ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
بوروکراسی عقلایی ضرورتا نباید در خدمت اهداف عقلایی باشد. در میان پستهای بالای زیرنظر سرپرست تشریفات، مدیران موسیقی، دعا، گوشتهای قربانی، طالعبینی و الاهیات هم بودند. مدیر طالعبینی روزهای سعد و شوم را برای برگزاری رویدادها و مراسمها به امپراتور توصیه میکرد و همچنین ناظر [امتحانات] ورودی برای خدمات کشوری هم بود. اندازه حکومت «هان» با این حقیقت آشکار میشود که مدیر دعا به تنهایی ۳۵ کارمند داشت و مدیر موسیقی بر ۳۸۰ موسیقیدان اعمال کنترل میکرد. یکی از برجستهترین ویژگیهای حکومت- که از اولین دورههای تاریخ چین با آن سازگار بوده- همانا کنترل سفت و سخت مقامهای کشوری بر مقامهای لشگری بوده است. در این زمینه، چین تفاوت چشمگیری با روم دارد، همان جایی که ژنرالهای جاهطلبی مانند «پومپی» و «ژولیوس سزار» دائما پیشنهادهایی برای قدرت سیاسی میدادند یا از کشورهای در حال توسعه معاصر خود درخواستهایی برای کودتای نظامی داشتند. این به خاطر فقدان اقتدار نظامی یا کاریزما در چین نبود. تاریخ چین مملو از ژنرالهای پیروز و داستانهای مربوط به عظمت نظامی آن است. حتی پس از پایان «دوره ایالات متخاصم»، چین همچنان در جنگهای مکرر گرفتار بود که عمده این جنگها نه تنها علیه صحراگردان استپی بلکه علیه کرهایها، تبتیها و مردمان قبایلی در جنوب بود. تقریبا تمام امپراتوران پایهگذار سلسلهها موقعیت خود را ابتدا در نتیجه رهبری نظامی به دست میآوردند. چنانکه شاهد بودیم، «لیو بانگ» از فرزند یک دهقان بودن به امپراتور گائوژو تبدیل شد، آن هم براساس مهارتهایش بهعنوان سازماندهنده و استراتژیست نظامی و او آخرین نفر در انجام این کار نخواهد بود. ژنرالهای جاهطلبی مانند «آن لوشان» در سلسله تانگ، درخواستهایی برای قدرت داشتند؛ این سلسله در نهایت برافتاد زیرا نیروهای مرزی نیاز به دفاع از کشور در برابر بربرهای شمال داشتند که از کنترل حکومت مرکزی گریخته بودند.
اما بهطور کلی، پایهگذاران موفق سلسلههایی که از طریق پیروزی نظامی به مدارج بالا رسیدند به سرعت و زمانی که به قدرت رسیدند، لباس نظامی را از تن به در آوردند و به واسطه نیروهای غیرنظامی خود حکمرانی کردند. آنها و جانشینانشان توانستند ژنرالها را دور از سیاست نگاه دارند، سربازان جاهطلب را به دورترین مناطق مرزی تبعید کردند و دیگرانی را که میکوشیدند ارتشهای شورشی را سازماندهی کنند، سرکوب کردند. برخلاف «گاردهای امپراتوری روم» یا ینی چریهای عثمانی، گاردهای کاخ امپراتوری هرگز نقشهای بزرگی به مثابه «شاه سازان» در طول تاریخ چین ایفا نکردند. با توجه به اهمیت جنگ در شکلگیری دولت چین، درک این مساله مهم است که چرا کنترل غیرنظامیان به همان اندازهای که باید، قوی شد. یک دلیل، به نهادینهسازی نسبتا ضعیف سلسله مراتب نظامی در قیاس با بخش غیرنظامی مربوط است. موقعیتهای فرمانده کل، ژنرالهای پیشقراول، ژنرالهای عقبدارِ لشکر، ژنرالهای بال راست و بال چپ لشکر، همگی به لحاظ تئوریک بالاتر از وزرای دولتی بودند اما این پستها غالبا خالی بودند. آنها بیشتر پستهای تشریفاتی بودند تا پستهایی که به مقام واقعی نظامی مشورت دهند و به کرات این پستها از سوی غیرنظامیانی اشغال میشد که فاقد هرگونه پیشینه نظامی بودند. در این برهه از زمان، هیچ نوع حرفهایسازی در ارتش انجام نگرفت؛ مقامها از امپراتور گرفته تا پایینترین ردهها به راحتی میان پستهای نظامی و غیرنظامی در نوسان بودند و از آنها انتظار میرفت که برای هر دو مقام دارای صلاحیت باشند. به محض اینکه جنگهای داخلی در آغاز سلسله پایان میگرفت، خدمت نظامی غالبا شامل اعزام به استپهای دوردست یا شهرهای پادگانی میشد که از تمدن به دور بودند. این شغلی نبود که افرادِ رو به ترقیِ بلندپرواز خواستارش باشند.
با این وجود، این ملاحظات پرسشی را مطرح میکند که چرا ارتش پرستیژ کمی در نظام چینی به دست آورد. جواب ممکن است احتمالا «اصولی» به نظر برسد: به نوعی در دوران سخت «پاییز و بهار» و «ایالات متخاصم»، این ایده به وجود آمد که اقتدار سیاسی واقعی در آموزش و سواد نهفته است نه جنگاوری نظامی. مردان نظامی که میخواستند حکومتورزی را تجربه کنند دریافتند که اگر میخواهند از آنها اطاعت شود باید جامه آموزش کنفوسیوسی به تن کنند و پسرانشان هم اگر میخواهند بهعنوان حاکم جانشین پدرانشان شوند باید از سوی مربیان کارآزموده، آموزش ببینند و تربیت شوند. اگر تصور این مساله اقناعکننده به نظر نرسد که «قلم» قدرتمندتر از «شمشیر» است، باید بر این حقیقت تامل کنیم که تمام تلاشهای موفقیتآمیز از سوی مقامهای غیرنظامی برای کنترل ارتشهایشان در نهایت مبتنی است بر ایدههای اصولی در مورد اقتدار مشروع. ارتش آمریکا، اگر بخواهد، میتواند همین فردا قدرت را از رئیسجمهور بگیرد؛ اینکه چنین نکرده است بازتاب این حقیقت است که اکثریت قاطع افسران رویای سرنگون کردن و زیر پا گذاشتن قانون اساسی را در سر ندارند و اینکه اکثریت سربازان، اگر فرماندهانشان چنین کنند، از آنها اطاعت نخواهند کرد.
تعادل اولیه «هان» مبتنی بر توازن میان منافع تمام طرفها در ایجاد یک دولتِ مرکزیِ قدرتمندِ متحد برای اجتناب از آشفتگی و جنگ با «ژوی شرقی» و منافع فرادستان محلی در تمام چین بود که تا حد امکان خواستار حفظ بخش اعظم قدرت و امتیازات خود بودند. اولین امپراتور «شین» تلاش کرد توازن نهادین را در مسیر یک دولت قدرتمندِ متمرکز، بیشتر به پیش ببرد که در این فرآیند نه تنها منافع فرادستان موروثی که منافع دهقانان معمولی را زیر پا گذاشتند؛ دهقانانی که استبداد اربابان محلی را با استبداد دولت مبادله کردند.