ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
تقریبا تمام جوامع قبیلهای نهادهای مشابهی برای عدالتجویی دارند: تعهدات هم قبیلهایها به انتقامجویی یا جبران غرامت برای خطاهای ارتکابی؛ نظام غیرالزامآور حکمیت برای کمک به حلوفصل صلحآمیز مناقشات؛ و فهرست پرداختهای متعارف برای خطاهای ارتکابی که در میان قبایل آلمانی اروپای شمالی «خونبها» یا «ورگلد» نامیده میشد. ادبیات «بیوولف» داستانی حماسی یک قتل و تلاش همقبیلهایها برای انتقامجویی یا دریافت خونبها از مرتکبان است. با این حال، جوامع قبیلهای بر حسب میزان حکمیتی که نهادینه شده است، متفاوتند. برای مثال، در میان بومیهایی که در ساحل رود کلمث در اقیانوس آرام زندگی میکنند، «اگر یک یوروک [بهعنوان مدعی] درنظر داشت که یک ادعای حقوقی را به جریان اندازد، او دو، سه یا چهار «فرد گذری» - یعنی غیرخویشاوند از اجتماعی غیر از اجتماع خود- را اجیر میکرد. مدعی علیه [کسی که بر علیه او اقامه دعوا شده] هم در این ادعا گذریها را اجیر خواهد کرد و کل گروه گذریها که از سوی طرفین اجیر میشوند بهعنوان میانجی عمل خواهند کرد و ادعاها و دفاعیات و جمعآوری شواهد را از نظر خواهند گذراند. گذریها پس از شنیدن تمام شواهد برای خسارتها حُکم صادر میکنند» [Yurok: بومیان یا سرخپوستان آمریکایی که در شمال غرب کالیفرنیا نزدیک رود کلمث و ساحل اقیانوس آرام زندگی میکنند. این نام در لغت به معنای «پایین رودخانهای» است. شغل آنها ماهیگیری، سبدسازی، کرجیسازی و غیره است]. همچون مورد روسای پوست پلنگی نوئر، گذریها هیچ اقتدار رسمیای برای اجرای حکمهایشان ندارند. آنها باید به قدرت تهدید «نفی بلد» به خاطر ناکامی در پذیرش حکم گذریها اتکا میکردند، چیزی که با سازماندهی مردان قبیله در «گروههای دوستی» همنشین قدرتمندتر میشد. عاملان جرم محاسبه میکردند در صورتی که کار اشتباهی انجام دهند به حمایت گروههای دوستی در آینده نیاز پیدا خواهند کرد و از اینرو، انگیزه داشتند تا به قربانیانشان غرامت بپردازند.
به همین ترتیب، قانون سالیک که میان قبایل آلمانی در دوره کلوویس از قرن ششم به بعد غالب بود، قواعدی برای عدالت برقرار کرد: اگر «یکی از اهالی قبیله فرانکهای سالیک میخواست ادعایی علیه یکی از همسایگانش ترتیب دهد، او مجبور به اتخاذ یک روش دقیق در احضار و فراخواندن مخالف خود بود. او باید به خانه خصم خود برود، ادعای خود را در حضور شاهدان بیان دارد و «آفتاب را در جای خود قرار دهد»، یعنی روزی را نام ببرد که در آن طرف فراخوانده شده ملزم به حضور در برابر «مال» [Mall: در تلفظ محلی احتمالا به معنای دادگاه یا هیات منصفه است] یا هیات منصفه است. اگر مدعی علیه حاضر نشود، ضروری است که این مراسم بارها و بارها تکرار شود.» وینوگرادوف نتیجه میگیرد که «ما به وضوح میبینیم که ضعف ذاتی صلاحیت قضایی قبیله– برای اجرا، اجرای عملی تصمیمات قانونی- بهعنوان یک قاعده، متاثر از اقتداری مستقل نیست اما تا حد زیادی در دست طرف دعوی [individual litigant] و دوستانش قرار میگیرد؛ این صلاحیت قضایی برابر است با اندکی بیش از خودیاری قانونی ضمانت و تصویب شده از سوی قبیله.»
ضابط شخص سوم تصمیمات قضایی باید در انتظار ظهور دولتها باشد. اما جوامع قبیلهای نهادهای بسیار پیچیدهای را برای صدور حکم در مناقشات مدنی و کیفری بسط ندادند. قانون قبیله معمولا مکتوب نبود؛ با این وجود، این قانون به خاطر داشتن سابقه و برقراری «ورگلد» یا «خونبها» نیازمند متولیانی بود. اسکاندیناویاییها نهاد «لقمان» را بسط دادند؛ «مرد حکیم» که از میان مردم برگزیده میشد که کارش ارائه پند و اندرز و سخنان وعظآمیز در مورد عرفها و مناسک قانونی بود که در محاکمات خوانده میشد [laghman: این واژه نیازمند اندکی شرح و بسط است. در اینجا به عمد واژه «لقمان» را برگزیدم چرا که به فردی اشاره دارد که کارش ارائه پند و اندرز عالمانه و حقوقی بود. در انگلیسی معادلهای lawspeaker و lawman برای آن آورده شده که به معنای «لقمان حکیم» ما نزدیکتر است. در تعریف lawspeaker یا «مرد قانون» چنین آمده است که «یک نهاد قانونی اسکاندیناویایی که ریشهها و مبانیاش به سنت شفاهی آلمان باز میگردد جایی که از «مردان خردمند» خواسته میشد تا به روایت یا بیان یا تلاوت قانون بپردازند اما تنها در اسکاندیناوی بود که این کارکرد به یک دفتر یا نهاد قانونی تحول یافت. مهمترین مردان قانون هم «اسنوری استورلوسون» و «تورگنی قانوندان» بودند].
مجامع مردمی در نیاز به رسیدگی به مناقشات قبیلهای ریشه داشتند. روایت «ایلیاد» از «سپر آشیل» [shield of Achilles: آشیل قهرمان اسطورهای یونان در داستان جنگ تروا است. در اساطیر یونانی بر اثر یک پیشگویی گفته میشد آشیل در جنگی بر اثر اصابت تیر مقتول خواهد شد. بنابراین مادرش «تتیس» که مایل نبود فرزندش کشته شود، او آشیل را به رود ستوکس برد. گفته میشد اگر کسی در آن شسته شود دارای قوه آسیبناپذیری خواهد شد. تتیس فرزندش را در آن رود شست. اما چون او فرزندش را از پا گرفته بود تا بدنش را بشوید، وی روئین تن شد اما پاهایش آسیبپذیر باقی ماند. در حقیقت، تمامی پیکر او به جز پاشنه پایش «رویین» بود و همین بخش بدنش هم مرگ او را رقم زد] مناقشه بر سر خونبهای یک مرد مقتول را توصیف میکند که در برابر مردم در بازار محاجه میکرد و حکم نهایی هم از سوی پیران قبیله قرائت شد. در سطح محلی، قانون سالیک از سوی یک نهاد «توتنی» اجرا میشد که به «دادگاه صد نفره» معروف بود که متشکل از مجامع روستاییان محلی یا انجمنهای محلی بود («دادگاه نمایشی» معاصر از آن برگرفته شده است).
ارسال نظر