ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
در چین هم همین طور. تداوم میان شکار و جنگاوری در مجموعهای از مناسک و آیینهایی حفظ میشد که به کار مشروعیت بخشیدن به جایگاه اجتماعی آریستوکراسی جنگجو میآمد. «مارک لوئیس» استدلال میکند که طی «دوره بهار و پاییز»، «اقداماتی که حاکمان را از تودهها جدا میکرد «خدمات عالی» آن قربانگاهها [altars] بود و این خدمات به شکل آیینی خشونت را در قالب فداکاری، جنگاوری و شکار هدایت میکرد.» شکارگری باعث میشد حیوانات برای نیاکان قربانی شوند؛ در حالی که جنگاوری موجب قربانی شدن انسانها میشد؛ اقدامی که در دوران «ژو» تا قرن چهارم قبل از میلاد ادامه یافت. کمپینهای نظامی با فداکاریها و عبادتها در معابد شروع میشد تا موفقیت کمپینهای نظامی تضمین شود. طی این مناسک و آیینها، گوشت هم در قالب آیینی به اشتراک گذاشته میشد، خون زندانیان برای تقدیس طبلهای جنگی به روی آنها ریخته میشد و بهطور خاص، دشمنان منفور به سس گوشت تبدیل شده و از سوی اعضای دادگاه یا ارتش مصرف میشدند.
جنگاوری آریستوکراتیک در چین دوران «ژو» به امری بسیار تشریفاتی تبدیل شد. جنگها با این هدف در میگرفتند که طایفهای وادار شود برتری طایفه دیگر را مورد شناسایی قرار دهد یا انتقام تحقیر وارد آمده بر غرور خود را بگیرد. ارتشها برای دفاع از «دستاوردهای اشرافی نیاکان» به پیش میرفتند؛ ناکامی در انجام این کار باعث نفی بهجا آوردن مناسک و آیینهای درست برای رهبر میشد، البته در زمانی که او به «جدّ درگذشته» تبدیل میشد. آنها میتوانستند از طریق آزمونهای تشریفاتی «قدرت» و «افتخار» به جای نبردهای تمام عیار تا مرگ، به این دست یابند. نبردها اغلب از پیش میان گروههای آریستوکراتی که مجموعهای از قوانین پیچیده را رعایت میکردند تنظیم میشد. ظهور یک دشمن در میدان جنگ مستلزم این بود که ارتش یا درگیر رسوایی شود یا رنج آن را به جان بخرد و عدم حمله به نقاط قوت دشمن گاهی به مثابه امری شرمآور تلقی میشد. در مقابل، ارتشها از میدان نبرد بیرون میکشیدند زمانی که ارباب رقیب جان خود را از دست میداد. این به این جهت بود تا وظایف عزاداری طرف دیگر افزایش نیابد. در دوره آغازین «بهار و پاییز»، آریستوکراتها بیشتر نبردها را از سوی ارابههایی انجام میدادند که گرانقیمت بوده و نیازمند مهارت زیادی برای کار با آن و حفظ آن بود. آشکار است که پند استراتژیست نظامی «سون تزو» برای استفاده از «روش غیرمستقیم» - که در آن «شگفتی» و «فریب» اجزای مهمی بودند - از دوره بعدتر در تاریخ چین برمیخیزد.طی دوره اولیه سلسله «ژو»، چین به چیزی میان جامعه قبیلهای و جامعه «مهترمدار» تحول یافت. معمولا به هیچ یک از این واحدها در تواریخی که دولتهای راستین وجود داشتند، تحت عنوان «دولت» ارجاع نمیشود. چین دوران «ژو» نمونهای درسی از یک جامعه پاتریمونیال بود. یعنی، کل کشور به مجموعهای از اربابان محلی و گروههای خویشاوندی شان «تعلق داشت». در چارچوب محدودیتهای قواعد خویشاوندی پدرسویی چین، زمین و مردمی که روی آن زندگی میکردند مالکیت پدری یا ارث بردنی داشتند که به فرزندان انتقال مییافت. هیچ تمایزی در این جامعه میان عام و خاص وجود نداشت؛ هر دودمان حاکم، ارتش خاص خود را داشت، مالیات وضع میکرد و عدالت را آنگونه که مناسب تشخیص میداد توزیع میکرد. با این حال، تمام اینها به زودی تغییر کرد.
فصل۷ / جنگ و ظهور دولت چین
طی دوره سلسله «ژوی شرقی» (۷۷۰- ۲۵۶ قبل از میلاد)، دولتهای اصیل در چین شروع به ائتلاف کردند. آنها ارتشهای دائمی ایجاد کردند که از ظرفیت اجرای قوانین در تمام سرزمین تعریف شده اش برخوردار بود؛ آنها بوروکراسیهایی برای جمعآوری مالیات و اجرای قوانین خلق کردند؛ آنها اوزان و اقدامات یکنواختی را الزامی کردند؛ و زیرساختهای عمومیای در قالب جادهها، کانالها و نظامهای آبیاری خلق کردند. یک دولت بهطور خاص، پادشاهی «کین»، پروژه نوسازی قابل توجهی را آغاز کرد که هدف مستقیم آن نظم اجتماعی پدرسالارِ خویشاوندمحور اوایل «ژو» بود. این پادشاهی ارتش را با دور زدن آریستوکراتهای جنگجو دموکراتیزه کرد و بهطور مستقیم از انبوه دهقانان سربازگیری میکرد، با سلب مالکیت از زمینداران پاتریمونیال و دادن مستقیم زمین به خانوادههای دهقانان دست به اصلاح زمین در مقیاس وسیع زد و با تضعیف قدرت و پرستیژ اشراف موروثی، تحرک اجتماعی را ارتقا بخشید. این اصلاحات گرچه «دموکراتیک» به نظر میرسیدند، اما تنها هدفشان افزایش قدرت دولت کین و بنابراین، خلق یک دیکتاتوری بیپروایانه بود. قدرت این نهادهای سیاسی مدرن به کین اجازه داد تا تمام دولتهای دیگر رقیب را شکست داده و چین را متحد سازد.
جنگ و دولتسازی
چارلز تیلی، عالم سیاسی، استدلال مشهوری دارد که میگوید محرک دولتسازی اروپاییها نیاز پادشاهان اروپایی به آغاز جنگ بود. همبستگی میان جنگ و دولتسازی یک همبستگی جهانشمول نیست؛ این فرآیند، بهطور کلی، در آمریکای لاتین بسط یافت. اما جنگ بیهیچ پرسشی تنها و مهمترین محرک شکلگیری دولت در دوره سلسله «ژوی شرقی» بود. در فاصله آغاز «ژوی شرقی» در ۷۷۰ قبل از میلاد، و تحکیم سلسله کین در ۲۲۱ قبل از میلاد، چین یکسری جنگهای بیامان و مداومی را تجربه کرد که در بعد مقیاس، هزینه و از دست دادن جان انسانها فزونی یافت. گذار چین از یک دولت فئودالی متمرکز به یک امپراتوری متحد کاملا از طریق فتح انجام گرفت و تقریبا هر نهاد دولتی مدرنی که در این دوره تاسیس شد، میتواند بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به ضرورت آغاز جنگ پیوند داده شود.