چرا کندلوس را ببینیم؟
سفر به باغهای رویایی
در راه چه دیدیم؟
کندلوس درواقع از توابع بخش کجور شهرستان نوشهر محسوب میشود و دسترسی آن از جاده چالوس است. ما بعد از گذشتن از شهر «مرزنآباد» به جاده فرعی روستا که با تابلویی علامتگذاری شده بود، وارد شدیم. کمی بعد دیگر از هیاهو و شلوغی خبری نبود و جایش را باغهایی خرم گرفته بودند. با کمی دقت متوجه شدیم بعضی باغها برای کشت «کیوی» آماده شدهاند. دیدن باغهای کیوی چیزی نبود که زیاد تجربهاش را داشته باشیم و شیوه داربست زدن آن برایمان جالب بود. به جز ما گردشگران دیگری هم در جاده بودند که اکثرا با ماشینهای شخصی به سمت کندلوس حرکت میکردند. اوایل پاییز بود و درختان هم کمکم برای پوشیدن لباسهای سرخ و نارنجیشان آماده میشدند. آسمان را آبی خوشرنگی پوشانده و همه چیز در کمال و زیبایی تمام در کنار هم قرار گرفته بود. در کمتر از یک ساعت و پیمودن حدود ۴۰ کیلومتر، ما به روستای کندلوس رسیدیم.
با احتیاط بازدید کنید
قبل از هر چیز پاکیزگی و تمیزی کوچههای کندلوس نظرمان را جلب کرد. بهنظر میرسید با توجه به شهرت روستا، امکاناتی برای پذیرش گردشگران فراهم شده بود که توجه به نظم و پاکیزگی روستا یکی از آنها بود. کمی بعد متوجه شدیم کندلوس یک موزه مردمشناسی بسیار جالب دارد. پیدا کردن راه موزه با توجه به تابلوهای راهنما آسان بود و با کمک اهالی توانستیم خیلی زود ماشین را جایی پارک کنیم و به سمت موزه برویم. بعد از تهیه بلیت وارد حیاط خانهای قدیمی شدیم که درواقع همان موزه کندلوس بود. خانه معماری عجیب و زیبایی داشت. کف موزه تماما از چوب بود و به همین دلیل گردشگران باید با رعایت احتیاط در آنجا تردد میکردند تا بنای موزه آسیب نبیند. به جز فضای خانه و حیاط بیرونی که بسیار شگفتانگیز بودند، اشیای موزه هم حرفهای زیادی برای گفتن داشتند.
بخشی از موزه به نمایش آثار و نسخ خطی اختصاص داده شده بود. کتابها، سیاهه جهاز دختران و قبالههای ازدواج بسیار قدیمی از مواردی بود که گردشگران از دیدنشان بسیار لذت میبردند و درباره شروطی که در آن متون میخواندند با هم صحبت میکردند. چند قسمت موزه برای نمایش ظروف سفالین انتخاب شده بود و تعدادی اثر فلزکاری و نقاشی پشت شیشه هم در موزه دیدیم. به جز اینها ویترینی که برای نمایش سکههای قدیمی اختصاص داده شده بود هم طرفداران بسیاری داشت و مردم برای دیدن آنها صف بسته بودند. سند شهر سمنگان و صدای مظفرالدین شاه قاجار هم در سمتی دیگر توجهها را به سمت خود جلب کرده بود.
اما به جز اشیا، موزه جاذبه دیگری هم داشت که آن داستان ساخته شدنش بود. ما با کمی پرس و جو و با توجه به تابلوهای موزه فهمیدیم بیشتر اشیا را فردی بهنام «دکتر علیاصغر جهانگیری» جمعآوری کرده است. او که از کودکی به اشیای باستانی و همچنین حفاظت از آنها علاقه داشت وسایلی را در ازای مواد خوراکی مثل قند و چای از صاحبان آنها میخرید و کمکم برای آماده کردن موزه کنار میگذاشت. دکتر جهانگیری که بخشی از تحصیلاتش را خارج از ایران گذرانده حالا کارآفرینی است که با این موزه و طرحهای دیگرش به شهرت و رشد روستای کندلوس کمک میکند.
از گیاهان دارویی تا شام محلی
بیرون موزه یک فروشگاه پیدا کردیم که گیاهان دارویی میفروخت. برخی از گیاهان در همان منطقه کشت داده میشدند و برخی هم ممکن بود جاهای دیگری هم پیدا شوند. اما فرق این فروشگاه در تابلوهای آموزشی و فروشندگان با حوصلهای بود که با خوشرویی درباره خواص داروها و گیاهان برای مردم میگفتند. این طرز برخورد باعث میشد اکثر گردشگران با دستهای پر از فروشگاه خارج شوند. کمی آنطرفتر از موزه هم بوی خوش نان گرم محلی به مشام میرسید؛ نانهای تازهای که از تنور بیرون میآمدند و بسیار خوشطعم بودند. در کنار موزه یک رستوران هم قرار داشت که با ارائه غذاهای خوشمزهای مثل ماهی، فسنجون و میرزاقاسمی بوی خوشی را در هوا بهراه انداخته بود. به جز غذاها که کیفیت و طعم خوشایندی داشتند، معماری رستوران و شیوه چیدمان داخلی هم به حال و هوای روستا نزدیک بود و به لذت غذا خوردن در آنجا میافزود.
بعد متوجه شدیم موزه، محلی هم برای اقامت شبانه مسافران در نظر گرفته؛ سوئیتهایی که میشد در آنها استراحت کرد، صبحانه رایگان گرفت و از مزایای پارکینگ رایگان هم استفاده کرد. البته به دلیل محدودیت فضا برای استفاده از این اقامتگاهها بهتر است از قبل با موزه هماهنگ و بعد برای شبمانی اقدام کنید. ما و بیشتر مسافرانی که مقصدشان تهران و حوالی آن بود، ترجیح میدادند تا مسیر باقیمانده تا خانه را بروند. اما گردشگرانی که از شهرهای دورتری به کندلوس آمده بودند کمکم برای اقامت شبانه چه در سوئیتها و چه در خانههای روستایی آماده میشدند. اوایل شب بود که دوباره به جاده چالوس برگشتیم تا به خانه برویم؛ اما حال و هوای ما دیگر با قبل از دیدن کندلوس فرق میکرد.
ارسال نظر