ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
ساکنان مناطق کوهستانی گینه نو و بومیهای آمازون کشاورزی را بسط دادند اما مازاد غذاییای را که آنها به لحاظ تکنولوژیک واجدش هستند، تولید نمیکنند. بنابراین، «امکان» صرفا تکنولوژیکی افزایش بهرهوری و افزایش تولید و در نتیجه افزایش جمعیت، لزوما توضیح نمیدهد که چرا واقعا چنین چیزی رخ داده است. برخی مردمشناسان گفتهاند که در برخی جوامع جمعآوری- شکار، افزایش در عرضه مواد غذایی با میزان رو به کاهشی از کار مواجه میشود زیرا اعضایشان اوقات فراغت را بر کار ترجیح میدهند. ساکنان جوامع کشاورزی ممکن است بهطور متوسط ثروتمندتر باشند، اما باید سختتر کار کنند و ممکن است مبادلات تجاری جذاب نباشد. از سوی دیگر، شاید مساله این باشد که جوامع گردآوری- شکار در آن چیزی گرفتار میشوند که اقتصاددانان آن را «دام تعادل در سطح پایین» [یا تله مالتوس]مینامند. این نظریه به این معناست که آنها از فناوری برای کاشت بذر و تغییر به سوی کشاورزی برخوردارند، اما انتظارات اجتماعی برای به اشتراک گذاشتن مازاد به سرعت انگیزههای خصوصی را برای حرکت به سوی سطوح بالاتری از بهرهوری از میان برد.
ممکن است علیت در اینجا معکوس شود: مردم در جوامع اولیه به تنهایی نمیتوانند مازاد تولید کنند، مگر اینکه از سوی حاکمان مجبور به این کار شوند؛ حاکمانی که میتوانند شلاق را به روی آنها بکشند. اربابان هم به نوبه خود ممکن است نخواهند سخت کار کنند اما کاملا خوشحال هستند که دیگران را وادار به انجام چنین کاری میکنند. در این صورت، ظهور سلسله مراتب نه در نتیجه مولفههای اقتصادی که در نتیجه مولفههای سیاسی مانند فتح نظامی یا اجبار خواهد بود. ساختن اهرام در مصر به ذهن متبادر میشود. با این حال، تراکم جمعیتی ممکن است علت غایی شکلگیری دولت نباشد، بلکه متغیری مداخلهگر است که محصول مولفه ناشناخته دیگری است.
دولت به مثابه محصول خشونت و اجبار
نقاط ضعف و شکاف در تمام توضیحاتی که در درجه اول در کانون اقتصاد است، به خشونت به منزله منبع آشکار شکلگیری دولت اشاره میکند. یعنی، گذار از قبیله به دولت شامل محدودیتهای زیادی برای آزادی و برابری است. دشوار است جوامعی را تصور کنیم که حتی از تمام آزادیهای خود در ازای دستاوردهای بالقوه بزرگتر آبیاری چشم بپوشند. نفع آن باید بسیار بیشتر باشد و میتواند با تهدید زندگیای که خود در معرض خشونت سازماندهیشده قرار دارد با راحتی بیشتری توضیح داده شود. میدانیم که تقریبا تمام جوامع بشری به خصوص در سطح قبیلهای درگیر خشونت بودهاند. سلسله مراتب و دولت تنها زمانی میتوانند رخ نمایند که یک پاره قبیلهای، قبیله دیگر را تسخیر و سرزمینهایش را تحت کنترل درآورد. الزامات حفظ کنترل سیاسی بر قبیله تسخیر شده فاتحان را بر آن داشت که نهادهای سرکوبگر متمرکزی برقرار کنند که به بوروکراسی اداری یک دولت بدوی تحول یافت. بهویژه اگر گروههای قبیلهای به لحاظ زبانی یا قومی متفاوت باشند، محتمل است که طرف پیروز روابطی مبتنی بر برتری را با طرف مغلوب شده برقرار سازد و اینکه قشربندی طبقاتی هم استحکام مییابد. حتی تهدید این نوع تسخیر از سوی یک قبیله خارجی، گروههای قبیلهای را ترغیب به برقراری اَشکالی دائمیتر و متمرکزتر از فرماندهی و کنترل خواهد کرد چنان که در مورد شاین و بومیهای پوئبلو رخ داد. این سناریوی تسخیر قبیلهای یک جامعه یکجانشین و مستقر، بیشمار در تاریخ مکتوب رخ نموده است و نمونههای آن امواج تانگوتها [Tanguts: تانگوتها یکی از اقوامی بودند که پیش از سده دهم میلادی به شمال غرب چین مهاجرت کرده و امپراتوری تانگوت (شیای غربی) را برپا کردند]، ختاها، هونها، رورژنها، آریاییها، مغول ها، وایکینگها و آلمانیهایی است که کشورهایی را بر این مبنا بنیان نهادند. در این صورت، تنها سوال این است که آیا این همان چگونگی ظهور اولین دولتها بود یا خیر. قرنها جنگ قبیلهای در جاهایی مانند پاپوا گینه نو و سودان جنوبی جوامعی در سطح دولت شکل نداد. مردمشناسان استدلال کردهاند که جوامع قبیلهای دارای سازوکارهای هماهنگی برای بازتوزیع قدرت پس از نزاع بودند؛ نوئرها آشکارا دشمنان خود را به جای حکومت بر آنها، جذب میکردند. بنابراین، بهنظر میرسد که هنوز عوامل علّی دیگری برای تبیین ظهور دولتها مورد نیاز باشد. تنها در آن زمان بود که گروههای خشن قبیلهای از استپهای آسیای داخلی، صحرای عرب یا کوهستانهای افغانستان بیرون ریختند که واحدهای سیاسی متمرکزتری را شکل دادند.
محدودیت و دیگر مولفههای جغرافیایی- محیطی
«رابرت کارنیرو»ی مردمشناس خاطرنشان ساخته که اگرچه جنگ و نزاع ممکن است شرطی جهانشمول و لازم برای شکلگیری دولت باشد اما شرط کافی نیست. او استدلال میکند که فقط زمانی که افزایش بهرهوری در چارچوب یک منطقه جغرافیایی محدود مانند «دره رود» رخ میدهد یا زمانی که دیگر قبایل خصم به شکل موثری سرزمین قبیله دیگر را محدود سازند، تبیین ظهور دولتهای سلسله مراتبی میسر است. در وضعیتهای غیرمحدود و با تراکم جمعیتی پایین، قبایل یا افراد ضعیفتر میتوانند به راحتی بگریزند. اما در جاهایی مانند دره نیل، که محصور در میان بیابانها و اقیانوسهاست یا در درههای کوهستانی پرو که محصور در صحراها، جنگلها و کوههای مرتفع هستند این گزینه موجودیت ندارد. محدودیت همچنین توضیح میدهد که چرا بهرهوری بالاتر موجب تراکم جمعیتی بیشتر میشود زیرا مردم از گزینه دور شدن برخوردار نبودند.