ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
نهاد مملوک در پایان سلسله ایوبیان کُرد [صلاحالدین ایوبی از کردهای تکریت بود و در همین شهر هم متولد شد] تاسیس شد که بر مصر و سوریه [شام] در اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم حکومت کوتاهی داشتند و معروفترین فرزند این سلسله صلاحالدین ایوبی است. ایوبیان از سرباز- بردگان ترک در جنگهایشان علیه صلیبیون در فلسطین و سوریه استفاده میکردند اما این آخرین سلطان یعنی «الصالح ایوب» بود که هنگ بحری [Bahri regiment: این هنگ بعدها به «ممالیک بَحری» تبدیل شدند که سلسلهای از مملوکان با ریشه ترک بودند که از ۱۲۵۰ تا ۱۳۸۲ میلادی بر مصر سلطنت کردند. آنها به دست گروه دیگری از مملوکان به نام «ممالیک برجی» نابود شدند] را تاسیس کرد که نام آن برگرفته از قلعهای در رود نیل است که مقر فرماندهی وی بود. گفته شده او بهخاطر غیرقابل اعتماد بودن سربازان کُرد خویش به ترکها روی آورد. سربازان این هنگ که متشکل از ۸۰۰ تا هزار سرباز سواره نظام بودند، بردگانی بودند که اصالتا اهل قبچاق بودند. قبایل ترک مانند قبچاقها به دلیل فشاری که از سوی یک گروه صحرانشین دیگر- مغولها که قبچاقها را از خاستگاه سنتی قبیلهایشان در آسیای مرکزی بیرون راندند- احساس میکردند نقش روزافزونی در خاورمیانه ایفا میکردند.
هنگ بحری تواناییهای جنگی خود را خیلی زود اثبات کرد. لوئی نهم، پادشاه فرانسه، هفتمین جنگ صلیبی را به راه انداخت و در سال ۱۲۴۹ در مصر فرود آمد. وی در سال بعد از هنگ بحری به رهبری ترکهای قبچاق با نام «بَیبَرس»ها - که از سوی مغولها اسیر شده و بهعنوان برده در سوریه فروخته شدند ، سپس بهعنوان رهبر نیروی جدید مملوک به خدمت گرفته شدند- شکست خورد. صلیبیون از مصر اخراج شدند و لوئی مجبور شد غرامتی برابر با ارزش یک سال تولید ملی فرانسه بپردازد. با این حال، بیبرسها و هنگ بحری پیروزی بسیار مهمتری را کسب کردند آنگاه که ارتش مغول را در نبرد «عین جالوت» [Battle of Ayn Jalut: نبردی بود که در سال۱۲۶۰ میان دودمان «مملوک بحری» با مغولها در فلسطین رخ داد] در فلسطین در سال ۱۲۶۰ شکست دادند. قبایل مغول- که پیش از مرگ چنگیزخان در سال ۱۲۲۷ به دست او متحد شده بودند- تا این مرحله بخش زیادی از اوراسیا را تصرف کرده بودند. آنها [مغولها] سلسله «جین»- که در دهه ۱۲۳۰ بر شمال چین حاکم بودند- را نابود کردند، امپراتوری خوارزم در آسیای میانه و پادشاهیهای آذربایجان، گرجستان و ارمنستان را در همان دهه شکست دادند؛ مغولها همچنین بخش زیادی از روسیه را تسخیر و شهر کییف را در سال ۱۲۴۰ تاراج کردند؛ و در دهه ۱۲۴۰ به سوی شرق و مرکز اروپا پیشروی کردند. مغولها در آنجا [شرق و مرکز اروپا] متوقف شدند اما این توقف نه بهخاطر قدرت ارتشهای مسیحی که بهخاطر این بود که اوگتای خانِ بزرگ (اوگتای قاآن، فرزند چنگیز) درگذشت و فرمانده مغول برای مشورت در مورد جانشینی فراخوانده و مجبور به عقبنشینی شد. به هولاکوخان [هولاکو قاآن]، نواده چنگیز، دستور داده شده بود با برادرش «منگو قاآن» خاورمیانه را به تسخیر درآورند. او ایران را اشغال کرد، همان سرزمینی که در نهایت سلسله ایلخانیان را در آنجا تاسیس کرد و با نیت تسخیر نهایی مصر به سوی سوریه [شام] رفت. بغداد تسخیر و در نهایت در سال ۱۲۵۸ به ویرانی کشیده شد و آخرین خلیفه عباسی هم در همان جا اعدام شد.
پیروزی مملوکها در عین جالوت تا حدی بهخاطر نفراتشان بود؛ زیرا هولاکو با مرگ منگوقاآن با بخش عمدهای از ارتش خود مجبور به عقبنشینی شد. با وجود این، او نیروی مهمی را زیر رهبری یکی از بهترین فرماندهان خود برای حمله به مملوکها باقی گذاشت. مغولها تاکتیکپردازها و استراتژیستهای عالی و قابلی بودند و با استفاده از تحرک بالا و پشتیبانی بینظیر برای مانور پیرامون دشمنانشان آموزش دیده بودند. در عوض، مملوکها تجهیزات بهتری داشتند و نسبت به مغولهایی که بر اسبهای کوچک سوار میشدند، آنها اسبهای بزرگتری سوار میشدند و سلاحها، کمانها، سپرها و شمشیرهای سنگینتری حمل میکردند. مملوکها همچنین به شدت منضبط بودند. پیروزی در عین جالوت اتفاقی نبود: مملوکها در مجموعهای از نبردها تا پایان جنگ در سال ۱۲۸۱ از سوریه در برابر ایلخانیان حراست کردند و در سالهای ۱۲۹۹، ۱۳۰۰ و ۱۳۰۳ مانع سه یورش دیگر مغولها شدند. [منظور از مملوکها در اینجا بهطور مشخص «ممالیک بحری» است که بردگانی ترکتبار بودند. آنان با وجود اینکه مصری نبودند اما از مصر و شام در مقابل حملات صلیبیان و مغولان محافظت کردند. نبرد عین جالوت که با پیروزی ممالیک بحری بر سپاهیان مغول همراه بود، راه مغولان به سوی نواحی غربی دنیای اسلام را سد کرد.]
مملوکها جانشین ایوبیان شدند و در آغاز نبرد با ایلخانیان قدرت را در دست گرفتند و «بیبرس» را بهعنوان اولین سلطان خود برگزیدند. رژیمی که بر پایه قدرت مملوکها پایه نهاده شد بسیار باثباتتر از سلسله قبلی بود. اگرچه صلاحالدین یک رهبر نظامی بزرگ و قهرمانی برای مسلمانان بود اما نظام حکمرانیای که او شکل داد بسیار شکننده بود. این نظام بیشتر فدراسیونی از شاهزادهنشینهای مبتنیبر پیوندهای خویشاوندی بود تا یک دولت و ارتش آن هم خادمان وفادار به سلسله نبودند. در هنگام مرگ صلاحالدین، ارتش او به گروهی از شبهنظامیان رقیب تجزیه شد.