بخش دویست و بیست و سوم
ریشههای نظم سیاسی از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
انسانها برای خلق یا دنبال کردن هنجارها یا قواعد تمایل ذاتی دارند. از آنجا که نهادها ضرورتا قواعدی هستند که آزادی انتخاب افراد را محدود میکنند، آدمی میتواند به همان شکل بگوید که انسانها میلی طبیعی به ایجاد نهادها دارند. قواعد میتوانند بهصورت عقلانی از سوی افرادی ماخوذ شوند که محاسبه میکنند چگونه نفع خود را بیشینه سازند و این امر مستلزم آن است که آنها با افراد دیگر وارد قرارداد اجتماعی شوند. انسانها با مجموعهای از قوای ذهنیِ شناختی متولد میشوند که به آنها اجازه میدهد تا معضلاتی از نوع «معمای زندانیِ» همکاری اجتماعی را حل کنند. آنها میتوانند رفتار گذشته را به مثابه راهنمایی برای همکاری آینده به خاطر بسپارند؛ آنها اطلاعات در مورد موثق بودن را از طریق شایعه و اَشکال دیگرِ به اشتراکگذاری اطلاعات منتقل میکنند؛ آنها قوای ادراکی دقیقی برای کشف دروغ و رفتار غیرقابل اعتماد از طریق نشانههای صوتی و تصویری دارند؛ و همچنین اسلوبهای مشترکی برای به اشتراکگذاری اطلاعات از طریق زبان و اَشکال غیرکلامی ارتباطات دارند. توانایی ساخت و اطاعت از قواعد یک رفتار اقتصادی است به این معنا که به شدت هزینههای داد و ستد تعامل اجتماعی را کاهش داده و کنش جمعی کارآمد را مجاز میشمرد. با این حال، غریزه انسانی برای دنبال کردن قواعد اغلب بر پایه احساسات است تا عقل. احساساتی مانند گناه، شرم، غرور، عصبانیت، شرمساری و تحسین، رفتارهایی آموخته شده یا اکتسابی به تعبیر «لاک»یِ آن نیستند که پس از تولد از طریق تعامل با دنیای تجربیِ خارج از دنیای فردی حاصل میشود. بلکه، آنها به شکل طبیعی با فرزندان کوچک و نوباوگان میآیند که رفتار خود را حول قواعد ژنتیکی اما به لحاظ فرهنگی قابل انتقال سامان میدهند. از این رو، ظرفیت ما برای قاعدهسازی و دنبال کردن این قواعد بسیار شبیه ظرفیت ما برای زبان است: در حالی که محتوای قواعد، متعارف است و از جامعهای به جامعه دیگر متفاوت، اما «ساختارهای عمیق» قواعد و توانایی دستیابی به آنها طبیعی است. این گرایش انسانها به بهره مندی از قواعدِ با ارزشِ ذاتی به تبیین محافظه کاری عظیم جوامع کمک میکند. قواعد ممکن است به مثابه انطباق و سازگاریهای مفید با مجموعه مشخصی از شرایط محیطی تحول و تکامل یابند اما جوامع مدتها پس از آنکه آن شرایط تغییر کردند و قواعد بی ربط یا کژکارکرد شدند همچنان به آن وفادار باشند. مملوکها از انطباق و سازگاری با سلاحهای گرم مدتها پس از اینکه مفید بودنشان از سوی اروپاییان نشان داده شد، سر باز زدند و این نبود مگر به خاطر سرمایهگذاری احساسی شان در شکل مشخصی از جنگ سواره نظام. این مستقیما موجب شکست آنها به دست عثمانیها شد که اشتیاق بیشتری برای سازگاری داشتند. بنابراین، یک اصل کلیِ حفظ نهادها در تمام جوامع بشری متفاوت وجود دارد. انسانها گرایش طبیعی برای خشونت دارند. انسانها از بدو وجودشان، اقدام خشونت باری را علیه انسانهای دیگر همچون نیاکان اولیه شان مرتکب شدهاند. ضمن احترام به روسو اما گرایش به خشونت یک رفتار آموخته شده یا اکتسابی نیست که فقط در دوره مشخصی از تاریخ بشر پدید آمده باشد. همزمان، نهادهای اجتماعی همواره برای کنترل و هدایت خشونت وجود داشتهاند. در واقع، یکی از مهمترین کارکردهای نهادهای سیاسی دقیقا کنترل و تجمیع سطحی است که خشونت در آن رخ مینماید.