از آگاهی تا کنترل رفتار
اگر همانند اقتصاد نئوکلاسیک فرض کنیم که انسانها همواره به دنبال بیشینه کردن مطلوبیت خود هستند، آنگاه ممکن است نتیجه بگیریم که غذا خوردن لذتبخش است و پیامد لذت بیشتر(که چاقی باشد) مطلوب است. رونق کسب و کارهای مربوط به کاهش وزن نشان میدهد که اینگونه نیست و برای بسیاری از افراد لاغری مطلوب است، بنابراین انسانها با علم به مضرات چاقی در کاهش وزن شکست میخورند و نمیتوانند در مقابل ترجیحات معطوف به حالحاضر خود مقاومت لازم را داشته باشند. به عبارت دیگر، مشکل اضافهوزن مانند بسیاری دیگر از مشکلات ما مربوط به کنترل نفس است. به همین علت است که اکثر مداخلات سیاستی که منجر به افزایش دسترسی به اطلاعات میشوند، نمیتوانند خیلی موثر باشند.ما بهصورت روزانه باید در موقعیتهای بسیار زیادی دست به انتخاب بزنیم. بسیاری از این انتخابها سخت هستند و احتیاج به تفکر دارند. در نتیجه ظرفیتهای ذهنی ما تحلیل میروند و هنگامیکه ماهیچههای مغز خسته میشوند، بخش ناخودآگاه ما در تصمیمگیری فعالتر میشود و ما شروع میکنیم به تصمیمگیری توسط سیستم ۱ شناختی که بسیار سریع و غیرقابلکنترل است. این تصمیمات معمولا از روی عادت گرفته میشوند. بنابراین در چنین شرایطی، آگاهی از خطرات چاقی به کمک ما نمیآید و ما از روی عادت هنگام بازگشت به خانه غذای آماده را میخریم و در عین حال به خود قول میدهیم که از شنبه آینده غذای سالم مصرف کنیم. خستگی ماهیچههای مغز باعث میشود که بسیاری از پدر و مادرها با وجود عشق به فرزندان خود و آگاهی از مضرات تنقلات، راضی به خرید آنها در فروشگاهها شوند.
از سوی دیگر، ما اکثر اطلاعات مربوط به مضرات چاقی را بهصورت توصیفی دریافت کردهایم و خودمان احتمالا فقط ظاهر چاقی را تجربه کردهایم. به علت شکاف بین تصمیماتی که از روی تجربه گرفته میشوند و تصمیماتی که از روی اطلاعات ارائهشده توصیفی گرفته میشوند، نسبت به خطرات چاقی واکنش لازم را نشان نمیدهیم. شاید به همین دلیل باشد که فرزندان بسیاری از افراد دچار چاقی مفرط، با لمس کردن مشکلات چاقی و به دلیل نقش پررنگ والدین در شکلگیری ترجیحات و سلایق فرزندان، لاغر هستند.کرت لوین روانشناس، رفتار افراد را نتیجه تعادل بین نیروهای بازدارنده و نیروهای تشویقی میداند و معتقد است که راه درست تغییر رفتار کاهش نیروهای بازدارنده است و نه افزایش نیروهای تشویقی. رفتار افراد نسبت به تغذیه سالم هم برآیندی از نیروهای تشویقی مانند اطلاعات مربوط به مضرات چربیهای اشباع شده و نیروهای بازدارنده مانند لذت آنی خوردن تنقلات است، بنابراین بهترین راه تغییر رفتار، کاهش نیروهای بازدارنده و نه افزایش اطلاعرسانی نسبت به مضرات غذاهای ناسالم است.
رهیافتهای اقتصاد رفتاری که بیشتر در غالب کاهش نیروهای بازدارنده هستند، نشان میدهند که بهتر است برای کاهش اضافه وزن بهجای تمرکز بر کمخوردن از یک چیز (برنج) و زیاد خوردن از یک چیز دیگر (کرفس)، به طراحی محیط اطرافمان توجه کنیم. به عبارت دیگر، برای موفقیت در کاهش وزن نباید به قدرت اراده و کنترل نفس خود اکتفا کنیم، بلکه باید هنگامی که در معرض غذا نیستیم برای زمان گرسنگی ابزار تعهد بسازیم.برخی از راهکارهای موفق اقتصاد رفتاری برای کاهش وزن عبارتند از کوچک کردن سایز بشقاب و بستهبندیها و بهبود دسترسی به مواد غذایی سالم (در دسترس قراردادن مواد سالم در سطح چشم در فروشگاهها). در همین راستا بهنظر میرسد که میتوان با سخت کردن دسترسی به مواد مضر - مانند قرار ندادن نمک روی میز، حذف تنقلات و نوشیدنیهای شیرین از فهرست خرید و عدم نگهداری آنها در صورت موجود بودن- محیط مطلوبتری را برای تغذیه سالم فراهم کرد. توصیههای اغلب شنیده شده عدم خرید در هنگام گرسنگی و نبردن کودکان نیز هدف تغییر محیط و شرایط تصمیمگیری را دنبال میکنند.به دلیل همین مشکلات کنترل نفس است که برایان ونسینک در کتاب لاغری به کمک طراحی مینویسد که یک جمله تحقیقات ۲۵ ساله وی در مورد تغذیه سالم را خلاصه میکند؛ «لاغر شدن به کمک طراحی محیط موثرتر از تلاش برای لاغر شدن به کمک اراده است».
ارسال نظر