عوامل اصلی برای تبدیل شدن به یک مدیر محصول فوقالعاده
چگونه از آزمون تولید سربلند بیرون بیایید؟
کسی که سودای یک مدیر محصول شدن را در سر دارد، زمان ارزیابی برای این نقش، باید سه عامل اصلی زیر را در نظر بگیرد: نقاط قوت کلیدی، هوش هیجانی (EQ) و تناسب با شرکت.بهترین مدیران محصولی که من با آنها کار کردهام، بر قابلیتهای کلیدی شرکت تسلط داشتهاند، هوش هیجانی بالایی دارند و برای شرکت درستی کار میکنند. بهترین مدیران محصول علاوه بر انتقال ویژگیهای جدید بهطور منظم و حفظ صلح بین تیم مهندسی و تیم طراحی، محصولاتی تولید میکنند که از سوی مصرفکنندگان با پذیرش بالایی روبهرو هستند، رشد درآمدی بالایی داشته و شاید حتی در یک صنعت اختلال ایجاد کنند.
نقاط قوت کلیدی
چند نقطه قوت کلیدی وجود دارد که هر مدیر محصولی باید داشته باشد؛ اما اکثر آنها با تجربیات گذشته، الگوهای خوب و آموزش توسعه داده میشوند. برخی مثالها از این نقاط قوت شامل موارد زیر میشود:
• انجام مصاحبههای مشتریان و آزمایش از سوی کاربران
• نشان دادن اولویتبندی و برنامهریزی نقشه راه
• هنر تخصیص منابع (تخصیص منابع یک علم نیست)
• انجام ارزیابیهای بازار
• قیمتگذاری و مدلسازی درآمد
• تعریف و پیگیری معیارهای موفقیت
اینها قابلیتهای کلیدی هستند که مبنای اصلی هر مدیر محصولی را تشکیل میدهند و بهترین مدیران محصول طی سالها تعریف، انتقال و تکرار این قابلیتها روی محصولات، این مهارتها را در خود تقویت میکنند. این مدیران محصول میدانند که هر کدام از این صلاحیتها در کجا برای موفقیت یا شکست محصولاتشان دخالت داشتهاند و بهطور مداوم نگرش خود را بر مبنای بازخورد مشتریان تعدیل میکنند.
هوش هیجانی
یک مدیر محصول خوب بایدها و نبایدهای یک مصاحبه مشتری را میداند. اما بهترین مدیران محصول توانایی همدلی با مشتریان در آن مصاحبه را دارند؛ نسبت به زبان بدن و احساسات آنها آگاه هستند و میتوانند مشکلاتی را که محصول حل خواهد کرد دقیقا درک کنند. یک مدیر محصول با هوش هیجانی بالا روابط قوی در سازمان و حسی زیرکانه در مورد نحوه رفع موانع داخلی و خارجی برای در دسترس قرار دادن محصول فوقالعاده برای خرید دارد. در اینجا به نحوه ارتباط چهار ویژگی هوش هیجانی با نقش مدیر محصول، همانطور که دنیل گلمن تعریف میکند، نگاه عمیقتری میاندازیم:
مدیریت روابط: شاید یکی از مهمترین ویژگیهای یک مدیر محصول بزرگ مهارت او در مدیریت رابطه است. بهترین مدیران محصول، با شکل دادن ارتباطات قابلاعتماد با ذینفعان داخلی و خارجی، الهامبخش دیگران هستند و به آنها کمک میکنند به حداکثر پتانسیل خود دست یابند. مدیریت روابط همچنین در مذاکرات موفقیتآمیز، حل مناقشات و کار با دیگران برای یک هدف مشترک نیز ضروری و حیاتی است؛ که بهخصوص برای مدیر محصول که زیر بار توازن نیازهای مشتریان، تیمهای مهندسی با منابع محدود و اهداف درآمدی شرکت قرار دارد، چالشبرانگیز است. زمانی که سرمایهگذاری اضافی برای یک محصول مورد نیاز است، روابط قابلاعتماد میتواند منجر به حمایت بیشتر شود.
این مهارتها میتوانند بین داشتن مشتریانی که به دلیل اشکال معرفیشده در محصول خشمگین هستند و مشتریانی که میگویند «جای نگرانی نیست؛ میدانیم که این مشکل را حل خواهید کرد» تفاوت شگرفی ایجاد کنند.
خودآگاهی: برای اینکه مدیران محصول بیطرف بمانند و از اعمال ترجیحات خود روی کاربران محصولاتشان جلوگیری کنند، باید افرادی خودآگاه باشند. اگر یک مدیر محصول، علاقهمند به یک ویژگی است چون آن ویژگی خاص مشکلات آنها را حل میکند، ممکن است موجب شود تا یک کاربر، تنها برای خوشایند مدیر محصول، بگوید که او نیز عاشق همان محصول است. اگر مدیر محصول فردی خودآگاه نباشد، ممکن است ویژگیهایی را اولویتبندی کند که از نظر او مهم است حتی اگر همه مصاحبههای مشتریان و شواهد علیه آن باشد. این فقدان خودآگاهی میتواند اولویتهای مهمتری را از بین ببرد یا به رابطه مدیر محصول با مهندسان آسیب برساند؛ چرا که وقتی ویژگی مربوطه به آسانی از سوی کاربران پذیرفته نشود، ممکن است این مهندسان اعتماد خود را به مدیر محصولشان از دست بدهند.
خودمدیریتی: یک مدیر محصول بودن میتواند به طرز باورنکردنی استرسزا باشد. مدیر ارشد اجرایی یک چیز میخواهد، تیم مهندسی چیز دیگری میخواهد و مشتریان نیز نظرات خودشان را در مورد اولویتهای محصول دارند. مدیریت ضربالاجلها، اهداف درآمدی، تقاضاهای بازار، اولویتبندی تعارضات و محدودیتهای منابع کار افراد «بزدل» نیست. اگر یک مدیر محصول نتواند احساسات خود را کنترل کند و تحت فشار خونسردی خود را حفظ کند، آنگاه همه اینها میتوانند به سرعت اعتماد خود را نسبت به تمام اعضای خود از دست بدهند. بهترین مدیران محصول، میدانند که چگونه اولویتهای درست را با ایجاد ضرورت اما بدون انتقال حس ترس یا استرس انتخاب کنند.
آگاهی اجتماعی: طبق گفتههای گلمن، قابلیتهای مرتبط با آگاهی اجتماعی، همدلی، آگاهی سازمانی و خدمات هستند. مدیران محصول به همان اندازه که نگرانیهای تیم فروش در مورد نحوه فروش آن محصول یا تیم پشتیبانی در مورد نحوه حمایت از آن یا تیم مهندسی در مورد نحوه ایجاد آن را درک میکنند، باید احساسات و نگرانیهای مشتریان در مورد محصولشان را نیز درک کنند. مدیران محصول باید درک عمیقی از نحوه فعالیت سازمان داشته باشند و باید سرمایه اجتماعی برای تاثیر در موفقیت محصول- از کسب بودجه و استخدام تا حفظ یک مهندس برتر و کار روی محصول- ایجاد کنند.
تناسب شرکت
اگر بهترین مدیران محصول قابلیتهای خوب و هوش هیجانی بالا داشته باشند، آیا این به معنی آن است که آنها بدون توجه به جایی که در آن کار میکنند، به موفقیت میرسند؟ باید بگوییم که ضرورتا اینطور نیست. در حقیقت، کسب این مهارتها و ویژگیهای شخصیتی و استفاده از آنها در یک شرکت درست، آن چیزی است که نهایتا موفقیت آنها را تضمین خواهد کرد. هر نقش نهایتا با اندازه، نوع محصول، سطح، صنعت و حتی فرهنگ شرکت تعریف شده است. اگر شما قابلیتهای اصلی و هوش هیجانی بالای مورد نیاز برای تبدیل شدن به یک مدیر محصول موفق را دارید، مرحله بعدی این است که ببینید چه کسی استخدام میشود و اینکه آنها واقعا به دنبال چه هستند.
در اینجا چند مورد کلیدی را بیان میکنیم که در آن شرکتها در انتظاراتشان از یک مدیر محصول متفاوتند:
مهارتهای تکنیکی: نوع محصول، کسی که از آن استفاده میکند و نوع شرکت تعیین خواهد کرد که یک مدیر محصول باید تا چه حد تکنیکی باشد. بهعنوان مثال، شرکت گوگل صرفنظر از اینکه روی چه محصولی کار خواهند کرد، نیاز به مدیران محصولی دارد تا از آزمون مهارتهای فنی سربلند بیرون بیایند. در هر صورت، قطعا داشتن درک تکنیکی اساسی و تسلط بر ابزارهایی که مدیران محصول استفاده میکنند، در هر شرکتی برای این نقش بسیار مهم است.
فلسفه شرکت در مورد مدیر محصول: هر شرکتی فلسفه متفاوتی درمورد فرآیند توسعه محصول و نقطه تناسب مدیران محصول با این فرآیند دارد. در اینجا سه نوع از معمولترین فلسفهها ارائه شده است:
مدیر محصول محرک مهندسی است: در این نگرش، مدیران محصول نیازمندیها را گردآوری میکنند و سند نیازمندیهای اصلی محصول را مینویسند و آن را در اختیار تیم مهندسی میگذارند تا نیازمندیهای فنی را رفع کنند. ممکن است سازمانهای معاصر این فرآیند را با یک روش چابکتر و همکارانهتر انجام دهند؛ اما انتظار این است که مدیران محصول در مورد نیازهای مشتریان بهتر از همه آگاهی دارند و مهندسان در خدمت به این مشتریان در آنجا حضور دارند.
مهندسی محرک تولید محصول است: شرکتهایی که بیشتر تکنیک محور هستند (ابری، کلانداده(big data)، شبکهسازی) تمایل دارند تا مهندسی محور باشند؛ در این شرکتها مهندسان در حال گسترش این نوع علم در حوزه خود هستند و مدیران محصول راهحلهایی میسازند تا نقاط دسترسی (رابطهای کاربر۱، رابطهای برنامهنویسی نرمافزار کاربردی۲) را برای ورود به این تکنولوژی جدید خلق کنند. یک رابطه همکارانه و حلقه بازخورد بین مشتریان، مدیران محصول و مهندسان میتواند وجود داشته باشد؛ اما مدیران محصول در حال خدمترسانی به مهندسان در این شرکتها هستند.
مشارکت مدیر محصول ومهندسان: در این گونه موارد، یک رابطه «متضاد ولی مکمل» قوی بین مدیر محصول و مهندسان با کشف مشترک، تصمیمگیری و مسوولیت مشترک وجود دارد. مهندسان در مصاحبههای مشتریان به مدیران محصول میپیوندند و مدیران محصول در جلسات مهندسان حضور دارند تا به انجام وظایف یا روشن کردن نیازمندیها کمک کنند. اما وقتی که یکی از این دو نقش آغاز میشود و دیگری متوقف میشود، با مسالمت با یکدیگر رفتار خواهند کرد. مدیران محصول، آنچه رمزنگاری شده است را درک میکنند اما نحوه رمزنگاری را به مهندسان نمیگویند و مهندسان نسبت به نیازهای مشتریان احساس همدلی میکنند اما اولویتبندی را به عهده مدیران محصول میگذارند.
من (همانطور که سرمایهگذار خطرپذیر، فرد ولیسون، میگوید) به نوع سوم فلسفه در مورد مدیران محصول تمایل دارم؛ چرا که من همه این سه نوع را تجربه کردهام و دریافتهام که «رابطه متضاد ولی مکمل» موثرترین آن است. اما این به آن معنی نیست که سایر موارد بهطور قابل ملاحظهای بد هستند؛ در واقع به نوع محصولی که در حال ساخت آن هستید، سطح شرکت و مانند اینها بستگی دارد. با این وجود، زمانی که نقش مدیر محصول را در نظر میگیریم، فلسفه مدیر محصول در شرکت میتواند عامل تعیینکننده در تناسب برای این نقش باشد.
سطح شرکت: احتمال بسیار بیشتری وجود دارد که مدیر محصول در یک استارتآپ «مسوول همه چیز» باشد؛ در حالی که نقش آنها در یک شرکت بالغ بهطور واضح و خاصتری تعریف خواهد شد.
استارتآپ: مدیران محصول علاوه بر کشف، تعریف و انتقال ممکن است مسوول قیمتگذاری، بازاریابی، حمایت و حتی بهطور بالقوه فروش محصول نیز باشند. این مدیران محصول در یک محیط بینظم پیشرفت میکنند و با «ابهام» و «تغییرات مکرر» احساس راحتی میکنند؛ چرا که شرکت به سمت تناسب محصول با بازار حرکت میکند و برای فعالیت در «مقیاس درست» میآموزد.
شرکت بالغ: ممکن است مدیر محصول آزادی عمل کمتری داشته باشد و همکارانی داشته باشد که قیمتگذاری، استراتژیهای ورود به بازار و مانند اینها را مدیریت کنند و احتمالا آنها بخشی از یک تیم بزرگتر از مدیران محصول هستند.
رابطه موسس/ مدیر ارشد فناوی اطلاعات/ مدیر ارشد اجرایی با مدیر محصول: بهخصوص در شرکتهایی که در مراحل اولیه خود هستند، بسیار مهم است که بدانیم که چگونه موسس/ مدیر ارشد اجرایی/ مدیر فناوری اطلاعات در فرآیند محصول دخالت دارند. اگر آنها عمیقا در این فرآیند دخیل باشند، ممکن است نقش مدیر محصول برای گسترش ایدهها یا اعتبار دادن به مفاهیم، چیزی بیش از یک نقش حمایتی باشد. این امر میتواند برای برخی مدیران محصولی که از مشارکت با موسسان و مدیران اجرایی رده بالا و همکاری در مسیر تکامل محصولات لذت میبرند، بسیار سرگرمکننده باشد. اما برای سایر مدیران محصول، اگر آنها مالکیت بیشتری از فرآیند تولیدمحصول را ترجیح میدهند، این مساله میتواند بسیار مستاصلکننده باشد. همچنین اگر موسسان تکنیکیتر یا مدیران رده بالا، کار کردن مستقیم با مهندسان را ترجیح میدهند، این مساله میتواند چالشبرانگیزتر باشد. این امر نه تنها با ناامیدیهای شخصی، بلکه با ایجاد تعلل، میتواند مدیران محصول را ضعیف کرده یا از چرخه اطلاعات دور نگه دارد. زمانی که نقش یک مدیر محصول را در نظر میگیرید که ممکن است از نزدیک با تیم رهبری سازمان کار کند، اطمینان یابید تا انتظارات آنها از عملکرد مدیر محصول را دریابید و تصمیم بگیرید که آیا تناسب درستی با علایق آنها دارد یا خیر. البته عوامل دیگری برای لحاظ کردن برای هر نقشی وجود دارد؛ عواملی مانند نوع محصولی که در حال ایجاد آن هستید(B۲B، B۲C، صنعت)، افرادی که با آنها کار خواهید کرد، فرهنگ کلی شرکت (متنوع، فراگیر، ساعات کاری منعطف، فرهنگ از راه دور)، و البته پاداش و مزایا. به هر حال اگر در تلاش برای تبدیل شدن به یک مدیر محصول بزرگ هستید، پیش از اقدام، همه موارد بالا را در نظر بگیرید. توسعه شایستگیهای کلیدی در سراسر شغل شما یک فعالیت مداوم خواهد بود و بالا بردن هوش هیجانی از ایجاد یک تجربه مثبتتر اطمینان ایجاد خواهد کرد. اما اینکه در کجا کار میکنید، اینکه آنها چگونه کار میکنند و شما با چه کسانی و برای چه کسانی کار میکنید در نهایت موفقیت بلندمدت شما را تعیین خواهد کرد.
پینوشت:
۱. UI یک میانجی بین انسان و ماشین است. واسط کاربر، بخش دیدنی و قابللمس یک ابزار است که کاربر مستقیما با آن سر و کار دارد.
۲. API رابط برنامهنویسی، رابط بین یک کتابخانه یا سیستمعامل و برنامههایی است که از آن تقاضای سرویس میکنند.
ارسال نظر