بخش هفتاد و نهم
ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
با این حال، از منظر توسعه و تحول سیاسی چین، یکی از مهمترین انگیزههای افول سلسله «هان» تسخیر دوباره دولت از سوی نخبگان موروثی و به تبع آن تضعیف حکومت مرکزی بود. تلاش «کین» برای از میان بردن فئودالیسم و خلق یک دولت مدرن هم به جایی نرسید؛ نظام خویشاوندی به مثابه راه اصلی به سوی کسب قدرت و جایگاه به چین بازگشت؛ وضعیتی که تا سالهای آخر سلسله تانگ در قرن نهم دوام یافت. با این حال، این احیای فئودالیسم «ژو» نبود. از دوران «کین» به اینسو خیلی چیزها تغییر کرده بود از جمله خلق یک دولت متمرکز و بوروکراسی قدرتمند و درباری که روی مشروعیت تشریفاتی عظیمی سرمایهگذاری کرده بود. «هان قبلی» به تدریج عوامل سرزمینی نفوذ موروثی را از میان برد. بنابراین، وقتی خانوادههای آریستوکرات دوباره عرض اندام کردند، این کار را نه با بازسازی پایگاههای قدرت محلی که با ورود مستقیم خود به تشکیلات دولت مرکزی انجام دادند. بنابراین، تفاوت میان آریستوکراسیهای «هان» و «ژو» اندکی شبیه به تفاوت میان اشراف بریتانیایی و فرانسوی در اواخر قرن هفدهم بود: لردهای انگلیسی همچنان در املاک خود میزیستند و حوزه اقتدارشان محلی بود درحالیکه همتایان فرانسویشان مجبور بودند به ورسای بروند و قدرت را از طریق نزدیکی به دربار و پادشاه جست و جو کنند. در چین، قدرت دربار راهی به سوی مالکیت بر زمین بود: مقامهای قدرتمند میتوانستند به زمین، خدم و حشم، دهقانان و معافیت از مالیات دسترسی یابند.
ثروتمندان ثروتمندتر میشوند
به مرور، چین شاهد رشد املاک بهشدت بزرگی شد که به آن «لاتیفوندیا» [latifundia: زمینداری یا کشاورزی مبتنی بر املاک بزرگ] میگفتند؛ املاکی که از سوی خانوادههای آریستوکراتی کنترل میشد که با مقامهای بالا در دولت مرکزی در چانگان یا در یکی از بازوهای استانی آن همکاری میکردند. پیامد این قضیه ، افزایش نابرابری کلی در ثروت و تمرکز آن در دستان گروه کوچکی از خانوادههای اشراف و محروم کردن تدریجی دولت از درآمدها بود زیرا این زمینداران میتوانستند زمینهای تولیدی کشاورزی بیشتر و بیشتری را در کشور از مالیات دولتی معاف سازند. از اینرو، این خانوادهها نسخه اولیه آن چیزی بودند که امروز میتوانیم «نخبگان رانتجو» بخوانیمشان؛ نخبگانی که از ارتباطات سیاسیشان برای تسخیر دولت و استفاده از قدرت دولتی برای ثروتمندتر کردن خود بهره میجستند. چیزی شبیه به «قانون آهنین لاتیفوندیا» در جوامع کشاورزی وجود دارد که میگوید ثروتمند، ثروتمندتر خواهد شد تا زمانی که متوقف شود، خواه این توقف از سوی دولت باشد یا با شورشهای دهقانی یا با دولتهایی که بدون ترس از شورشهای دهقانی دست به عمل میزنند. در جوامع کشاورزی پیشامدرن، نابرابری در ثروت ضرورتا بازتاب نابرابری طبیعی در تواناییها یا شخصیت نیست. تکنولوژی ثابت است و به هیچ کس در ازای کارآفرین بودن یا خلاق بودن پاداشی داده نمیشود. پیش از مکانیزه شدن کشاورزی، اقتصاد معیار خاصی نداشت جز اینکه رشد کشاورزی مبتنی بر املاک بزرگ را بر حسب بهرهوری یا راندمان توضیح میداد. حتی صاحبان زمینهای بزرگ هم زمینهای خود را به آحاد خانوادههای دهقان میدادند تا در قطعات کوچک روی آنها کار کنند. اما تفاوتهای کوچک اولیه در منابع خود را از طریق سازوکار تسویه بدهی با کار تقویت کرد. یک دهقان یا زمیندار ثروتمندتر به یک دهقان یا زمیندار ضعیفتر پول قرض میدهد؛ یک فصل بد یا ناکامی در کشت بدهکار را با گرفتن اموال خانواده اش به «بردگی» و «بندگی» در خواهد افکند. با گذشت زمان، مزیت ثروت بیشتر به «خود تقویتکنندگی» میانجامد، چراکه زمینداران بزرگ میتوانند در نظام سیاسی برای حفاظت و توسعه داراییهای خود نفوذ را خریداری کنند. به همین دلیل است که اطلاق بیمورد نظریه حقوق مالکیت معاصر به وضعیتهای تاریخی منجر به سوءتفاهمهای اساسی میشود. بسیاری از اقتصاددانان بر این باورند که حقوق قوی مالکیتی موجب رشد میشود زیرا مدافع بازده خصوصی در سرمایهگذاری بوده و در نتیجه موجب تحریک رشد و بالندگی میشود. اما حیات اقتصادی در دوران سلسله «هان» در چین شبیه به جهانی است که توماس مالتوس در «مقالهای در مورد منشأ جمعیت» بسیار بیشتر از جهانی توصیف کرد که از زمان آغاز انقلاب صنعتی ۲۰۰ سال گذشته وجود داشته است. امروز ما شاهد افزایش در بهرهوری نیروی کار (خروجی به ازای هر فرد) در نتیجه ابداعات و تغییرات تکنولوژیک هستیم. اما قبل از ۱۸۰۰، دستاوردهای مربوط به بهرهوری بسیار اتفاقی بودند. ابداع کشاورزی، استفاده از آبیاری، ابداع صنعت چاپ، باروت و کشتیهای دریانوردی و مسافرتی در مسیرهای دوردست همگی به دستاوردهای بهرهوری انجامید اما در میان آنها فواصل طولانیای وجود داشت که رشد جمعیت افزایش داشت و رشد سرانه سقوط کرد. بسیاری از جوامع کشاورزی در آستانه امکانات تولیدی تکنولوژیکیشان عمل میکردند جایی که سرمایهگذاری آینده منجر به خروجی بالاتر نمیشد. تنها نوع رشد اقتصادی محتمل رشد عمقی بود که در آن در زمین جدید مستقر شده و به کشت کشیده میشد یا به راحتی از شخص دیگر دزدیده میشد. بنابراین، جهان مالتوسی جهان بازی با حاصل جمع صفر است که در آن یک دستاورد برای یک فرد یعنی ضرر برای فردی دیگر. بنابراین، یک زمیندار ثروتمند ضرورتا مولدتر از یک زمیندار کوچک نیست؛ این زمیندار ثروتمند معمولا منابع بیشتری برای کمک به زمیندار کوچک در دوران دشوار در اختیار داشت.