البته کورکورانه عمل کردن خطرناک است. اما به یاد داشته باشید که صرف وقت زیاد برای تجزیه و تحلیل اطلاعات نیز می‌تواند به همان میزان خطرناک باشد. در تصمیم‌گیری لازم است بدانید که چه میزان اطلاعات را «واقعا» نیاز دارید و چقدر طول می‌کشد تا اطلاعات بیشتری به دست آورید. هدف شما نباید «کامل بودن» باشد، بلکه باید «به‌دست آوردن اطلاعات کافی» و «حرکت کردن براساس آن اطلاعات» مورد توجه‌تان قرار گیرد. گاهی اوقات حتی یک گام کوچک روبه‌ جلو می‌تواند اثربخش‌تر از تحقیق، مطالعه و تدوین کامل یک تز دکترا در همان موضوع باشد.

مفهوم «رضایت‌بخش بودن» چیزی بود که آقای هربرت سایمون، برنده جایزه نوبل، آن را مطرح کرد. برخلاف جست‌و‌جوی نقطه بهینه که براساس دستیابی به «اطلاعات کامل»، قابل‌دستیابی بود، هربرت سایمون مفهوم «میزان اطلاعات رضایت‌بخش» را مورد توجه قرار داد: «در مواجهه با هر مساله‌ای، به‌دنبال حداقل چیزهایی باشید که برای موفقیت موردنیاز است و به‌دنبال گزینه‌هایی باشید که این حداقل‌ها را تامین می‌کنند.» استفاده از این روش، در واقع پذیرفتن «تصمیم رضایت‌بخش» به جای «تصمیم بهینه» است و در شرایطی که انتخاب‌ها بسیار پیچیده هستند یا همه تصمیم‌گیری‌ها همزمان رخ نمی‌دهند، این نگاه مفید واقع می‌شود.

به یاد داشته باشید که اگر حجم زیادی از اطلاعات بر سرتان سرازیر شود، فلج خواهید شد. ابزارها و اطلاعات تکمیلی همیشه خوب هستند، اما به یاد داشته باشید که این ابزارها و اطلاعات نمی‌توانند به جای شما تصمیم بگیرند. به هر حال، در پایان روز و پس از دریافت همه داده‌ها، نهایتا این مدیران هستند که باید تصمیم بگیرند. استفاده از ابزارها و اطلاعات زیاد می‌تواند ذهن شما را فلج کند. بعضی وقت‌ها «بهترین تصمیم‌ها» با «بهترین تحقیق‌ها» در تضاد هستند. تحقیقات بازار مشخص کرد که بازار خاصی برای «واکمن» وجود ندارد، اما آکیو موریتا برخلاف نتیجه تحقیقات عمل کرد و محصولی را به بازار عرضه کرد که باعث تحول صنعت سرگرمی شد و هویت سازمان او را تعریف کرد. از تحقیقات غافل نشوید، اما اسیر آن هم نشوید.

زمانی که در کالج درس می‌‌خواندم من و هم‌اتاقی‌ام اغلب راجع به ایده خرید یک موتورسیکلت صحبت می‌کردیم. از بین ما دو نفر، این من بودم که برای نخستین بار توانستم موتورسیکلت سوار شوم: یک موتور سیکلت قدیمی با لاستیک‌های صاف. باید از شهر خودم یعنی نیوجرسی به تینک می‌رفتم. مسیر دشواری بود، اما من به سلامت رسیدم. دوستم به شدت تحت‌تاثیر قرار گرفته بود و ما دیدار بسیار جذاب و شیرینی داشتیم. می‌دانستم که لاستیک‌های صاف چندان هم خطرناک نیستند؛ البته به شرطی که باران نبارد!

در مسیر برگشت، با توفان شدیدی روبه‌رو شدم. صاعقه‌های هولناکی در آسمان دیده می‌شد. با شروع بارش باران، ماشین‌ها به‌تدریج در کنار جاده توقف کردند. من هم داشتم فکر می‌کردم که همین کار را بکنم. اما نتوانستم خودم را برای این کار قانع کنم. توقف در کنار جاده فقط من را خیس‌تر می‌کرد. پس تصمیم گرفتم با هر سختی و مصیبتی که شده، به مسیر خودم ادامه دهم. درنهایت به سلامتی به خانه رسیدم. اگرچه این تجربه زیاد خوشایندی نبود، اما وقتی وارد خانه شدم و از آنجا به صدای چکه‌های باران روی موتور داغ گوش دادم، احساس پیروزمندانه‌ای به من دست داد.

هر تصمیمی با ریسک همراه است. پس باید خودتان را بشناسید و بدانید که تا چه میزان می‌توانید ریسک را تحمل کنید. اگر قدرت تحمل ریسک شما کم است، احتمالا به‌دنبال گزینه‌هایی خواهید رفت که آینده آنها مشخص‌تر و ریسک آنها کمتر باشد. البته همیشه باید از خودتان بپرسید: «آیا من بیش از حد محافظه‌کار نیستم؟» آیا آنچه از آن اطمینان دارید قطعی است؟ آیا ریسک‌هایی که مورد توجه قرار داده‌اید، واقعا به همان میزان که فکر می‌کنید بالا و مهم هستند؟ دوستی دارم که خیلی ریسک‌گریز است. او زمانی می‌توانست در کالیفرنیا خانه‌ای را به قیمت ۳۰۰ هزار دلار خریداری کند. اما گفت که بازار مسکن رو به رکود است و خرید این خانه با ریسک زیادی همراه است. ارزش آن خانه به بیش از یک میلیون دلار رسید. او کمی بیش از حد ریسک‌گریز بود (البته در صورتی که خانه ارزان می‌شد، کمی مشکلات مالی برای او پیش می‌آمد).

از سوی دیگر، اگر به سادگی ریسک‌های بزرگ و جدی را می‌پذیرید، احتمالا هنگام تصمیم‌گیری گزینه‌های پرخطرتر را انتخاب می‌کنید. به‌عنوان مثال ممکن است در انتخاب مسیر شغلی، مسیر مطمئن پیشرفت با سرعت کم در سازمان‌های بزرگ را کنار گذاشته و در پی کارآفرینی و تاسیس شرکتی جدید (اگرچه کوچک) باشید. ممکن است به‌رغم خطرات جدی که برای سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت وجود دارد، به سمت آنها متمایل شوید. همواره به دقت بدترین نتیجه ممکن را تصور کنید و ببینید آیا می‌توانید آن را تحمل کنید؟ هیچ‌وقت فکر نکنید که همه اتفاق‌های خوب با هم رخ می‌دهد. با افراد بدبین صحبت کنید و از اهمیت مشورت با انسان‌های ریسک‌گریز غفلت نکنید. در داستان موتورسیکلت با کسانی صحبت کنید که قبلا سوار بر موتورسیکلت، تصادف کرده‌اند. پدر همسر من یک آتش‌نشان بود. او به‌دلیل مواجهه با هزاران سانحه رانندگی، تجربه‌ای داشت که او را در رانندگی کاملا محافظه‌کار می‌کرد. او می‌دانست که چه اتفاق‌های بدی ممکن است بیفتد. منظور من این نیست که به‌دنبال کارهای پرریسک نروید، بلکه منظورم این است که ریسک تصمیم‌گیری را ارزیابی کرده و با چشمان باز به آغوش خطر بروید.

آخرین حرفم این است که خطر، بخشی از زندگی است. شاید این ایده وسوسه‌برانگیز سراغتان بیاید که در هر تصمیم‌گیری می‌توان با تجزیه و تحلیل درست، ریسک را از خود دور کرده یا آن را حذف کرد. این یک دام است. با هیچ روشی نمی‌توان ریسک را از تصمیم‌ها حذف کرد. اگر ریسکی وجود نداشته باشد، دیگر تصمیم‌گیری معنایی نخواهد داشت. مواجهه با ریسک تنها برای موتورسواری که با لاستیک‌های صاف رانندگی می‌کند به وجود نمی‌آید، حتی کسی که پشت فرمان یک خودروی لوکس نشسته و کیسه‌های هوا از همه سو او را احاطه کرده‌اند نیز با ریسک روبه‌رو است. بنابراین باید میزان ریسک‌پذیری خود را بشناسید و آن را در تصمیم‌گیری‌های خود لحاظ کنید.

منبع: کتاب ۵۳ اصل تصمیم‌گیری،

نوشته رابرت گانتر، انتشارات نص.