نکات مدیریتی
نقش سازمانها در کاهش عزتنفس کارکنان
به هیچ قیمتی نباید به آنچه شأن و شرف آدمی را پایین آورد تسلیم شد بلکه باید مبارزه کرد و تنها برای آزادی زنده بود.» (چکیدهای از رمان آزادی یا مرگ نوشته نیکوس کازانتزاکیس)
با گذری در مفاهیم مدیریت منابع انسانی و رفتار سازمانی همچون طراحی کارراهههای توسعه شغلی، مدیریت عملکرد، پرداخت متغیر، تئوری برابری، تئوری انگیزش و دیگر الگوهای مطرح شده در این حوزه و مشاهده تلاش سازمانها به پرداختن بیشتر بر امور کارکنان با روشهای متفاوت از جمله تغییر نام اداری به منابع انسانی و منابع انسانی به سرمایههای انسانی بر درب اتاقها و در مستطیلهای در هم و بر هم چارت سازمانی و از سوی دیگر نفس کشیدن در فضای سازمان و مشاهده بیپرده آنچه در ذهن و رفتار کارکنان جاری است، به نظر میرسد در این میان چیزی کم است. انگار پرداخت، رفاه و ارتقای شغلی هر چند بر نداشتههای کارکنان و مشکلاتشان، تسکینی است اما برای رضایتمندی و شادزیستی سازمانی چیز دیگر یا چیزهای دیگری نیاز است. چرا میشنویم که افراد با سمت عالی سازمانی در کشور وقتی مشغول به کار در مشاغل ساده حتی در کشورهای متوسط اروپایی میشوند رضایت بیشتری ابراز میکنند و با انگیزه و تلاش به انجام امور دل میسپارند؟ چه چیزی موجب این کینه عمیق بین کارکنان و کارفرمایان است که کارکنان، بسیار دور از شخصیت اجتماعی خود، وارد آوردن هر خسارتی را به سازمان از هر طریق اخلاقی و غیراخلاقی همچون ضربهای بر پیکر اهریمن بر خود روا میدانند؟
این موضوع در حالی رخ میدهد که کفه توازن قانونی و اجرایی بین کارکنان و کارفرمایان در ایران را به هیچ وجه نمیتوان در مقایسه با میانگینهای جهانی، به نفع کارفرما دانست و مجموع شرایط در نظر گرفته شده برای کارکنان در مقایسه با شرایط اقتصادی کشور را میتوان قابلقبول در نظر داشت. ریشهیابی این عارضه همچون دیگر پدیدههای اجتماعی هر چند نیاز به غور و غواصی در دل فرهنگ و تاریخمان دارد و برای تحلیل آن باید دینامیسمی پیچیده از ارزشها، هنجارها، رفتارها و قواعد را مورد نظر داشت، اما شاید روشنترین عاملی را که با مختصری کاوش و پیمایش میتوان به آن دست یافت، باید رفتار خودآگاه یا ناخودآگاه سازمانهای ایرانی در جهت کاهش عزت نفس افراد دانست. موضوعی که سالهاست بهطور جدی مورد توجه تحلیلگران سازمانی و اجتماعی بوده است اما بهصورت عملی و اجرایی کمتر هدف مباحث حوزه منابع انسانی و فرهنگ در سازمانهای ما بوده است.
برای روشنتر شدن موضوع به تعریفی از عزت نفس برگرفته از کتاب روانشناسی عزت نفس نوشته ناتانیل براندن اشاره میکنم: «عزتنفس داشتن احساس صلاحیت و شایستگی، احترام به خود، اعتماد به قدرت، شاد و خوشبخت بودن و احساس ارزشمندی است.» کلیدیترین نکته در این تعریف «احساس ارزشمندی» است. احساسی که به شدت تحت تاثیر رفتار محیط است و فضای سازمان میتواند آن را به تدریج تقویت یا تضعیف کند. آداب معاشرتی که به واسطه رابطه رئیس و مرئوسی بهطور کامل وارونه میشود و تلاش کارکنان برای رقابت با هم در جلب توجه مدیران و قطع کردن گفتوگوی هم، صحنههای غمباری است که در روزمره شغلی خود با آن مواجهیم و به آن خو گرفته و عادت کردهایم که هر کدام مانند زنگاری بر آیینه کرامت انسانی خاطرمان را میآزارد و این یکی از عمیقترین موانع شادزیستی سازمانی و بزرگترین عاملی است که کارکنان را از مسوولیتپذیری گریزان و از رفتار شهروندی سازمانی به دور میدارد.
طبعا در برابر هر سلطه و احاطهای برخی راحتتر تسلیم میشوند و برخی دیگر به دشواری و اندکی نیز به ابزار سلطه دیگران تبدیل میشوند و غمگینترین قابهای سازمان جایی شکل میگیرد که افراد، خودآگاه و ناخودآگاه از ترس محرومیت از توجه بالادستان و مزیتهای سازمانی بخشی از عزت و نفس و کرامت خود را زیر پا میگذارند و این واقعیت تلخی است که راحتتریم آن را ندیده بگیریم یا طوری دیگر جلوهگر کنیم. در چنین شرایطی رابطه کاری بیشتر از آنکه دریافت دستمزد معین در ازای دریافت کار معین باشد یک جدال درونی، پیچیده و بیحاصل بین میل استبدادی برخی با عزت نفس برخی دیگر خواهد بود که نتیجه آن سرهای فرو رفته در گریبان، خشمهای فروخورده، کینههای عمیق پنهان و شخصیتهای سرخورده آماده انتقام خواهد بود. اما انسان امروز در اقتصاد مبتنی بر دانش، اطلاعات و خلاقیت و با این سطح از آگاهی فهیمتر از آن است که دست کم اگر چنین شرایطی را تحمل میکند آن را بپذیرد و انزجار درونی او در قالب رفتارهایی از جمله بیتوجهی به نتایج سازمانی، کاستن از حجم فعالیت مفید و حتی رفتارهای آسیبزا سازمان را مورد تاثیر قرار خواهد داد.
اما این حلقه معیوب باید جایی در هم شکسته شود. باید حفظ کرامت انسان، قانون اساسی سازمانها و ارتباطات سازمانی تلقی شود. تردیدی نیست که نسل امروز با اندیشه باز و روحیات مستقلش بر ته مانده این الگوی فرسوده سازماندهی و مدیریت پایان خواهد داد. جایی که سازمان تنها هرمی از اختیارات و وظایف خواهد بود و از چاپلوسی خبری نیست و هر کس به اندازه آورده خود از سازمان بهره میبرد و ریشه این داد و ستد تنها در انتخابهای شخصی افراد به منظور میزان تمرکز بر مساله شغل خواهد بود. در چنین شرایطی است که افراد به جای حرکت کورکورانه در نردبان ترقی شغلی به هر بها و قیمتی از جمله عزت نفس، اصالت انتخاب خود را برپایه شاد زیستن و لذت بردن از حضور در محیط کار و تمرکز بر علاقهمندیها و استعدادها خواهند گذاشت.
ارسال نظر