راه و بیراهه فقرزدایی
در این مطلب آمده است؛ فقرزدایی یکی از ماموریتها و اهداف اصلی حاکمیت در سالهای پس از انقلاب بوده است. اقدامات و تلاشهای بسیاری در این راستا بلافاصله پس از پیروزی انقلاب آغاز و نهادهایی مثل جهاد سازندگی با همین ماموریت از سوی جوانان انقلابی و دانشجویان تاسیس شد. فارغ از بررسی کارنامه این تلاشها و مجاهدتها، میتوان سوالی مطرح کرد و آن اینکه آیا مبنای نظری این تلاشها نسبتی با دانش فقرزدایی داشت یا نه؟
آنچه تردیدی در آن نیست این است که فقر بدون «خلق ثروت» از بین نخواهد رفت. هرناندو دسوتو، جمله جالبی با این مضمون دارد که فقر مساله نیست، بلکه راهحل است. این جمله شاید در نگاه اول رویکردی شعاری به نظر بیاید؛ اما دسوتو استدلال میکند که فقرا مدیریت خانواده خود را با حداقل هزینه انجام میدهند که این مهارت، مهمترین ویژگی کارآفرینان است و دقیقا به همین دلیل اکثر کارآفرینان از همین طبقه ظهور میکنند.
اما مساله اصلی این است که اگر بستر فعالیت اقتصادی خاصیت خاک حاصلخیز را نداشته باشد امکان خلق ثروت در آن نهتنها از سوی فقرا، بلکه از سوی کارآفرینان کارکشته نیز وجود نخواهد داشت. همانطور که در خاک حاصلخیز میتوان هر دانه را به دهها دانه تبدیل کرد و ثروت موجود را افزایش داد، در محیط مساعد کسبوکار نیز میتوان پساندازی اندک را در مسیر خلق ثروت بهکار گرفت و با ایجاد ارزش افزوده اقتصادی، ثروت شخصی و ملی را در مسیر صعودی قرار داد.
ثروت تا ۲۵۰ سال پیش در نقشههای گنج جستوجو میشد، اما در همان روزگار یک فیلسوف اخلاق به نام آدام اسمیت آدرس متفاوتی از نحوه خلق ثروت داد که با نقشههای گنج قبلی متفاوت بود. این تحول فکری که «خلق ارزش افزوده» و رشد تولید را به جای جستوجوی گنج برای افزایش ثروت ملی تجویز میکرد بهتدریج جوامع بشری را در مسیری قرار داد که از فقر چند هزارساله خارج شدند.
دستاوردهای چین از بهکارگیری این کیمیاگری نیازی به گفتن ندارد، اما اشاره به کشور فقیر ویتنام روی ویرانههای جنگ شاید خالی از لطف نباشد که در طی ۲۵ سال اخیر توانسته است جمعیت فقیر بیش از ۵۰ میلیون نفر (از مجموع ۹۵ میلیون جمعیت این کشور) را به کمتر از ۱۰ میلیون نفر کاهش دهد.
سیاستگذاران اقتصادی پس از انقلاب تکیه اصلی خود را برای تحقق هدف فقرزدایی بر مکانیسمهای اداری قرار دادند که حداکثر ظرفیت این مکانیسمها را میتوان در پرداخت انواع یارانهها و تعریف پروژههایی برای محرومیتزدایی دانست و انتظار خلق ثروت با این مکانیسمها را باید انتظاری بیهوده دانست. البته این به معنی انکار ارزش و اهمیت این سیاستها نیست، بلکه به مفهوم غفلت از سیاستهای مکملی است که میتوانست میوهچینی این اهداف ارزشمند را به صورت راهاندازی پروسه خلق ثروت به منصه ظهور برساند.
اما تاسفبارتر اینکه سیاستگذاران اقتصادی نهتنها از بهکارگیری این سیاستهای مکمل و بهرهگیری از مکانیسمهای اقتصادی غفلت کردند، بلکه بهتدریج به ایجاد اختلال در سازوکار عملکرد بازار از طریق مکانیسمهای اداری مبادرت کردند. دستکاری مکانیسم بازار نه تنها باعث شد ظرفیتهای خلق ثروت در اقتصاد ایران بهتدریج از بین برود بلکه دو پیامد مخرب دیگر را نیز به اقتصاد ایران تحمیل کرد.
پیامد اول به صورت دونرخی و چندنرخی شدن منابع اصلی تولید ثروت یعنی وامهای بانکی، منابع ارزی، زمین و... ظهور کرد که باعث انحراف نیروهای اقتصادی از مقصد خلق ثروت به جذب ثروت از محل این رانتها شد. این انحراف، هزینه سنگین آلوده شدن بوروکراسی توزیع رانت و نیروهای اقتصادی به فسادهای مختلف را نیز بر اقتصاد تحمیل کرد که در چرخهای باطل، تشدید بیعدالتی و تبعیض را به دنبال داشت.
پیامد دوم دستکاری قیمتها و مکانیسم بازار، جهشهای دورهای بازارهای مهم اعم از طلا و ارز و بازارهای دارایی و کالاهای بادوام همانند مسکن و خودرو بود. فرصتهای ثروتاندوزی از این جهشها به صورت جانشین دیگری برای خلق ثروت نمود یافت که فعالان اقتصادی را به کمینگاه این بازارها کشاند. آنچه در ادبیات عامه تحت عنوان «بازدهی بیشتر دلالی نسبت به تولید در اقتصاد ایران» توصیف میشود بیان سادهتر و عامیانهتری از این انحراف است.
بیاعتنایی به راهکارهایی علمی فقرزدایی صرفا باعث محرومیت از خلق ثروت نمیشود، بلکه سرمایهداران تقلبی و جعلی همچون خاوریها و بابک زنجانیها را به بار میآورد که ثروت خود را نه همانند استیو جابز و بیل گیتس از مسیر خلق ارزش افزوده، بلکه از طریق رانتجویی اندوختهاند که در ادامه به موتور اصلی چرخه رانتسازی، فساد، رانتجویی و فقر تبدیل میشوند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر