چرا موگابه رفت؟

شکی نیست که ۲۵ سال حکومت پرمناقشه و بحث‌برانگیز و با اقتصادی رو به زوال که نتیجه مستقیم حکومت پرتنش موگابه بوده است فشار‌های زیادی را بر گرده کشور و مردم وارد آورده بود و منافع عموم مردم زیمبابوه را حتی در خانه‌هایشان به خطر انداخته بود. مردم زیمبابوه هم هر صبح با این نگرانی از خواب برمی‌خاستند که خطری بزرگ آینده‌شان را تهدید می‌کند. اگر حتی یک حقیقت در میان این مردم وجود داشته باشد، حقیقتی که زنگ خطر را برای مراکز حکومتی و غیر‌حکومتی، منطقه‌ای، قاره‌ای و حتی بین‌المللی به صدا در آورده بود، آن بود که رکود هفت ساله کشور اوضاع اقتصاد و در نتیجه مردم را بدتر خواهد کرد و اگر مصالحه‌ای در کار نباشد، کشور به قهقرا می‌رود. یکی از دلایلی که موگابه را از قدرت به زیر کشید این بود که وی هرگز بر سر میز مذاکره با رهبران جنبش برای تغییر دموکراتیک (MDC) همچون مورگان چانگیرای، تابو امبکی و اولسگون اوباسانجو ننشست تا به توافقی بر سر مسائل داخلی کشور برسد.

اما همیشه در جلسات درون‌حزبی زانو پی اف حاضر می‌شد. بنابراین هرگز مصالحه‌ای بین دو حزب جنبش برای تغییر دموکراتیک و زانو پی اف رخ نداد و همین مساله یکی از مواردی بود که باعث شد موگابه در سیاست‌های داخلی‌اش توفیقی نیابد. در ۱۸ مارس ۲۰۱۷، تروور نکوبه، روزنامه‌نگار برجسته زیمبابوه‌ای در تحلیلی نوشت که رئیس جمهور رابرت موگابه اکنون بیش از هر زمان دیگری نیازمند فردی در معاونت خود است تا بتواند کشور را از بحرانی قریب‌الوقوع نجات دهد و بتواند کشور را بعد از موگابه اداره کند؛ پیش‌بینی‌ای که چند ماه بعد به وقوع پیوست. این تحلیل دو نکته در بر داشت، یکی اینکه موگابه دیگر قادر به حل مشکلات زیمبابوه نیست و باید کم کم صحنه را ترک کند و دوم اینکه رهبری بعدی زیمبابوه باید فردی باشد که بتواند بحران را کنترل کند. خود موگابه هم بارها به ناتوانی در رهبری خود اذعان کرده و گفته بود که باید فردی را به معاونت برگزیند که بتواند بحران‌ها را کنترل کند.

بنابراین وی از سال ۲۰۰۴ به این سو چندین معاون رئیس‌جمهوری از جمله جویس موجورو و مورگان چانگیرای را به این سمت برگزید، اما نتوانست هیچ‌کدام را تحمل کند چرا که مذاکرات درون‌حزبی و انتصاب جانشین قابل و پویا دیگر برای موگابه اولویت نداشت یکی به این خاطر که زیمبابوه به جایی رسیده بود که نمی‌توانست به زانو پی اف اعتماد کند و دوم اینکه احزاب مخالف نه از موگابه بلکه از حزب زانو پی اف ناخرسند بودند. به گفته آنها این حزب مردم را به گروگان گرفته است و دیکتاتوری به راه انداخته است. آنها به زانو پی اف این انتقاد را داشتند که اصلا نمی‌خواهد در خود اصلاحات به‌وجود آورد. این مساله باعث شد موگابه تنها یک انتخاب داشته باشد و آن استعفا از سمتش بود تا راه را برای آن جانشین توانمند باز کند. دلایل دیگری نیز برای رفتن موگابه می‌توان برشمرد: وی اقتصاد را با سیاست‌های مارکسیستی و عهد عتیقش زمین زده بود؛ مواد غذایی در کشور کم شده بود و زیمبابوه باید از کشورهای همسایه مواد غذایی وارد می‌کرد.

از هر ۱۰ زیمبابوه‌ای، ۹ نفر در این کشور بیکار بودند؛ به شدت نسبت به حقوق بشر بی‌اعتنا بود؛ خشونت‌های خیابانی و ناامنی در اواخر حکومت وی بسیار بالا گرفته بود و سیستم قضایی و امنیتی افت محسوسی پیدا کرده بود؛ زیرساخت‌های بهداشتی در این کشور بسیار ضعیف هستند به‌نحوی‌که مردم برای معالجات جدی‌تر باید به خارج از کشور می‌رفتند؛ نظام آموزش و پرورش کشور بیشتر وابسته به وجوهات و کمک‌های مردمی بود تا دولت، بنابراین از کمبود بودجه رنج می‌برد و تضعیف شده بود؛ قوام خانواده‌ها از هم پاشیده بود چرا که اعضای آن برای کسب درآمد باید به کشورهای دیگر می‌رفتند و سال‌ها ممکن بود نتوانند به خانه برگردند؛ حکومت موگابه مبتنی بر ایجاد ترس بود و از قوانینی موسوم به «پوسا» و «آیپا» برای سرکوب مخالفان استفاده می‌کرد؛ کمک هزینه‌های دانشگاهی در دوران موگابه حذف شد و دانشگاه‌ها در این کشور ضعیف شده بودند؛ درآمد حاصل از منابعی چون معادن سرشار در این کشور به شکل نامعلومی ناپدید می‌شد؛ وی روزنامه‌ها را تحت فشار قرار می‌داد و بسیاری از آنها را توقیف کرده بود و صدها دلیل دیگر که مردم را بر آن داشت به پدر بزرگ بگویند «برو»!