هنرمند بدون فروش آثارش خلاقیت و زندگی ندارد

اگر ممکن است از برگزاری نمایشگاه‌هایتان در خارج از کشور بگویید. آیا برگزاری این نمایشگاه‌ها مقدمه‌ای برای مهاجرت است؟

طی یک‌سال اخیر دو نمایشگاه در کانادا - شهر مونترآل - از آثار هنری‌ام برگزار کردم و در آینده‌ای نزدیک نمایشگاه دیگری در شهر تورنتو خواهم داشت و نیز بعد از آن در فرانسه (پاریس) و بعد به ایران باز خواهم گشت. فکر می‌کنم پاسخ بخش دوم سوال تان را نیز داده باشم. من با تمام مشکلات و کمبود امکاناتی که برای گذران زندگی از طریق هنرم دارم هیچ گاه به مهاجرت از ایران فکر نکرده و نخواهم کرد. خارج از ایران برایم امکان ارائه آثارم فراهم شد که استقبال کردم و باز هم اگر پیش بیاید استقبال خواهم کرد. دیگر اینکه من از برگزاری این نمایشگاه‌ها دو هدف را دنبال می‌کنم، اول ارائه و فروش آثارم برای گذران زندگی و معیشتم و دوم برای پل زدن میان فرهنگ و هنر کشورم با مردم کشورهای دیگر و انتقال و شناساندنش به آنها و فکر می‌کنم تا حدی موفق بوده‌ام و البته از تمام توانایی‌ام و از هر امکان درست و سالمی که برایم فراهم شود استفاده خواهم کرد تا عملکرد و موفقیتم فراگیرتر و بیشتر شود.  

آیا برگزاری این نمایشگاه‌ها باعث نمی‌شود از شعر و داستان فاصله بگیرید؟

خیر. چرا که برای من هنر و ادبیات از ابتدا و همیشه در کنار هم بوده‌اند. هنر برای من با دو کارکرد (نیاز مالی و نیاز روحی) و ادبیات با یک کارکرد (نیاز روحی) معنا پیدا می‌کند. همان‌طور که خودتان خوب می‌دانید با نوشتن و انتشار کتاب - لااقل در ایران - امکان گذران زندگی فراهم نمی‌شود بنا بر این در کنارش حتما باید شغل دیگری داشته باشید و اقبال من این بوده که از کودکی استعداد هنر داشته‌ام و البته پرورشش هم داده‌ام تا سال‌ها بعد که به‌کار معیشت و زندگی‌ام بیاید.

تا به حال چند نمایشگاه برگزار کرده‌اید و چه تفاوت‌هایی بین برگزاری نمایشگاه در هر کشور دیگری با ایران وجود دارد؟ و دیگر اینکه آیا برگزاری این نمایشگاه‌ها صرفه اقتصادی هم دارد؟

در ایران از سال هشتاد تا حالا سه نمایشگاه انفرادی و در خارج از ایران دو نمایشگاه. یکی از تفاوت‌هایی که لااقل در کانادا و در سفر دیگری به فرانسه دیدم و می‌توانم ذکر کنم استقبال و بازدید عامه مردم از نمایشگاه سوای از توجه و استقبال هنرمندان بود و احترام و اهمیت بیشتری که برای هنر و هنرمند قائل بودند و هستند. از طرف دیگر امکانات گالری‌های‌شان - اعم از کیفیت و مسائل فنی و تبلیغات - و نیز پوشش خبری و توجه مطبوعات هنری‌شان بیشتر و فراگیرتر است. راجع به ارتباط برقرار کردن غربی‌ها با هنر شرقی یا لااقل با نوع آثاری که من ارائه می‌کنم، باید بگویم که آنچه از من در نمایشگاه‌هایم عرضه می‌شود، سوای از خوشنویسی با رنگ روغن و نقاشیخط روی بوم، تابلوکاشی‌های سنتی و مدرن دکوراتیوی است که در ابعاد کوچک می‌سازم. این نوع تابلو کاشی‌ها برش‌های کوچکی هستند از کاشیکاری ایرانی - اسلامی خودمان که با نگاه زیبایی شناسانه‌ای انتخاب و طراحی و اجرا یا بازسازی می‌شوند. بنابراین فقط درک بصری و زیبایی شناختی آنها مهم است که ان هم نیاز به دانستن زبان تابلوها ندارد، پس ارتباط برقرار کردن با آنها کار سختی نیست. تابلوهای نقاشیخط را هم با همین نگاه و هدف کار می‌کنم. پاسخ بخش پایانی این سوال را هم به‌طور ضمنی در حرف‌هایم دادم و مجدد هم می‌گویم: بله، چرا که یکی از هدف‌ها و نیازهای هنرمند ارائه آثار هنری‌اش برای کسب درآمد است. هنرمند بدون فروش آثارش، در صورتی که درآمد دیگری نداشته باشد، نه حیات و خلاقیت هنری خواهد داشت و نه امکان زندگی.  

فضای جدی ادبیات ایران دچار چه آسیب‌هایی است؟

متاسفانه جامعه ادبی و ادبیات‌مان دچار سردرگمی شدید و حتی اگر بخواهم غلیظ‌تر بگویم دچار بیماری است. از حب و بغض‌ها و رنجیدن‌ها و رنجاندن‌ها بگیرید تا رقابت‌های ناسالم مولفان با هم و ناشران با هم. از افزایش موج خودسانسوری مولفان تا مجوز دادن‌ها و ندادن‌ها و دست به قیچی بردن‌های ارشاد. از نبود فضاهای سالم نقد و معرفی کتاب تا سلیقه‌ای و رابطه‌ای عمل کردن منتقدان و مدیران صفحات ادبی مطبوعات. از سودجویی برخی از ناشران و انتشار هر نوع کتابی در ازای دریافت پول‌های هنگفت از جوانان به‌خصوص کتاب اولی‌ها تا پخش ناقص و ضعیف کتاب‌ها. از جای خالی کتاب‌های ارزشمند شاعران و نویسندگان در ویترین کتابفروشی‌ها تا در بوق و کرنا کردن کتاب‌های کم ارزش یا متوسط از مطالعه سرسری مطالب در فضاهای مجازی به جای تهیه و مطالعه کتاب تا کم شدن حضور مخاطبان در جلسات ادبی. از پایین آمدن کیفیت و بالا رفتن کمیت آثار مولفان در فضاهای مجازی و به تبع آن پایین آمدن سلیقه ادبی مردم تا ظهور یک شبه سلبریتی‌های ادبی در همان فضاها و بسیاری از این دست علائم و نشانه‌ها که یکی از آنها برای اثبات بیماری مورد ذکر کفایت می‌کند و در نهایت همگی‌مان مقصر ایجاد این بیماری در جامعه ادبی هستیم. فقط هر از گاهی جای‌مان را با هم عوض می‌کنیم.