نقدهای انحرافی در اقتصاد ایران ریشهیابی شد
جریانشناسی تخریب اقتصادی
بحث اصلاح قیمت حاملهای انرژی به یکی از دنبالهدارترین بحثهای تاریخ اقتصاد ایران بدل شده است؛ در این بحث دو گروه حضور دارند؛ گروه اول: حامیان اصلاح قیمت انرژی و گروه دوم: منتقدان اصلاح قیمت. گروه اول در تلاشند تا جریان سیاستگذاری را به سمت اصلاح قیمت انرژی سوق دهند اما گروه دوم همواره در تلاشند تا به نقد گروه اول بپردازند. گروه اول به مفاهیمی مانند اثر قیمتگذاری بنزین روی قاچاق بنزین، مصرف بیرویه، اثرات بازتوزیعی و اثرات زیستمحیطی میپردازند؛ گروه دوم زمین مورد بحث گروه اول را فراموش کرده و به مقایسه درآمد در داخل و خارج میپردازند. این گزارش بحث بین منتقدان و مدافعان اصلاح قیمت انرژی را بررسی کرده و به سازنده یا غیرسازنده بودن آن پرداخته است.
اهمیت نقد در اقتصاد
بحث و گفتوگو در طول تاریخ همواره یکی از محرکهای اصلی پیشرفت علم و تکنولوژی بوده است. فارغ از نوع تخصص و رشته علمی، بحث و نقد همواره یک مفهوم سازنده بوده و از دل همین بحث و نقدها، مراحل بعدی پیشرفت علم محقق میشود. در مجموع علوم طبیعی به نسبت کمتر از علومانسانی قابل نقد و بررسی هستند؛ چراکه روششناسی علم در این دو شاخه متفاوت است. در شاخه علوم طبیعی تحقیقات عمدتا در محیط آزمایشگاهی و تحت کنترل محقق صورت میگیرند، اما در علومانسانی محقق مجموعهای از فرضها را مطرح میکند که ممکن است برای سایر محققان قابل پذیرش نباشند؛ به همین دلیل نقد و نظر همواره در علومانسانی در صورتی که سازنده باشد، نسبت به علوم طبیعی اهمیت بیشتری دارد. به عبارت دیگر، اگر در علوم طبیعی رابطه بین دو متغیر کشف میشود، این رابطه برای محققان بالقوه بدون بحث قابل پذیرش است. اما در حوزه علومانسانی، بحث، نقد و گفتوگو نهتنها برای تایید نتیجه تحقیق سازنده بوده، بلکه برای پیشبرد تحقیق به مراحل بعدی نیز لازم است. علم اقتصاد در قیاس با سایر علومانسانی همواره یکی از رشتههای بحثبرانگیز بوده است؛ به همین دلیل در عمده کشورها و اقتصادها همیشه گروههای مختلفی از اقتصاددانان در طیفهای متقابل ظاهر میشوند و به بحث و نقد نظر طیف مقابل میپردازند. در واقع، هیچ کشوری در دنیا را نمیتوان یافت که در آن بین اقتصاددانان نزاع وجود نداشته باشد؛ در هیچ کشوری، یک مفهوم اقتصادی خاص مورد اجماع همه کارشناسان اقتصادی نیست؛ البته صحبت درخصوص مفاهیم بحثبرانگیز علم اقتصاد بوده نه مفاهیم قطعی. بهعنوان مثال بین دموکراتها و جمهوریخواهان در آمریکا همواره نزاعهایی ایدئولوژیک روی مفاهیم اقتصادی بوده است؛ مواجهه دولت با فقر، مراقبتهای درمانی، تجارت خارجی و مالیاتها، مفاهیم اقتصادی بحثبرانگیزی بوده که همواره بین دو گروه دموکراتها و جمهوریخواهان مورد بحث بودهاند. یا احزاب راست و چپ در کشورهای اروپایی همواره روی مفاهیم مختلف اقتصادی درحال نقد و بررسی بودهاند. بنابراین، نقد و بررسی در همه رشتهها به ویژه در اقتصاد و فضای سیاستگذاری یک نیروی پیشبرنده بوده است؛ البته این گزاره منوط به سازندهبودن نقدهاست. بحث و نقدها را میتوان به دو گروه بحثهای «سازنده» و «غیرسازنده» تقسیم کرد. بنابراین نکته مهم شناسایی و تمییز بحثهای سازنده از غیرسازنده است.
تمییز نقد سازنده از غیرسازنده
برای تمییز نقدهای سازنده از غیرسازنده اولین گام تجزیه اجزای مختلف یک بحث یا نقد است. یک بحث یا نقد را میتوان به ۳ جزو مهم «مفهوم بحث»، «روششناسی» و «صاحب تئوری» تقسیم کرد. بهعنوان مثال، فرض شود یک تئوریسین اقتصادی ادعا میکند افزایش قیمت حاملهای انرژی منجر به بهینهشدن الگوی مصرف میشود. در این گزاره، رابطه بین «مصرف» و «قیمت بنزین» همان «مفهوم» بحث است. تکنیک و رویکرد تئوریسین که به کمک آن توانسته رابطه را کشف کند، «روششناسی» این گزاره است. در نهایت، فرد تئوریسین یا حزب و ایدئولوژی که او در آن جای دارد، نیز ذیل جزء «صاحب تئوری» قرار میگیرد. در این مثال، اگر تئوریسین دیگری بخواهد ادعا و گزاره تئوریسین را نقد کند، ۳ راهحل جلوی پای اوست. اول اینکه ماهیتا مفهوم تئوریسین را مورد نقد قرار دهد؛ یعنی ادعا کند که ماهیتا ارتباطی بین قیمت انرژی و مصرف آن وجود ندارد. در حالت دوم، نقدکننده میتواند روششناسی تئوریسین را مورد نقد قرار دهد؛ بهعنوان مثال، تکنیک اقتصادسنجی که منجر به رابطه بین مصرف و قیمت انرژی شده را نقد کرده یا اینکه فرضهای اولیه تئوریسین را نقد کند. سومین راهحل پیشروی نقدکننده این است که مفهوم و روششناسی را رها کرده و به نقد «صاحب تئوری» بپردازد. بهعنوان مثال ادعا کند نتیجه تحقیق اشتباه است به این دلیل که من فرد تئوریسین را قبول ندارم یا ادعا کند که نتیجه قابل اعتماد نیست چون فرد در گرایش فکری من نیست. بهعنوان مثالی دیگر، فرد نقدکننده میتواند روششناسی و مفهوم تئوری را قبول داشته باشد، اما با این استدلال که پیشنهاد تئوریسین موجب تقویت محبوبیت اجتماعی حزب مقابل میشود به نقد تئوری بپردازد (نقدی که در حوزه صاحب تئوری جای دارد اصولا نقد نیست یک سفسطه و مصادره به مطلوب است). با تجزیه اجزای یک نقد به ۳ گروه، راحتتر میتوان نقدهای سازنده را از نقدهای غیرسازنده تمییز داد. یک نقد زمانی سازنده است که نقاد، به بحث و تحلیل دو جزء اول یعنی مفهوم و روششناسی بپردازد؛ بحثهای بین کینز و هایک عمدتا روی مفاهیم اقتصادی بوده است که طبعا نقش پیشبرنده در روند کلی اقتصاد داشتهاند. در مقابل، مادامی که محقق روششناسی و مفهوم را باور داشته، اما به نقد «صاحب تئوری» بپردازد، مدل این نقد از سازنده بودن فاصله گرفته و به غیرسازنده بودن نزدیک میشود؛ طبیعی است که نقدهای سازنده منجر به پیشبرد تئوری خواهند شد؛ به عبارت دیگر، اگر نقاد روششناسی را نقد کند، تئوریسین میتواند با روشی بهتر، تئوری خود را به پیش ببرد؛ بدیهی است که در چنین حالتی نقد در راستای تقویت رفاه اجتماعی قرار میگیرد، اما مادامی که نقاد شخص یا حزب صاحب تئوری را به نقد بکشاند، دیگر خروجی این نقد تقویت تئوری نخواهد بود؛ این بحث محلی خواهد بود برای نزاع سیاسیون و استفاده از این نزاع برای جلب آرای عمومی.
چرا نقد در ایران سازنده نیست؟
تجربه ثابت کرده، بحث و نقدها در حیطه اقتصاد معمولا سازنده نیست؛ که اگر سازنده بود بسیاری از اختلافنظرهای فعلی بین اقتصاددانان وجود نداشت. به نظر میرسد در اقتصاد ایران دو عامل منجر به نقدهای غیرسازنده شده است؛ اولین عامل این است که اقتصاددانان روی مفاهیمی از اقتصاد به بحث میپردازند که اصولا «بحثبرانگیز» نیستند و صحت یا عدم صحت آنها از سوی جریان اصلی علم اقتصاد به اثبات رسیده است؛ بحث روی اثر نقدینگی و تورم میتواند یکی از این بحثها باشد که صحت آن تابعی از زمان و مکان نیست. دومین عامل این است که اصولا منتقدان مفهوم و روششناسی را نقد نمیکنند بلکه در تلاشند تا «صاحب تئوری» را به شیوههای مختلف نقد کنند؛ به انگیزههای مختلف مانند ضربهزدن به شخص یا حزب او، یا افزایش محبوبیت سیاسی. بحث و نقدهایی که امروزه در حیطه مسائلی مانند یارانه نقدی، قیمت حاملهای انرژی یا آزادی بازار ارز صورت گرفته، نه مبتنی بر نقد روششناسی یا مفهوم بوده بلکه عمدتا نزاع بر سر پیروزی جریانات سیاسی و اندیشههاست.
نقد در زمین بنزین
نقد و بررسی درخصوص قیمتگذاری بنزین در فضای کارشناسی ایران به یکی از دنبالهدارترین بحثهای تاریخ تبدیل شده است. بازیگران میزگرد این بحث را میتوان به دو گروه تقسیم کرد؛ گروهی که معتقدند قیمت حاملهای انرژی در مقطع فعلی نهتنها عادلانه نیست بلکه خود منجر به ایجاد معضلات بسیاری شده است. این گروه همواره در تلاشند تا سیاستگذار را وادار به تغییر رویکرد کنند. آنها مفاهیمی مانند قاچاق، مصرف بیرویه قشر ثروتمند، آلودگی و معضلات محیطزیستی را به منظور تایید مدعای خود ارائه میدهند. بنابراین مفهوم مورد بحث این تئوریسینها، رابطه غیرمستقیم بین «پایین نگهداشتن قیمت حاملهای انرژی» و «رفاه و عدالت» است. به این معنا که قیمت پایین حاملهای انرژی ضمن گسترش بیعدالتی، منجر به کاهش رفاه اجتماعی میشود. روششناسی این گروه بررسی قیمتهای نسبی کالاها و خدمات داخلی و مقایسه با قیمتها در بازارهای خارجی است؛ به عبارت دیگر، این گروه در حیطه روششناسی استدلال میکنند که اگر قیمت کالای «الف» نسبت به کالای «ب» در سیر زمان کمتر افزایش یابد، دو اتفاق میافتد؛ اول اینکه مصرف بیرویه کالای «الف» در بازار داخلی افزایش مییابد که این کالا اگر بنزین باشد نتیجه آن از طریق مصرف بالای خودروهای لاکچری منجر به بیعدالتی میشود و از طرفی موجبات تخریب محیطزیست را فراهم میکند. دوم اینکه، زمینه برای قاچاق افزایش مییابد؛ اگر کالای مشابه در بازارهای خارجی با افزایش قیمت مواجه شود، قیمت جهانی بیشتر از قیمت داخلی بوده و زمینه را برای فساد فراهم میکند. جزء سوم یعنی صاحب تئوری نیز در این مثال، گروهی از اقتصاددانانند که واقف به جریان آزاد و سیال قیمتهای نسبی هستند.
گروه دوم کسانی هستند که همواره در تلاشند تا تئوری گروه اول را نقد کرده و سیاستگذار را وادار به ادامه روند کنونی کنند. اما آیا واقعا این نقد سازنده است؟ در صورتی که منتقدان مفهوم یا روششناسی این بحث را با استفاده از مجاری علمی نقد کنند، نقد یادشده سازنده بوده و منجر به پیشبرد نقش موثر قیمتگذاری در اقتصاد میشود. اما در صورتی که این نقد سازنده نبوده و نقدکنندهها عمدتا «صاحب تئوری» را نقد کنند، نتیجه چه خواهد شد؟ طبعا، بنزین به بازاری برای نزاع بر سر محبوبیت سیاسی تبدیل خواهد شد. بنابراین سوال مهم این است که آیا این نقد روششناسی و مفهوم را نشانه گرفته یا «صاحب تئوری» را؟ اگر مفهوم را نشانه گرفته باشد، باید بحثها به این سمت که اصولا الگوی مصرف بنزین تابعی از قیمت آن نیست هدایت میشد. با توجه به اینکه بحث روی این مفهوم در فضای اقتصادی ایران صورت نگرفته، بنابراین نمیتوان گفت منتقدان مفهوم مورد نظر تئوریسینها را نشانه قرار گرفته باشند. اگر عامل مورد نقد روششناسی باشد، باید منتقدان ارتباط بین قیمتگذاری بنزین و مفاهیمی مانند بیعدالتی، مصرف بیرویه، قاچاق و معضلات زیستمحیطی را نقد کنند؛ این درحالی است که تقریبا همه کارشناسان از جمله خود منتقدان، باور دارند که قیمتگذاری فعلی منجر به مصرف بیرویه شده (اگر چه رابطه بین قیمت و مصرف یک مفهوم مسلم است)، قیمت پایین منجر به افزایش قاچاق شده، یارانه بیشتری را به جیب ثروتمندان ریخته و در نهایت منجر به معضلات زیستمحیطی میشود. تاکنون منتقدان در هیچ فضای حقیقی یا مجازی صحت این مفاهیم را نقد نکردهاند. بنابراین روششناسی نیز نمیتواند محل و انگیزه نقد منتقدان باشد.
رویکرد مصادره به مطلوب
آخرین انگیزه نقد به نقد «صاحب تئوری» برمیگردد. یعنی اینکه فرد نقدکننده «مفهوم» و «روششناسی» را کنار گذاشته و به انگیزههای مختلف به نقد «صاحب تئوری» بپردازد. فرد نقدکننده از دو طریق میتواند به نقد «صاحب تئوری» بپردازد؛ نخست اینکه بهطور مستقیم اشاره کند که چون ارائهدهنده تئوری از گروه مقابل است، پس تئوری او صحت ندارد؛ طبیعتا به لحاظ فردی این رویکرد دنبال نخواهد شد؛ چراکه اصولا این شیوه نقد مقبولیت ندارد. دومین رویکرد که عمدتا از سوی منتقدان سناریوی بنزین (کسانی که موافق قیمت فعلی بنزین هستند) در ایران دنبال میشود، این است که بهصورت غیرمستقیم و با مغلطه از تحلیلهایی استفاده کنند که برای اکثریت جامعه پذیرش دارند.
بهعنوان مثال، زمانی که صاحبان تئوری بحث اثر قیمتهای نسبی بین بازارهای داخلی و خارجی را ارائه میکنند، منتقدان به ارائه بحث درآمد میپردازند. در واقع، تحلیل صاحب تئوری این است که اگر قیمت همه کالاها در اقتصاد افزایش یابد اما بنزین ثابت بماند، قاچاق و مصرف بیرویه افزایش مییابد (این یک مفهوم مسلم است). اما منتقدان استدلال میکنند چون درآمد در کشورهای دیگر نسبتا بالاست، نباید قیمت بنزین افزایش یابد. بالطبع، این نقد ارتباطی با مفهوم و روششناسی مورد نظر فرد صاحب تئوری ندارد. با توجه به اینکه بحث درآمد پایین یکی از دغدغههای بزرگ عموم مردم بوده، این استدلال ممکن است به راحتی مورد پذیرش گروهی از جامعه قرار گیرد. درحالیکه مساله قیمتگذاری ارتباطی با درآمد ندارد؛ یعنی بین تمام متغیرهایی که قیمت یک کالا را تعیین میکنند، درآمد هیچ جایگاهی ندارد. در واقع، درخصوص قیمت بنزین، تنها درصورتی میتوان مساله درآمدها را ارائه داد که تحریک نیروی کار با بازارهای بیرونی آزاد باشد؛ به عبارت دیگر در صورتی که نیروی کار آزادی و تحرک ندارد اما بنزین یک کالای قابل تجارت (Tradable) بوده، نمیتوان مساله اصلاح قیمت انرژی را به درآمد شهروندان کشورهای خارجی نسبت داد. قیمتگذاری فعلی بنزین نهتنها بهعنوان یارانه به اقشار ضعیف محسوب نمیشود بلکه یارانهای است برای اقشار پردرآمد. بهعنوان مثال، مصرف بنزین فرد کمدرآمدی که خودرو ندارد صفر اما فرد ثروتمندی که چند خودرو دارد، مصرفکننده عمده این یارانه است. در طرف مقابل، صاحبان خودروهای با موتور کم حجم که مصرف بنزین پایینی دارند نسبت به صاحبان خودروهای لاکچری با قیمت بالا یارانه کمتری دریافت میکنند. فرد نقدکننده تمام این مفاهیم را فراموش کرده و فرد صاحب تئوری را از زاویه «درآمد اجتماعی» نقد میکند. طبیعی است که بحث و نقدی که حکم «مصادره به مطلوب» دارد نهتنها سازنده و همسو با رفاه اجتماعی نیست بلکه منجر به سلب اعتماد عمومی به فضای کارشناسی و سیاستگذاری میشود. یکی از دلایل مقبولیت اقتصاددانان در بین عموم مردم همین پراکنش رایها در قالب نقدهای غیرسازنده است.
نکتهای که باید مورد توجه قرار گیرد، نقش رسانهها و جریان سیاستگذاری در مسیر این بحثهاست. رسانهها معمولا نقش یک صافی را برای طیفهای مختلف فکری بازی میکنند. در صورتی که رسانهها مفاهیم اصیل اقتصادی را به خوبی بشناسند، نقدهای سازنده از نقدهای غیرسازنده تمییز داده میشوند و جریان سیاستگذاری مفاهیم اصیل را پیاده میکند. اما به نظر میرسد عدم حضور رسانههای قدرتمند باعث شده تا مفاهیم پوپولیستمحور و عوامفریبانه جای مفاهیم اصیل را بگیرند.
ارسال نظر