده میگذارد و یک تولیدکننده سفارش بنز را میسازد. بنز نوآوری و خلاقیت خود را آزمایش و تایید میکند و ساخت آن را واگذار میکند؛ حتی لاستیک هم از این قاعده مستثنی نیست. در جنرالموتورز و فورد هم صددرصد تولیدات در خود کارخانه انجام نمیشود. اما نمیتوان منکر شد که خودروسازهای بزرگ طرح و نقشه قطعات مورد نیاز خودروی خود را به سازندهای خارج از کارخانه خود سفارش میدهند. فکر نمیکنم هیچ اتومبیلسازی باشد که بیش از ۶۰ درصد از اتومبیل خود را بسازد.
ارسال نظر