توصیه به تازه فارغالتحصیلان: کاری پیدا کنید که شما را به شغل رویاهایتان نزدیک کند
فرصتهای شغلیتان را ارزیابی کنید
اما آیا واقعا به بنبست خورده بود؟ آیا واقعا هیچ گزینه دیگری نداشت؟ آیا باید از رویایش، یعنی ورود به صنعت مد دست برمیداشت، صرفا به این خاطر که نتوانسته بود بلافاصله پس از فارغالتحصیلی، شغل «مناسبی» پیدا کند؟ شاید نه. ما برای کسانی که فارغالتحصیل میشوند، توصیههای خیرخواهانه زیادی داریم. «برو و رویاهایت را دنبال کن! کاری را انجام بده که عاشقش هستی! دنیا را تغییر بده!». اوه! راستی! برای اینها باید پول داشته باشی! این توصیهها اشتباهند. «اشتیاق، عشق، رویاها، تاثیر»، این کلمههای نسنجیده باعث میشوند آدمها تک و تنها و بدون تجربه وارد یک حیطه شوند و معمولا هم کلی بدهی بالا میآورند. البته هیچکس نمیگوید که رویاهایتان را کنار بگذارید اما شواهد نشان میدهند که بهدنبال عشق و علاقه رفتن، یک توصیه ناعاقلانه است و کاری که به آن عشق میورزیم، برای خیلی از ما دست نیافتنی است. آدمهایی مثل لویسا شاید به سختی بتوانند به این سوال جواب دهند که «آیا هر شغلی که گیرم آمد را انجام دهم یا منتظر شغل مناسب باشم؟» اما شاید گزینه سومی هم وجود داشته باشد. بهجای اینکه بهدنبال شغل رویاهایتان بگردید، این سوال را از خودتان بپرسید: «در آینده نزدیک چه کاری میتوانم انجام دهم که کمک کند تا به مرور زمان بتوانم کار مورد علاقهام را پیدا کنم که در آن مهارت دارم؟»
بیایید واقعبین باشیم. کسی که در اوایل دهه سوم زندگیاش است (یعنی حدودا بین ۲۰ تا ۲۳ سال)، معمولا نمیداند بعد از فارغالتحصیلی میخواهد چهکار کند. من به ندرت کسی را دیدهام که بداند دقیقا چه کار میخواهد بکند و بعد از گذشت ۱۰، ۲۰ یا ۳۰ سال، هنوز و همچنان در همان حوزه در حال فعالیت باشد. من خودم طی این سالها کلی شغل عوض کردهام، از «پیس کورپس» (طرح آموزشی) و «گلدمنساکس» (بانک) گرفته تا EPA (سازمان حفاظت از محیط زیست). اما حالا یک کارآفرین و کارشناس ارتباطات هستم که اگر در ۲۲ سالگی به من میگفتند این شغلت خواهد بود، باور نمیکردم. وقت آن رسیده که نگرش خود را تغییر دهید. بهجای آنکه سطح انتظارات خود را پایین بیاورید یا از رویاهایتان دست بکشید، افق دید خود را گسترده کنید. فشار این فرآیند را کمتر کنید و قبول کنید که در «هر شغلی» که مشغول به کار شوید، به هر حال چیزهایی یاد خواهید گرفت. فرصتها را ارزیابی کنید. نه بر اساس اینکه با اهداف بلندمدتتان «متناسب» هستند. فقط از خودتان بپرسید «آیا چیزی به من اضافه میکند که بعدا بهدردم بخورد یا نه؟» سه معیار را در نظر بگیرید: آیا شغل مربوطه، یکی از این سه مورد را ارائه میدهد؟ تجربه، اعتبار یا درآمد.
تجربه
تمرکز کردن روی «بهترین» شغل یا شرکت، میتواند وسوسهانگیز باشد اما گاهی با کار کردن در هر شرکت یا شغلی، میتوانید کلی چیز یاد بگیرید. از خودتان بپرسید: «دوست دارم چه چیزهایی یاد بگیرم؟» مثلا اگر میخواهید مهارت نوشتاری خود را افزایش دهید، لازم نیست در یک رسانه معتبر یا شرکت معروف بازاریابی دیجیتال کار کنید. میتوانید گزینههای دیگر را در نظر بگیرید، مثلا یک شغل رده پایین که با نوشتن مرتبط است، در یک مجله که کمتر شناخته شده است. خودتان را فقط به شغل مورد نظرتان محدود نکنید و تمام تمرکزتان را فقط روی آن نگذارید. به مهارتهایی فکر کنید که برای استخدام در آن شغل، نیاز خواهید داشت. مثلا اگر رویایتان، پیشرفت در حوزه بازاریابی است، میتوانید کارتان را با شغلهایی مثل مدیریت حساب شروع کنید یا اگر میخواهید یک روز، شرکت خودتان را راهاندازی کنید، بروید و در یک استارتآپ، کارآموز شوید. خودتان را به شرکتهای معروف محدود نکنید. اگر بهدنبال کسب تجربه هستید، اسم شرکتی که در آن کار میکنید، آنقدرها هم مهم نیست. کارهای روزمرهای که انجام میدهید، مهمترند.
اعتبار
البته در بعضی حوزهها، پرستیژ مهم است. مثلا برای کسی که میخواهد در عرصه بازاریابی و مدیریت برند، حرفی برای گفتن داشته باشد، قطعا کار کردن در شرکتی مثل «P&G»، در هر جایگاهی، یک موفقیت بزرگ است. لویسا میخواست مدیر فروش شود. فقط و فقط به همین فکر میکرد. تا وقتی که فهمید اگر بتواند در یک شرکت مشهور کار کند، این یک موفقیت بزرگ است. به همین خاطر، تنوع شغلهای مورد نظرش را افزایش داد و بازاریابی و مدیریت برند را هم به آنها اضافه کرد. حتی سراغ شرکتهای غذایی هم رفت. او مدتی بعد از این تغییر رویه، با من تماس گرفت و گفت که ۵۰ فرصت شغلی پیدا کرده که میخواهد برایشان درخواست دهد. اگر بهدنبال اعتبار هستید، پس کار کردن در یک شرکت معتبر، به نفعتان خواهد بود.
درآمد
هرگز قدرت درآمد را دستکم نگیرید. تقریبا تمام کسانی که میشناسم، یک زمانی گارسون بودهاند، در کافیشاپها کار کرده یا کارآموزی کردهاند، آنهم با درآمدهای کم. طی مدت زمانی که بهدنبال شغل «مناسب» هستید، هر کاری که از دستتان برمیآید انجام دهید که درآمد داشته باشید. من وقتی برای شغل سازمان محیطزیست درخواست دادم، به من گفتند که به نظرشان من گزینه مناسبی هستم اما در استخدام، وقفه افتاد و گفتند ۶ تا ۱۲ ماه طول میکشد تا استخدام شوم. آنها فکر میکردند وقتی این را بشنوم، محترمانه درخواستشان را رد خواهم کرد. اما من، وسایلم را جمع کردم، به واشنگتن آمدم، با یکی از دوستانم همخانه شدم و یک شغل موقتی در یک بانک پیدا کردم. وقتی بالاخره شغل سازمان محیطزیست را به من پیشنهاد دادند، از اینکه آن تصمیم را گرفته بودم، خیلی شاد شدم.
تجدید مهارتها
طبق آمارها در سال ۲۰۱۸، ۳۵ درصد جمعیت آمریکا دارای حداقل چهار سال تحصیلات دانشگاهی بودند که این رقم از هر زمانی بیشتر بوده است. اما با اینکه جمعیت افراد تحصیلکرده در آمریکا به بیشترین میزان خود رسیده، مردم مهارتهای عملی لازم را دارا نیستند. برنامهها و مدارک دانشگاهی نتوانستهاند با تحولات نیروی کار همگام شوند. خیلی از دانشجوها دارند برای شغلهایی آماده میشوند که الان دیگر وجود ندارند و خیلیها مهارتهای «متناسب» با شغلهای موردنظرشان را ندارند. شکاف مهارتی، مشکلی رایج و در حال گسترش است.
و این مشکل، حالا دارد بزرگتر میشود چون هر روز وظایف بیشتری اتوماتیک و به ماشینها واگذار میشوند و این یعنی فارغالتحصیلان ممکن است مجبور شوند در همان ابتدای اشتغال به کار، کارهای ارزشمندتری انجام دهند، چون انجام وظایف تکراری و پیشپاافتاده حالا بر عهده ماشینهاست. از یکطرف، این فارغالتحصیلان جوان را به خواستهشان میرساند، یعنی آزادی عمل و مسوولیت در سالهای اول اشتغال بهکار (طبق تحقیقات، جوانان نسل Z که بین سالهای ۱۹۹۶ تا اوایل دهه ۲۰۰۰ به دنیا آمدهاند، دوست دارند در سالهای اولیه اشتغال، اختیارات و مسوولیت بیشتری داشته باشند). اما از سوی دیگر، این به آن معناست که آنها باید خودشان را برای اتفاقی که در انتظارشان است، آماده کنند: هر روز تعداد کارکنانی که به مهارتهای نرم نیاز دارند بیشتر میشود. مهارت نرم یعنی مهارت در نوشتن، گوش دادن و برقراری ارتباط موثر.
خبر خوب این است که تازه فارغالتحصیلان، بهخوبی قادرند شکاف مهارتی خود را پر کنند. درست است که جمعیت کارکنان زیر ۳۰ سال به عصبی بودن و زیادهخواهی معروفند اما در عین حال، کنجکاوند و روی رسالت، هدف، استقلال و توسعه نفس تمرکز دارند. آنها میدانند که مسیر حرفهایشان، پیچ و خمهای زیادی خواهد داشت و مجبورند بارها نقش، حوزه فعالیت و شرکت خود را عوض کنند.
راهحل مشکل، کسب هوشمندانه و مداوم مهارتها به تناسب نیازها است. کسانی که تازه فارغالتحصیل شدهاند، یک مدرک دانشگاهی دارند، پس برای کسب مهارتهای جدید مجبور نیستند وارد یک مسیر سخت و چند ساله شوند. کسانی که تازه وارد بازار کار شدهاند میتوانند به منابع بینهایتی که در اینترنت وجود دارد دسترسی پیدا کنند و با استفاده از تکنولوژیها (اپلیکیشنها)، آنهایی که بهدردشان میخورد را پیدا کنند. کارکنان با هر سن و سالی اگر بخواهند ارتقا پیدا کنند، چه ارتقای افقی (انتقال از یک شغل به یک شغل دیگر در همان سطح) و چه عمودی (انتقال به سطح بالاتر در همان شغل)، باید مهارتهایشان را تجدید کنند و طی مسیر حرفهایشان، دائما در حال یادگیری مهارتهای جدید باشند. تجدید و کسب مهارتها برای همه سنین، مهم است اما برای کسانی که تازه فارغالتحصیل شدهاند، حیاتی است.
با این اوصاف، فارغالتحصیلان جوان چه باید بکنند؟ ابتدا به مهارتهایی که الان دارید و شغلی که ۱۸ ماه بعد میخواهید داشته باشید فکر کنید. سپس:
* مهارتهای نرم کلیدی را شناسایی کنید، چه آنهایی که دارید و چه آنهایی که نیاز دارید. سپس ببینید کجاها شکاف وجود دارد و برای پر کردن آن شکافها، اهداف یادگیری برای خودتان را تعیین کنید. از جمله مهارتهای مهم از این قرارند: تفکر نقادانه، حل مساله، برقراری ارتباط و چابکی یادگیری. این آخری از همه مهمتر است چون چابکی یادگیری یعنی شما کنجکاوی و انگیزه لازم برای یادگیری مداوم مهارتهای جدید را در مسیر حرفهای خود دارید.
* آن دسته از مهارتهای فنیای که دارید و تقاضا برایشان زیاد خواهد ماند را شناسایی کنید، مثل تحلیل دادهها، سپس مسیر خود را بر اساس این مهارتها بسازید.
* روی مهارتهای همراه تمرکز کنید، یعنی مهارتهایی که همیشه به کارتان میآیند، صرفنظر از حوزه کاری و جایگاهتان. تاکید بر این مهارتها، توانایی شما را به شکلی منحصربهفرد نشان میدهد. مثلا مهارت شما در تحلیل دادهها که در شغل بازاریابی کسب کردهاید، به اندازه توسعه محصول و تجارت الکترونیکی ارزشمند است یا حتی بیشتر.
* یک لیست از یادگیریهای گذشته و آیندهتان تهیه کنید. این کمک میکند که بتوانید در مصاحبهها و در حین انجام کار، بهتر از مهارتهایتان صحبت کنید.
* آموزهها را کشف، غربال و استفاده کنید. منابع زیادی با قیمت ارزان یا رایگان وجود دارند. از تکنولوژی به صورت بهینه استفاده کنید تا مطالب مورد نظرتان را پیدا کنید و مهارتهای موردنیازتان را شناسایی کنید. در یوتیوب میتوانید هزاران مصاحبه و سخنرانی پیدا کنید، مثلا «چطور وقتی در یک جمع، اعتمادبهنفس نداریم، بلند شویم و حرفمان را بزنیم؟» سپس باید بتوانید وقتی در موقعیت قرار گرفتید، آموختههایتان را تمرین کنید. برخلاف دانشگاه، در اینجا دانش کافی نیست. باید دانش خود را بهکار ببرید.
* از همان روز اول، خودتان را برای تصمیمگیری آماده کنید. خود-راهبری و استقلالعمل را هم در حین یادگیری و هم در حین کار، یاد بگیرید. شاید خوششانس باشید و بتوانید از کمک یک مربی یا مدیر استفاده کنید اما در نهایت، خودتان مسوول هستید. بسیاری از شرکتها، ایجاد فرصتهای یادگیری و تجدید مهارتها را یک مزیت رقابتی و راهی برای جذب استعدادها میدانند و خیلی از فارغالتحصیلان، محل کار آینده خود را بر این اساس انتخاب میکنند که بتوانند در حین کار، یاد بگیرند و رشد کنند. بنابراین کارفرمایانی که اهل پیشرفت هستند هم میتوانند از این فرصت استفاده کنند:
* بدانید که همین حالا، کارفرمایانی هستند که افراد تازه فارغالتحصیل را جذب میکنند و به آنها فرصت رهبری، یادگیری و رشد در حین کار را میدهند و تعداد این کارفرمایان رو به افزایش است.
* بهجای کنترل یادگیری، کاری کنید که یادگیری آسان شود و سرعت بگیرد. منابع با کیفیت را در اختیار نیروهای جدید بگذارید. تکنولوژیهایی را در اختیارشان بگذارید که به کمک آنها بتوانند مهارتهایشان را ارزیابی کنند، محتوای موردنظرشان را پیدا کنند و اهداف یادگیری خود را مشخص کنند.
* کارکنان خود را تشویق کنید که از همکاران خود یاد بگیرند. برای یادگیری، حتما لازم نیست کلاس تشکیل شود.
* کنجکاوی و یادگیری باید یکی از معیارهای انتخاب نیرو باشد. در مصاحبه از متقاضی بپرسید که طی هفته یا ماه گذشته، چه چیزهایی یاد گرفته است.
* مدیریت سازمان باید از این رویکرد حمایت کند. محیطی فراهم کنید که کارکنان بهراحتی یاد بگیرند و یادگیری، جزئی از روند کارشان باشد. یادگیری باید به یک عادت روزانه تبدیل شود. حتی هفتهای نیم ساعت میتواند تفاوت ایجاد کند. از مدیران بخواهید که الگوی یادگیری کارکنان باشند. مثلا یک کتاب، مقاله یا پادکست به کارکنان معرفی کنند که مخاطب را به یادگیری مداوم تشویق کند.
* بدانید که تجدید و ارتقای مهارتهای نیروهای فعلی، بسیار کارآمدتر از جذب نیروی جدید است. طبق تحقیقات، هزینه تجدید مهارتها بسیار کمتر است.
برای کسانی که تازه فارغالتحصیل شدهاند، آمادگی داشتن برای کار، یک مشکل اساسی اما قابلحل است. آنها باید ذهنیت خود را تغییر دهند و از روشها و منابع بیپایان تکنولوژی برای یافتن مسیر حرفهای و موفقیت استفاده کنند و کارفرمایان هم میتوانند شرایط را برای آنها فراهم کنند تا هم نیروی کار، قدرتمندتر شود و هم سودآوری بیشتر.
ارسال نظر