بسیاری از رهبران سازمانها تمام عمر حرفهای خود را با تمرکز بر مدل کاری سلسلهمراتب دستوری و کنترلی سپری کردهاند و قاعدتا تغییر جهت به یک مدل چابکتر و مبتنی بر مهارت برای این دسته از مدیران تغییر بسیار بزرگی محسوب میشود. اما موضوع اینجاست که آینده کار نهتنها تغییر در طرز فکر رهبران سازمانها را اجتنابناپذیر میکند، بلکه مستلزم تغییر در مجموعه مهارتهایشان هم هست.
با توجه به روند رو به رشد استفاده از هوش تصمیمگیری (Decision Intelligence)، این مفهوم از اصطلاحات مبهم در رشته بازاریابی به یک استراتژی مهم در کسب و کار تبدیل شده است. هوش تصمیمگیری یا هوشمندی در تصمیم (DI) مقولهای در حال ظهور و بلوغ است که از هوش مصنوعی و یادگیری ماشینی استفاده میکند و به سازمانها برای تصمیمگیری بهتر، سریعتر و مبتنی بر بینش کمک میکند. بر اساس بهکارگیری این مفهوم، شرکتها میتوانند با فرآیند تصمیمگیری مانند سایر فرآیندهای کسب و کاری مدرن رفتار کنند. بنابراین، پیادهسازی سیستمهای اطلاعاتی با هدف مدلسازی، ردیابی، یادگیری و بهبودبخشی تصمیمات مدیریتی خاص دنبال خواهد شد. این رویکرد نشأت گرفته از تصمیم (decision-back approach)، با تصمیمات حیاتی که عملکرد شرکت را هدایت میکند، شروع میشود و سپس برای دستیابی و اتخاذ تصمیمهای منسجم و با کیفیت، به افراد، فرآیندها و بینشهای موردنیاز در سازمان رجوع میکند.
وقتی رئیس جدیدتان مرتب و بدون هیچ توجیه شفافی، تصمیمات عجولانه میگیرد، ممکن است حس کنید زندگی کاریتان از حالت طبیعی خارج شده: لغو ناگهانی جلسهها بدون هیچ توضیحی، موجی از جلساتی که در تقویمتان علامت زدهاید یا ورود غیرمنتظره یک کارمند جدید. «شارمین بانو»، مربی حوزه مدیریت در سیاتل، میگوید: «این رفتار از نظر حرفهای ناامیدکننده و از نظر احساسی خستهکننده است. هنوز بین شما و این رئیس جدید اعتماد برقرار نشده، بنابراین هر نیت خیری که ابتدا داشتید از بین میرود.»
سال ۱۹۹۶ یکی از بزرگترین تولیدکنندگان اثاثیه در جهان به نام استیلکیس (Steelcase) یک اثر هنری عجیب را در دفتر کار نیویورک خود نصب کرد: یک آکواریوم شیشهای ۱۲۰ سانتیمتر در ۱۸۰ سانتیمتری که خانه ۱۵۰۰ مورچه بود. این اثر نوعی ستایش از عصر به اصطلاح هیجانانگیزی به شمار میرفت که در آن مرزهای کار و زندگی محو میشد.
امروزه اعتبارسنجی و امتیازدهی اعتباری به افراد، یکی از فرآیندهای مهم و حساس برای انجام کارهای مختلفی محسوب میشود که باید با دقت تمام صورت پذیرد: از افتتاح حساب بانکی و دریافت وام گرفته تا خریداری یک آپارتمان یا استخدام شدن در یک شرکت معتبر. اگر بخواهید خرید آنلاین انجام دهید، بدون آنکه خبر داشته باشید،
آیا افرادی که دورکاری میکنند، دلشان برای روزهای خوب گذشته تنگ میشود؟ آن روزهایی که راهروهای اداره پر از سروصدای ایدههایی بود که بین مدیران و تازهواردان ردوبدل میشد؟ و پویایی آشپزخانهها! در مدتی که کارکنان منتظر بودند تا آب درون کتری به جوش بیاید و چای و قهوهشان را بریزند، کلی محصول جدید خلق میشد. تازه همه اینها به جز بهشت یادگیری بود. قبلا فقط کافی بود یک تازهکار در فاصله چند متری همکار باتجربهای باشد تا تمام دانش و تجربیات ذهنش را جذب کند.
یکی از دلهرهآورترین بخشهای تغییر شغل آن است که مجبور شوید درباره کمبود تجربیات و مهارتهای خود در زمینه شغل جدیدی که متقاضی آن هستید صحبت کنید. اما داشتن تجربه محدود در حوزههای کاری جدید نباید دلیلی برای عدم تغییر شغل باشد.
«دومینیک جویس» بیش از ۱۰۰ درخواست شغلی فرستاده بود تا بالاخره تابستان امسال برای یک پست در منابع انسانی به مرحله آخر استخدام رسید. پس از دو مصاحبه آنلاین، یک روز در ارزیابی حضوری شرکت کرده بود که شامل جلساتی با روسای ارشد یک شرکت تکنولوژی بود و امیدوار بود که دیگر همه چیز نهایی شده باشد. بنابراین وقتی ایمیل کوتاهی مبنی بر رد شدنش دریافت کرد، بسیار ناامید شد. از زمانی که در ماه مارس به عنوان نیروی مازاد اخراج شد، هیچگاه تا این حد به استخدام دوباره نزدیک نشده بود. بدتر آنکه، شرکت مورد نظر هیچ بازخورد سازندهای ارائه نکرده بود. نیمی از ۱۵۶ شغلی که او برای آنها درخواست داده بود، اصلا پاسخی نداده بودند.
در دنیای رقابتی امروز، جذب و نگهداشت استعدادهای برتر به یک چالش اساسی برای سازمانها تبدیل شده است. با توجه به اینکه بسیاری از شرکتها به دنبال نیروی کار ماهر و خلاق هستند، ایجاد محیطی مناسب و جذاب برای کارکنان اهمیت بیشتری پیدا کرده است.
متیو و بقیه ۱۰درصدیهایی که در تحقیقات ما به شدت به چشم آمدند، در ظاهر وجه مشترک چندانی با هم ندارند. آنها گذشتههای متفاوتی داشتهاند و در موقعیتهای گوناگونی مشغول به کار هستند و حتی سازمان و صنعتشان هم با هم یکسان نیست، اما ما در همه آنها الگوی مشابهی پیدا کردیم و آن این بود که ۱۰ درصدیها برای شکل دادن به روابط خود در زندگی دست به انتخابهای آگاهانهای میزنند.
نتایج یک نظرسنجی که در نوامبر ۲۰۲۳ و از طریق یک پرسشنامه آنلاین سفارشی از ۳۰۴ متخصص (از کارکنان غیرنظارتی مثل کارمندان اداری، اپراتورها، نمایندگان فروش، رانندگان، وکلا و... گرفته تا مدیران اجرایی) با توجه به معیارهای عملکرد استراتژیهای کسب و کار و تاکتیکها و فناوریهایی که آنها را هدایت میکنند، به دست آمده نشان میدهد کارفرمایانی که میخواهند موفق شوند، باید مهمترین دارایی خود - یعنی کارکنان - را در اولویت قرار دهند.
یکی از داغترین کلمات تبلیغات تجاری امروز «بازاریابی کلانداده» است و اغلب از آن به عنوان جانشین «هوش تجاری» یاد میشود. اما آیا واقعا چنین است؟ درک اینکه چگونه هوش تجاری و بازاریابی کلانداده با یکدیگر مقایسه میشوند و همچنین اینکه چگونه بینش منحصر به فردی را برای شرکتها ارائه میدهند مفید است.
شرکتها و کسب و کارهای بسیاری به سمت پایداری و مسوولیت اجتماعی کشیده شدهاند. برای حرکت موثرتر در این مسیر، ابتدا باید مهمترین ذینفعان و اصلیترین دغدغههای آنها را شناسایی کرد. سپس مواردی که با اهداف و مسائل اصلی شرکت همخوانی دارد، در اولویت قرار بگیرد. در این صورت، میتوان منابع و انرژی را صرف مواردی کرد که بیشترین اثرگذاری را در پیشبرد برنامههای پایداری ایفا میکنند.
۴۰درصد از مدیران عامل در ۱۸ ماه نخست فعالیت خود شکست میخورند (به گزارش نشریه پژوهشی کسب و کار هاروارد) و عامل شکست آنها نداشتن تجربه یا تخصص نیست؛ عامل این شکست، کمبود مهارتهای انسانی و ناتوانی در ایجاد روابط سازنده با افراد تاثیرگذار شرکت است. موسسه مشاوره مدیریت مککینزی برآورد کرده که سالانه یکتریلیون دلار از ارزش بازار ۱۵۰۰ شرکت برتر فهرست اساندپی (S&P) به دلیل تغییر ناموفق مدیران عامل و اعضای هیاتمدیره از دست میرود. این میزان زیان به اندازه کافی بزرگ است که نیاز به توجه و اقدامی جدی باشد. در واقعیت، انتخاب یک مدیرعامل جدید و امضای قرارداد با او، به هیچ وجه پایان کار یک شرکت نیست و تازه همه چیز از آنجا شروع میشود.