گفتوگو با دکتر علیاصغر سعیدی، جامعهشناس و استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
عالیخانی؛ تکنوکرات ملیگرا
به نظر شما دلیل جهش یکباره علینقی عالیخانی در نظام مدیریتی دوران پهلوی اول چه بود؟ آیا شخصیت علمی و تکنوکرات او در این زمینه نقش داشت یا مناسبات خاصی در جریان بود؟
چند مساله درخصوص «علینقی عالیخانی» وجود دارد که جدید است و حتی اگر جدید هم نباشد تحلیل جدیدی بهدست میدهد، در ابتدا اینکه اساسا چرا این شخصیت سر کار آمد؟ این سوال به این دلیل مطرح میشود که کلیشههایی که در مورد دولت رژیم گذشته وجود داشت این معنا را به ذهن متبادر میکرد که یک «هزارفامیل» وجود دارد و رسیدن افراد به پستهای بالای وزارتی باید از میان خانوادههای خاصی صورت گیرد، با این حال در مورد عالیخانی و خیلی از شخصیتهای دیگر این موضوع وجود نداشت؛ چنان که پدر ایشان، عابدین عالیخانی «استوار ارتش» بود و با بورسیه دولتی برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفته بود و در فرانسه جزو شاگردان ممتاز محسوب میشد؛ به این جهت آقای «جهانگیر تفضلی» بهعنوان یک شخص دانشگاهی که حس علمدوستی داشت و در آن برهه سرپرست دانشجویان بودند ایشان را میشناختند و به نوعی معرف ایشان شدند.
آنطور که در خاطرات رجال سیاسی آن دوره نقل شده در آن زمان خاص که دولت شاه از شر امینی راحت شده بود و کشور هنوز در دوره رکود به سر میبرد، بهدنبال شخصی بودند که تحولاتی را در اقتصاد بهوجود آورد، بر این مبنا به تعبیر «اسدالله علم» وزیر دربار «در آن برهه بهدنبال یک دکتر شاخت (اقتصاددان ناسیونالیست معروف آلمانی)» میگشتند. به این صورت و از طریق آقای تفضلی، عالیخانی معرفی میشود، در آن برههای که عالیخانی معرفی میشود، شرط و شروطی را برای قبول مسوولیت و تصمیمات اقتصادی مطرح میکند، چنان که در آن زمان شاه هم با این شرط و شروط موافقت میکند، به این دلیل که کشور در شرایطی نبود که شخص دیگری این مسوولیت را قبول کند و در کنار آن اقتدار شاه هم حفظ شود، ولی به نقل از خاطرات آقای «رضا نیازمند» به تدریج عالیخانی بهعنوان مردی جوانتر از همه مدیران وارد وزارت صنایع شد و در ادامه وقتی دیدگاههای خودش را تشریح کرد همه اشخاصی که در آن محفل بودند درک کردند که این شخص با همه فرق دارد، چنان که چشماندازهای کلانتری به اقتصاد ایران داشت.
به نظر میرسد نظر شخص آقای نیازمند که خود از مدیران برجسته آن دوره و موسس و مدیرعامل سازمان مدیریت صنعتی بوده در سپردن وزارت اقتصاد به عالیخانی اثر داشته است؟
از آقای نیازمند پرسیدم: چگونه این فرد که در خارج از کشور درس خوانده بود این بینش اقتصادی را نسبت به ایران پیدا کرده بود؟ او در پاسخ به من گفت: وقتی که عالیخانی از فرانسه برگشته بود مدتی در بخش اقتصادی سازمان امنیت کار میکرد؛ بخش اقتصادی در زمان «تیمور بختیار» که اولین رئیس سازمان امنیت بود برای تنظیم رابطه ایران با شیخنشینان خلیجفارس درست شده بود و در حقیقت وظیفه عالیخانی این بود که بر این بخش سرپرستی کرده و نیازهای آنها را تامین کند. در این زمینه نقل خاطرهای میشود که حتی صورت درخواستهایی که شیخنشینان خلیجفارس میدادند در حد تهیه نفت و گازوئیل بوده است، چنان که یکی از وظایف سازمان امنیت(ساواک)رسیدگی به این درخواستها بوده است.
ظاهرا عالیخانی در زمان حضور در این سازمان به اتاق بازرگانی هم مشاوره میداده و در تحولات اتاق بازرگانی بهویژه برآمدن طبقهای از صنعتگران که تحت عنوان اتاق صنایع و معادن فعالیت میکردند نقش داشته است.
بله، عالیخانی بخشخصوصی ایران را به خوبی میشناخت و یکی از کارهای مهمی که در زمان رسیدن به وزارت انجام داد تلاش برای جلب اعتماد بخشخصوصی بود. کاری که عالیخانی به این منظور از لحاظ اداری کرد این بود که وزارت دارایی را جدا و به بخش صنعت و بخشخصوصی نشان داد «اطلاعاتی که از شما گرفته و اطلاعاتی که به شما میدهیم را در اختیار دولت نمیگذاریم که از شما مالیات گرفته شود.» این دوره، هم از لحاظ «برنامههای اقتصادی» روشن بود و هم «تیم اقتصادی» که این برنامهها را تدوین کرده بود با جایگاهی که عالیخانی داشت، هماهنگ بود. تیمی که با عالیخانی کار میکردند افرادی همچون «رضا نیازمند» بهعنوان شخصی که این برنامهها را اجرا میکرد سابقه زیادی در صنعت ایران داشت، عالیخانی همچنین «محمد یگانه» را که کارنامه پر و پیمانی در اجرای برنامههای مراکش که کشوری جهان سوم بود داشت بهعنوان معاون اقتصادی برگزید، در بخش بازرگانی دکتر رکنالدین سادات طهرانی و در بخش گمرک احمد ضیایی را بهکار گمارد. گزارشهایی که بعدها هم نقل شد، چنانچه گزارشی در آرشیو سناتور کندی وجود دارد، گزارشی است که از بروز و ظهور این گروه صحبت میکند و نقل میکند که یک گروه تکنوکراتی ظهور کردهاند که مصمم به توسعه اقتصادی ایران هستند، شاید وجود این گزارش و در ادامه گزارش دادن آن به شاه باعث شده بود که بعدها شاه نگران وجود این تیم تکنوکراتیک باشد و در انتها هم عالیخانی را برکنار کرد.
از نظر جنابعالی تغییرات ساختاری ای که بهواسطه حضور عالیخانی در وزارت اقتصاد رقم خورد در رشد اقتصادی آن دوره تاثیر مستقیم داشت؟
عالیخانی در مسیر رشد اقتصادی و با بینش خود تغییراتی را در سازمانهای اقتصادی داد؛ چنانچه دارایی را از وزارت اقتصاد جدا کرد ولی وزارت اقتصاد را برای برنامههای اقتصادی خود لازم دانست، وزارت «بازرگانی»، «صنایع و معادن» و «گمرک» را در وزارت اقتصاد یکپارچه کرد و تا مدتها این سه وزارتخانه با یکدیگر همکاری داشتند تا بتوانند برنامههای هدفمند خود را عملی کنند. یکی از برنامههایی که این سه وزارتخانه عملی کردند، برنامه جایگزینی واردات بود، بنابراین باید سیاستهایی هماهنگ با بخش بازرگانی را در پیش میگرفتند. همچنین تعریف نوین تعرفهگذاری نقش مهمی در کنترل برنامه سیاست تولید داخلی داشت، اینها مجموعه اقداماتی بود که در بخش اداری یا به قول امروزیها، حکمروایی صورت گرفت. کار دیگری که عالیخانی انجام داد این بود که تا اندازه زیادی دست شاه را از دخالت در برنامههای اقتصادی کوتاه کرد، به این صورت که هیچ شخصی گزارش خاصی از برنامه وزارتخانهها را به شاه نمیداد و این وظیفه را خود شخصا انجام میداد. «ذوبآهن» یکی از کارخانههایی بود که از نیمههای دهه سی قرار بود تاسیس شود و تا به آن زمان تاسیس نشده بود، با این حال وقتی عالیخانی وارد عمل شد، قرارداد ساخت ذوبآهن را طوری پیش برد که آمریکاییها تا لحظه آخر از امضای قرارداد ذوبآهن با روسها مطلع نبودند، منظور این است که او صاحب یک بینش بینالمللی بود که هر سیاستمداری باید داشته باشد اینکه چطور سیاستها را بهویژه در یک دنیای جنگ سرد و دو قطبی آن دوره پیش ببرد که مانع انجام پروژهها نشود. قبل از این و در دوره شریفامامی هر بار که میخواستند با شرکت «دماک گروپ» قرارداد ببندند با دخالتهای آمریکا در دقیقه ۹۰ این قراردادها به هم میخورد؛ ولی عالیخانی قرارداد ذوبآهن با روسها را در آن برهه به انجام رساند.
در زمانی که رئیس شورای عالی برنامه بود دست به چه اقداماتی زد؟
اتفاقات زیادی در توسعه اقتصادی و بهویژه صنعتگستری در آن دهه بهوجود آمد که تحت نظر عالیخانی بود، مورد مهمی که غیر از هماهنگی در وزارت اقتصاد داشت، هماهنگی با بقیه نهادها بود، به نحوی که میتوان گفت افراد تکنوکراتی مانند فرمانفرماییان، دکتر مقدم، سمیعی و دکتر مهران، هژمونی عالیخانی را در رهبری و مدیریت قبول داشتند و شاید هم همین مساله باعث شد که ایشان کمکم کنار گذاشته شوند. علاوه بر دلایلی که «پرویز ثابتی» در زمینه برکناری عالیخانی مطرح کرده رضا نیازمند نیز مفصلتر به آن پرداخته و در خاطراتش گفته «علت این کنارگذاشتن این بود که درخواست مجوزی از سوی عالیخانی و کابینهاش به دفتر مخصوص داده نشد که در محدوده شعاع ۱۲۰ کیلومتری تهران کارخانه سیمان احداث کنند و همین موضوع باعث دلخوری شاه از عالیخانی شد و بعد از آن اتفاق بود که وی را برکنار کرد.»
عالیخانی پس از برکناری از وزارت اقتصاد به ریاست دانشگاه تهران منصوب شد و این زمان مصادف بود با شکلگیری جنبشهای دانشجویی و سیاسی شدن دانشگاه. شیوه مواجهه او با این جنبشها و شرایط جدید دانشگاه تهران چگونه بود؟
اقدامات عالیخانی آنطور و آن اندازه که در بخش اقتصاد تاثیر داشت، در برههای که وی ریاست دانشگاه تهران را بر عهده داشت تاثیر نداشت، البته این که نوع اقدامات ایشان به چه شکل بود؛ مهمترین اقدام وی اینگونه بود که وقتی به ریاست دانشگاه تهران رسید با بسیاری از استادانی مواجه شد که از منزلت و جایگاه اجتماعی دانشگاه تهران برای منزلت شخص خود استفاده میکردند و کمتر به تدریس و اقدامات آموزشی میپرداختند. عالیخانی در جهت تغییر و اصلاح این رویه اقدام کرد و از قضا همین موضوع هم باعث شد که آن افراد که برخی از آنها هم خیلی صاحب نفوذ بودند به شاه شکایت بردند، در آن دوره، عالیخانی از بسیاری از این استادان خیلی جوانتر بود و حتی خیلی از آنها استادان پیشین وی بودند. بنا به آنچه رضا نیازمند در خاطراتش آورده انتخاب این پست برای عالیخانی اشتباه بود، چنان که در کارنامه ایشان، ریاست دانشگاه تهران نمیتواند مطرح باشد و این شخصیت بیش از اینکه یک چهره دانشگاهی شناخته شود بهعنوان یک چهره تکنوکرات شناخته میشود.
جای تاسف دارد که از آن زمان به بعد نقش عالیخانی و فعالیتش کمکم رو به افول رفت، درست است که جلسات مختلفی با «صفی اصفیا» رئیس سازمان برنامه داشت و در مورد مسائل مختلف مشاوره میداد ولی به هر صورت یکی از اشتباهات شاه، برکناری عالیخانی بود که البته به یک علت محدود نمیشود و مجموعه دلایلی منجر به این برکناری شد، با این حال یکی از مشکلاتی که همیشه شاه با نخستوزیرانش (غیر از هویدا) داشت این بود که از ناحیه آنها برای جایگاه خود احساس خطر میکرد. چنانچه اگر روزنامههای آن دوران را رصد کنیم میبینیم که عالیخانی تقریبا در رسانهها مطرح بود برای اینکه بهکارخانهها سر میزد و دغدغه توسعه داشت؛ وقتی که شرایط ایران در آن دوره از رکود خارج شد و رونق اقتصادی با شدت جلو رفت همه چشمها به سمت عالیخانی خیره شده بود و این شاید باعث یک حسادتی شد و شاه نگران این شد که اگر این مساله ادامه پیدا کند آمریکاییها به فکر جایگزینی وی مانند دوره امینی با شاه باشند و برای همین هم سریع او را برکنار کرد و تا انقلاب هم هیچ پست دیگری (به غیر از ریاست دانشگاه تهران) به وی ندادند.
موضوع دیگری که از نظر تاریخی مهم است، این است: در میان اقتصاددانان دو گرایش وجود دارد؛ «اقتصاد بازار» وگرایش «اقتصاد نهادگرا یا دولتی»، این درحالی است که در دوره صدارت و مدیریت عالیخانی و تیم تکنوکراتیکش این دو طیف با هم وفاق داشتند و این موضوع جزو یکی از موارد جالب و از عجایب دوره بوده است. در هر صورت نگاهی که عالیخانی و تیمش در مسائل اقتصادی داشتند رویکرد «ملیگرایی» بود، مثلا در آن زمان متاسفانه ناباوری نسبت به صنعت خودرو وجود داشت و همه تلاشها در زمینه خودرو را مونتاژ میدانستند، ولی زمانی که عالیخانی به سر کار آمد سیاست مونتاژ یا سی.کی.دی را بر هم زد و واردات خودرو را آزاد کرد.عالیخانی سیاست مونتاژ که در زمان شریف امامی کلید خورده بود را بسیار ارزبر و هزینهبرتر از واردات خودرو میدانست و به سمت تغییر سیستم مونتاژ به تولید داخل حرکت کرد و قراردادهای مختلفی با کشورهای دیگر بسته شد، قرارداد ذوب آهن در آن دوره منعقد و این شرکت بزرگ تاسیس شد، از همه مهمتر سازمان گسترش و نوسازی را ایجاد کرد. در آن زمان تامین مالی صنایع بزرگ برای بخشخصوصی غیرممکن بود و او از این طریق صنایع را به سمت تامین مالی حرکت داد و در ادامه، تاسیس کارخانههای بزرگ تراکتورسازی، ماشینسازی و آلومینیومسازی اقداماتی بود که در آن دوره صنعت را گسترش داد.
نقد شما بهعنوان استاد دانشگاه و با این فاصلهگذاری تاریخی به سیاستهای اقتصادی آن دوره چیست؟ ارزیابیتان از دستاوردها و ناکامیهایش چیست؟
آنچه که بهعنوان نقد میشود به آن دوره وارد کرد این است که تکنوکراتها از تحولات اجتماعی غایب بودند و این موضوع را رضا نیازمند بهعنوان یک نوع حدیث نفس همیشه تکرار میکرد که اصلاحات ارزی به صنعت کمکی نکرد، بهعنوان مثال کارخانه تراکتورسازی که تاسیس شد باید این تراکتور را به روستاییان میداد، ولی در این زمینه برای روستاییان به صرفه نبود که هر کدام یک تراکتور خریداری کنند، با این حال و به این دلیل که این تراکتور باید زمینهای کوچک را شخم میزد، دولت کمکهای زیادی در این زمینه کرد که این روند باعث افزایش هزینههای دولت میشد بنابراین یکی از این نقدهایی که به دوران وزارت عالیخانی وارد بود این بود که این صنعت بهدنبال کشاورزی نبود. با این حالگرایشهای ملیگرایانه عالیخانی و تیم تکنوکرات همراهش که از این اندیشهها در جهت تقویت تولید داخل بهره میبردند در رشد اقتصادی آن دوره بیتاثیر نبود؛ مثلا عالیخانی نسبت به تولید فرش ماشینی تا آخرین لحظاتی که در وزارت بود حساسیت و واکنش نشان میداد، هرچند برخی از همکاران وی موافق این روند بودند، به هر صورت اولین مجوز احداث کارخانه فرش ماشینی که به اکبر لاجوردیان و از سوی عالیخانی اعطا شد با این شرط بود که این فرشهایی که در ایران تولید میشود صادر شود، در واقع این مثال یکی از مواردی است که نشاندهنده گرایش و نگاه ملیگرایانه وی به اقتصاد داخلی بود.
ارسال نظر