در یک گزارش پژوهشی بررسی شد
هفتخوان الگوی بهینه کشت
براساس این گزارش، اصلاح نظام تولید در بخش کشاورزی مستلزم تعریف و پیادهسازی الگویی برای کشت محصولات، برمبنای سیاستهای کلان کشور، ساختار بازار، دانش کشاورزان و پتانسیلهای منطقهای و اقلیمی در راستای حفظ محیط زیست و دستیابی به مزیتهای اقتصادی پایدار است. توجه و تاکید بر الگوی کشت طی چند دهه اخیر اهمیتی دوچندان یافته است؛ زیرا محدودیتهای منابع بهطور قابل توجهی افزایش یافته و بر همین اساس امنیت غذایی به یکی از مهمترین اولویتهای کشور تبدیل شده است. با این شرایط میتوان گفت الزام دستیابی به کشاورزی پایدار برای توسعه اقتصادی، الگوی کشت مناسب مبتنی بر جلوگیری از اتلاف منابع و بهرهوری بهینه از این منابع است، اما در مجموع الگوی بهینه کشت به چه الگویی گفته میشود؟ براساس تعاریفی که در این زمینه وجود دارد، میتوان گفت «الگوی بهینه کشت عبارت است از تعیین یک نظام کشاورزی با مزیت اقتصادی پایدار مبتنی بر سیاستهای کلان کشور، دانش بومی کشاورزان و بهرهگیری بهینه از پتانسیلهای منطقهای با رعایت اصول اکوفیزیولوژیک تولید محصولات کشاورزی در راستای حفظ محیطزیست». این تعریف این نکته را نمایان میسازد که در بسیاری از مناطق کشور کشت محصولات زراعی، باغی یا بهرهبرداری از مراتع و جنگلها باید متناسب با پتانسیلهای منطقهای و عوامل تولید باشد و با توجه به محدودیتهای اقلیمی موجود، بیلان منفی آب دشتها و نیاز به پایداری تولید محصولات، ما را ملزم میکند که در جهت بهبودروشهای کمک به بهبود سفرههای زیرزمینی آب و افزایش راندمان مصرف آب حرکت کنیم.
چالشهای الگوی کشت
با توجه به ارزیابیهای صورتگرفته چالشهای پیادهسازی الگویی کشت در ایران در برگیرنده هفت مانع است. تصمیمات بخشی و دستگاهی متعدد در سطوح مختلف حاکمیتی و ناهماهنگی بین تصمیمات تاثیرگذار از جمله موانعی است که میتوان گفت علاوه بر این بخش سایر بخشهای صنعتی را نیز درگیر کرده است. دومین مانع به نبود یک چارچوب نظاممند برای الگوهای کشت در کشور بازمیگردد، نبود چارچوب نظاممند (سیستماتیک) در کشور ما موجب شده تا کشاورزی بدون برنامهریزی صورت گیرد که این امر تولید را با چالشهای بسیاری مواجه کرده است. سومین چالش موجود در این بخش به سیاستهای حمایتی دولت بر الگوهای کشت موجود باز میگردد که به جز مواردی مثل کشت گندم، ناقص بوده یا تاثیر قابلتوجهی نداشته است. از سوی دیگر شکلگیری الگوهای کشت باغی که آببر است و نیاز آبی آنها خارج از ظرفیت طبیعی منطقه است و در کوتاه مدت نیز قابل تغییر نیست، یکی دیگر از مشکلات الگوی کشت محسوب میشود. از دیگر موانع این بخش میتوان به بیتوجهی به ظرفیت کمی و کیفی منابع آب در انتخاب الگوی کشت و بیتناسبی الگوی کشت موجود با شرایط اقلیمی و فصلی منطقه، در بسیاری از موارد اشاره کرد.
اما در این میان این نکته مطرح میشود که چه راهکارهایی برای پیادهسازی الگوی کشت بهینه را باید در دستور کار قرار داد. ارزیابیهای صورتگرفته نشاندهنده آن است که بهدلیل محدودیتهایی که در منابع قابل دسترس وجود دارد، تامین نیازهای غذایی جمعیت رو به رشد را تنها میتوان از طریق برنامهریزی در جهت افزایش برداشت در واحد سطح با استفاده از زمینهای موجود، منابع آب و سایر نهادههای کشاورزی مدیریت کرد. از اینرو برنامهریزی تولید در مناطق زیرکشت و تعیین الگوهای بهینه آن برای مدیریت سامانههای تولیدی کشاورزی، بهویژه در مناطق خشک و نیمهخشک که بهدلیل کمبود آب با عدم قطعیت برنامههای زراعی مواجهند، ضروری است. دیگر پیشنهادهای مطرحشده به بسترسازی و حمایت لازم از ایجاد ساختارهای مناسب برای چرخههای حد واسط عرضه و تقاضای محصولات کشاورزی و توسعه سیاست کشت سفارشی بازمیگردد. از دیگر راهکارهای مطرحشده میتوان به اتخاذ سیاستهای حمایتی در برنامههای دولت، برای رونق الگوهای کشت متناسب با ظرفیتهای منابع آب و خاک و اقلیم هر منطقه در کنار تاکید بر تولید محصولات اساسی میتوان اشاره کرد. اما یکی دیگر از راهکارها برای رسیدن به کشت بهینه به سیاستهای حمایتی در برنامههای دولتی مربوط میشود؛ بهطوریکه برای رونق الگوهای کشت متناسب با ظرفیتهای منابع آب و خاک و اقلیم هر منطقه در کنار تاکید بر تولید محصولات اساسی باید توجه ویژهای داشت. یکی دیگر از موارد به تعدیل و اصلاح تعرفههای صادرات و واردات محصولات کشاورزی برای حفظ بازارهای جهانی محصولات کشاورزی مربوط میشود و آنچه مسلم است تنظیم سبد غذایی مناسب در کشور و مصرف بهینه آب، خاک و نهادههای کشاورزی و جلوگیری از تصمیمات مقطعی و دفعتی برای اینگونه تعرفهها است.حمایت لازم برای جایگزینی کشتهای پاییزه به جای تابستانه برای محصولات آب بر ازجمله چغندرقند یا جایگزینی محصولات با نیاز آبی کمتر و با درنظرگرفتن اصل امنیت غذایی از دیگر راهکارهای پیادهسازی الگوی کشت بهینه محسوب میشود.از سوی دیگر، ترویج و فرهنگسازی کاهش مصرف اقلامی که در حال حاضر در سبد غذایی کشور بیشتر از نیازهای روزانه مصرف میشود از جمله برنج، نان، قند و شکر و تنظیم آنها مطابق استانداردهای تغذیه سالم و ایجاد محدودیت برای صاحبان اراضی بزرگ مقیاس (مانند بنیادها و سازمانهای عمومی) برای اصلاح الگوی کشت متناسب با حفاظت منابع آب و خاک از دیگر راهکارهایی است که میتواند به الگوی کشت بهینه در کشاورزی منجر شود.
نتیجهگیری
وجود مزیتهای کشور مانند تنوع اقلیمی، وجود دانش بومی و همسایگی با بازار بزرگ مصرف از یک طرف و شکل نگرفتن الگوهای مناسب مصرف و تولید ازطرف دیگر ایجاب میکند که در برنامههای دولت تمام حمایتها، در کنار تولید محصولات اساسی بهطور هدایتشده و اثربخش به جای برنامهها و حمایتهای یکنواخت برای تعدیل مصرف مواد غذایی و مصرف مطابق سبد مواد غذایی مطلوب و نیز الگوهای کشت متناسب با ظرفیت منابع آب و خاک هر منطقه شکل گیرد. در این راستا، ضرورت دارد وزارت جهادکشاورزی به همراه شورایعالی آب نسبت به تصویب سند ملی الگوی کشت اقدام کنند. از سوی دیگر، باید دولت منابع مالی هدایتشده را در قالب بودجه سنواتی به شکل هدفمند پیشبینی و تخصیص دهد.
با این شرایط میتوان گفت تعریف و پیادهسازی الگوی کشت بهینه نیازمند تدوین سند ملی و تعریف وظایف همه دستگاههای مرتبط با موضوع است. مهمترین اقدامات تقنینی و اجرایی بهمنظور تعریف و پیادهسازی الگوی کشت بهینه برمبنای معیارهای ذکر شده عبارتند از: تهیه پهنهبندی الگوی کشت کشور متناسب با ظرفیتهای تولیدی مناطق و ضرورت تامین امنیت غذایی طی یک زمانبندی منطقی (حداکثر دوساله) توسط وزارت جهادکشاورزی با همکاری دستگاههای ذیربط و تصویب آن در شورایعالی آب و پیشبینی اعتبارات لازم از سوی دولت در راستای اجرای سیاستهای الگوی کشت و هدایت کشاورزی هر منطقه برای تحقق الگوی کشت بهینه. ایجاد زیرساختها و تمهیدات لازم توسط دولت برای فعال شدن بخشخصوصی در نظام تولید سفارشی از دیگر الزاماتی است که باید برای رسیدن به الگوی کشت بهینه در دستور کار قرار گیرد.