ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
در حقیقت، بسیاری از این سربازان مجبور به مجرد ماندن در تمام زندگیشان بودند. برخی دیگر هم خانوادههایی با دختران برده داشتند که به زور از استانهای مسیحی گرفته شده بود، اما فرزندانشان نمیتوانستند جایگاه یا موقعیت پدر را تصرف کنند. مهم نیست که آنها چقدر قدرتمند شدند اما با این حال، بردگان سلطان باقی ماندند که میتوانستند بنا به هوسهای سلطان و با اندک اشتباهی تنزل مقام داده شده یا اعدام شوند. نهاد بردهداری نظامی در امپراتوری عثمانی از بسیاری جهات عجیب و خاص بود. از آنجا که هیچ مسلمانی را نمیشد به لحاظ قانونی به بردگی گرفت، هیچ ساکن مسلمانی در این امپراتوری نمیتوانست آرزوی ورود به پستهای دولتی بالا را داشته باشد. همچون چین، هم بوروکراسی نظامی و هم بوروکراسی غیرنظامی کاملا شایسته سالار بودند و رویههای نظاممندی برای استخدام و عضوگیری و ارتقای بهترین سربازان و مقامهای ممکن وجود داشت. اما بر خلاف بوروکراسی چینی، نظام عثمانی فقط روی خارجیهایی باز بود که به لحاظ قومی متفاوت از جامعهای بودند که ترکها اداره میکردند. سرباز- بردگان و بوروکراتها در خلأ و خیال مییافتند با اربابان خود و با یکدیگر پیوند داشتند اما جدا از واقعیت جامعهای زندگی میکردند که آنها [ترکها و این سرباز بردگان] بر آن حاکم بودند. چنانکه در مورد بسیاری از کسانی که در کاستهای بسته کار میکنند صادق است، آنها درجه بالایی از همبستگی و انسجام داخلی را توسعه داده و میتوانستند به مثابه گروهی منسجم عمل کنند. در مراحل آخر امپراتوری، آنها [سرباز- بردگان] میتوانستند به مثابه ناجی یا قاتل سلطنت عمل کنند: یعنی یا سلاطین را منصوب یا برکنارشان سازند.
جای تعجب نیست که اروپاییان مسیحی که مشمول مالیات یا عوارض پسران بودند و نیز آنهایی که دوردست بودند و چیزهایی در مورد این اقدامات میشنیدند، این اوضاع را با وحشت نظاره میکردند. تصویر یک امپراتوری قدرتمندِ عظیم که با سلسله مراتبی از بردگان اداره میشد در غرب مسیحی به نماد استبداد شرقی تبدیل شد و تجلی یافت. تا قرن نوزدهم، یعنی زمانی که امپراتوری عثمانی در حال سقوط کامل بود، ینیچریها در نظر بسیاری از خارجیها نهادی عجیب و منسوخ بهنظر میرسیدند که توانایی امپراتوری ترک برای نوسازی را سد کرده بود. آنها [ینیچریها] سلطان سلیم سوم را در سال ۱۸۰۷ به زیر کشیدند و محمود دوم را در سال بعد به تخت سلطنت برکشیدند. محمود دوم جایگاه خود را در سالهای بعد تحکیم بخشید و در سال ۱۸۲۶ کل سپاه ینیچری – که حدود ۴ هزار مرد قدرتمند میشد- را با به آتش کشیدن پادگان شان سر به نیست کرد. با خارج شدن ینیچری از گردونه، حکام عثمانی اکنون میتوانستند دست به اصلاح در ارتش ترکیه زده و ارتش را در امتداد خطوط مدرن اروپایی سازماندهی کند.
بدیهی است نهادی که کودکان را به شکل غیرداوطلبانه از والدینشان جدا میکرد و آنها را به برده تبدیل میساخت و مجبور به روی آوردن به اسلام میکرد نهادی است که با ارزشهای دموکراتیک مدرن- صرفنظر از زندگی ممتازی که این بردگان از آن برخوردار بودند- ناسازگار است. هیچ نهاد مشابهی از این دست در خارج از جهان اسلام شکل نگرفت و همین باعث شد که ناظرانی مانند «دانیل پایپس» استدلال کنند که این نهادها به دلایل مذهبی خلق شدند و بهطور خاص ریشه در اسلام دارند. با این حال، از یک نگاه نزدیکتر، نظام بردهداری نظامی نه از دل ضرورتهای دینی که بهعنوان راهحلی برای مشکل دولتسازی در بطن جوامع قدرتمند قبیلهای تکامل یافت. بردگی نظامی در دوره سلسله عباسیان ابداع شد، زیرا حاکمان عباسی دریافتند که نمیتوانند بر نیروهای سازمان یافته قبایلی برای کنترل بر امپراتوریشان اتکا داشته باشند. عوارض و مالیاتهای قبیلهای به سرعت میتوانست بسیج شده و برای فتوحات سریع بهکار آیند؛ وقتی آنها با مذهب جدید اسلام متحد شده و از آن الهام گرفتند، موفق به غلبه بر بخش زیادی از خاورمیانه و مدیترانه جنوبی شدند. اما چنان که دیدیم، سطح دولتی سازماندهی در چین، هند و اروپا جایگزین سطح قبیلهای سازماندهی شد، زیرا سطح قبیلهای سازماندهی نمیتوانست به یک اقدام جمعی پایدار دست یابد. جوامع قبیلهای مساواتگرا، اجماع محور و متفرق هستند؛ آنها دشواری زیادی برای حفظ سرزمین در دورهای طولانی دارند و در معرض اختلافات و گسستگی داخلی هستند. سیستم بردهداری نظامی بهعنوان یک اقتباس درخشان که برای خلق یک نهاد قدرتمند در سطح دولتی و در برابر پس زمینه [backdrop] یکی از قویترین جوامع قبیلهای روی زمین طراحی شد ظهور کرد. آن سیستم بهعنوان ابزار متمرکزسازی و تحکیم قدرت دولتی آنقدر موفقیتآمیز بود که – از دیدگاه ابنخلدون- اسلام را بهعنوان یک مذهب مهم جهانی نجات داد.
تاسیس یک دولت مسلمان
پیامبر اسلام در یک بخش بیدولت از غرب عربستان و از قبیله قریش زاده شد. چنان که در فصل ۵ اشاره شد، او با استفاده از ترکیب قرارداد اجتماعی، قدرت و اقتدار کاریزماتیک خود ابتدا قبایل در حال نزاعِ مدینه را متحد کرد و سپس قبایل مکه و دیگر مناطق پیرامون را وارد یک جامعه دولتمند کرد. آموزههای پیامبر به معنایی آموزههایی عمدتا ضد قبیلهای بودند تا جایی که آنها مدعی وجود یک امت جهانی یا جامعهای از مومنان بودند که اولین وفاداریشان به خدا و کلام خدا بود نه به قبیله. این تحول ایدئولوژیک در خلق مبنایی برای دامنه وسیعتر جهت اقدام جمعی و شعاع بسیار روزافزون اعتماد در میان آنچه یک جامعه بخش بخشی و به لحاظ داخلی مناقشه برانگیز بود، مهم بود.