ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
آیا قدرت برای چینیها درست از آب در آمد؟ آیا «منشور آسمان» تصویبِ پس از واقعه نزاع قدرت میان جنگسالاران بود؟ تا حد زیادی چنین بود. اساسا، یک ادبیات گسترده چینی در مورد این مساله وجود دارد مانند مقاله «بان بیائو» از قرن اول پس از میلاد که توضیح میدهد چرا برخی حاکمان سزاوار این منشورند و برخی دیگر سزاوار آن نیستند. اما دشوار است بتوان از این نوشتهها مجموعه روشنی از اصول یا رویهها را برای بخشیدن و تقدیم به این منشور استخراج کرد که پس از آن نمیتوانست به هیچ دارنده منصبِ خاصی که موفق میشد به قدرت دست یابد اطلاق شود. دادن عنوان «سلسله» به حکومت یک رهبر خاص غالبا مدتها پس از آن از سوی مورخان داده میشد که رژیمی را که در آن زمان بسیار مشکوک به نظر میرسید مشروع میساخت. اما «فردریک موت»، مورخ، خاطرنشان میسازد که نشانههای بسیار اندکی برای تمایزگذاری میان غصب «گو وِی»- پایهگذار سلسله «ژوی بعدی» که کمتر به او اشاره شده است- و «ژائو کوانگ یین» که یک دهه بعد سلسله قدرتمند «سونگ» را تاسیس کرد، وجود داشت. هر دو در نتیجه خیانت و فریب به قدرت رسیدند؛ سلسله «گو وی» در همان اوایل طومارش در هم پیچیده شد، زیرا پسرش «گو رونگ» بهطور ناگهانی در ۳۸ سالگی درگذشت. اگر دومی دوام و بقا مییافت، ژائو کوانگ یین در تاریخ بهعنوان فرماندهی توانمند نامش ثبت میشد که میکوشید یک کودتای خیانت بار را دامن زند. اما فاصله اخلاقی میان یک امپراتور و یک جنگسالار قدرتمند همچنان بسیار زیاد است. اولی حاکمی مشروع است که از اقتدارش به شکل مشتاقانهای اطاعت میشود؛ دومی یک غاصب خشونتطلب است. خودِ نخبگان چینی این حس را داشتند که - حتی اگر این در یک مجموعه دقیقی از قواعد رویهای پیکربندی نمیشد – کدامیک از رهبران صاحب صلاحیت برای داشتن «منشور آسمان» هستند و کدامیک صاحب صلاحیت نیستند. ایده کنفوسیوسی «پالایش نامها» بدین معناست که امپراتوران باید با انواع ایدهآل اسلاف زندگی کنند [ Rectification of Names: عبارتی است که شامل اقدام کنفوسیوس برای اختصاص نامها و القاب مناسب به افراد میشود]. آنها باید صاحب چیزی مثل «فضیلت» ماکیاولی میشدند که مشخصهاش یک شاهزاده موفق بود. امپراتور احتمالی بعدی آشکارا باید رهبر زاده شود، کسی که میتواند الهامبخش دیگران برای دنبال کردن اقتدارش باشد و بتواند برای دستیابی به اهدافش خطرپذیر باشد. رهبری غالبا در حوزه امور نظامی انجام میگرفت و به همین دلیل است که بسیاری از پایهگذاران سلسلهای شروع کارشان بهعنوان افسران نظامی بود. اما چین قدرت نظامی را تا حد بسیار کمتری نسبت به دیگر تمدنها عزیز میداشت. کنفوسیوسها بیشتر ایدهآل یک «بوروکرات- اندیشمند» را در ذهن داشتند تا یک جنگسالار بیکمالات. یک مدعی که نه تمکینی به ارزشهای کنفوسیوسی و نه به آموزش خاص نشان میداد نمیتوانست حمایت جناحهای مختلف درباری را جلب کند. «موت»، پایهگذار مینگ یعنی «ژو یوانگ ژانگ» را با یک مدعی جنگسالار دیگر مقایسه میکند که علیه او، «ژو» به شکل موفقیتآمیزی با «ژانگ شیچنگ» به رقابت برخاست: «مسوولیت ژانگ شیچنگ در نگاه مشاوران احتمالا نخبه و همکاران سیاسی این بود که او یک قاچاقچی و راهزن است، یک گردن کلفت که حرفه اش شواهد اندکی ارائه میدهد که او میتوانست بیش از آنکه هست باشد... ژو یوانگ ژانگ از یک شوخی ادبی در مورد ژانگ شیچنگ از سوی برخی از مشاوران- اندیشمندانِ قبلی وی حض وافری میبرد. در ابداع نامهای رسمی زیبا برای ژانگ و برادرانش، آنها به ژانگ نام شیچنگ را داده بودند و به او نگفته بودند که در کتاب «منسیوس» یک خط معروفی وجود دارد که آن دو کلمه به ترتیب و پشت سر هم نمیآیند. با یک اصلاح جزیی در نقطهگذاری، این خط در منسیوس میتواند چنین خوانده شود:«شیچنگ پست و بیتربیت است». این نمایش هوشمندانه تحقیرِ ژانگ شیچنگ باعث میشد ژو بخندد تا زمانی که شک برد به اینکه مشاوران ادبیاش هم در جمع خود به همان ترتیب او را آماج تحقیر و تهمت میگیرند.
در حالی که نخبگان در جامعه چین به تایید و تصویب یک سلسله جدید رأی ندادند اما آنها نفوذِ پشت پرده چشمگیری را در نزاع قدرت میان حاکمان بالقوه اعمال میکردند. منشور آسمان فقط چیزی نبود که همواره به قسیالقلبترین و خشنترین جنگسالار داده شود، هرچند چنین مردمانی بهصورت دورهای در چین به قدرت میرسیدند. بسیاری از پایهگذاران احتمالی سلسلههای آینده، مانند امپراتریس «وو»، تشریفاتی را پشت سر گذاشتند که برای آمادهسازی خودشان در راستای دستیابی به اقتدار امپراتوری لازم بود – نام معبد یا نام عصری که سلسلهشان کارش را آغاز میکرد برای خودشان انتخاب میکردند – اما به سرعت هم کنار زده میشدند. با این حال، نظام چینی از ظرفیت نهادسازی فوقالعادهای برخوردار بود. زمانی که اجماع عمومی در جامعه وجود داشت که یک فرد خاص دارنده منشور آسمان باشد، مشروعیت امپراتور معمولا به چالش کشیده نمیشد مگر در شرایط استثایی. در این زمینه، نظام سیاسی چین بسیار توسعه یافتهتر از جوامع قبیلهای بود که در پیرامونش وجود داشتند. وقتی امپراتوری منشور آسمان را دریافت میکرد، قدرتش تقریبا نامحدود میشد. با این حال، امپراتوران چین به ندرت از قدرتشان به کامل ترین شکل استفاده میکردند. استبداد همواره یک احتمال بود اما اغلب یک واقعیت نبود. اینکه چرا اینگونه بود موضوع فصل بعدی است.