ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
برخی اندیشمندان استدلال میکنند که دودمانهای معاصر محصول سیاستهای عمدی مهندسی شده از سوی نوکنفوسیوسها طی سنت تانگ- سونگ بود و اینکه خویشاوندی پیش از هزاره دوم پس از میلاد متفاوت بود. با وجود این، برخی ویژگیهای سازماندهی خویشاوندی طی قرون تاریخ چین پایدار باقی ماندهاند. خویشاوندی در جامعه چین به شدت «پدرسالارانه» یا «پدرسویانه» است. دودمان از سوی یک مردم شناس چنین تعریف شده است:«یک گروه همبسته که وحدت مناسکی را پاس میدارد و مبتنی است بر تبار اثبات شده از یک نیای مشترک.» در حالی که برخی دودمانهای مدرن، تبار را به جدی تا ۲۰ نسل عقبتر میرسانند، اما دودمانهای تاریخی معمولا از ۵ نسل عقبتر نمیروند. در عوض، طایفه یک گروهبندی وسیعتر از خویشاوندی بود که شامل چندین دودمان میشد و اغلب مبتنی بود بر خویشاوندی تخیلی. آنها و پیوندهای فامیلی مربوطهشان اغلب فقط برای تعریف برونهمسری وجود داشت. همچون دیگر جوامع پدرسویی، جانشینی و وراثت فقط از طریق مردان انتقال مییابد. یک زن جزء دائمی دودمان خود شمرده نمیشود؛ بلکه منبعی است برای استفاده از سوی خانواده در شکل دادن به ائتلافها با دیگر خانوادههای مهم. وقتی آن زن ازدواج میکند، پیوندهای خود را با خانواده خود میگسلد و در بسیاری از ادوار تاریخ چین آن زن میتوانست برای دیدار با خانوادهاش فقط در روزهای کاملا مشخصی بازگردد و دیداری تازه کند. آن زن دیگر در معبد خانوادگیاش به عبادت نمیپردازد، بلکه در معبد متعلق به خانواده همسرش عبادت میکند. از آنجا که «زنجیره تباری» فقط از طریق مردان میسر است، آن زن هیچ جایگاهی در خانواده جدید نخواهد داشت تا زمانی که فرزندی ذکور به دنیا آورد. در حقیقت، «روح» آن زن در امنیت نخواهد بود تا زمانی که پسرانش همراه با همسرش پس از مرگش برای روح او دعا کنند. به شکلی عملیتر، پسرانش منبع امنیت اجتماعی در دوران کهولت او هستند. تنش بالایی میان این زن جوان و مادرشوهرش وجود دارد که در رمانهای بیشمار چینی مستند شده و طی قرون به نمایش در آمده است؛ زیرا مادر شوهر اجازه دارد با عروس خود مستبدانه رفتار کند مگر زمانی که او فرزندی ذکور بزاید. اما پس از زادن یک پسر، آن زن میتواند جایگاه بسیار بالایی را به منزله «مادر وارث» در یک دودمان مهم به دست آورد. بسیاری از دسیسههای درباری در چین دوران امپراتوری حول تلاشهای «وارثه»های [dowagers: وارثه یعنی زن بیوهای که اموال همسر را به ارث میبرد و برای بهبود جایگاه فرزند ذکور خود تقلا به خرج میدهد] قدرتمند برای بهبود جایگاه سیاسی پسرانشان میگردد. در سلسله سابق «هان»، وارثههای ملکه قادر به انتخاب وارث تاج و تخت حداقل در ۶ مناسبت بودند. یکی از واقعیات ناراحتکننده در مورد جوامع پیشامدرن همانا دشواری زادن فرزند ذکور بود که بتواند حداقل تا بزرگسالی دوام آورد. در عصر پیش از پزشکی مدرن، جایگاه بالا و ثروت تفاوت بسیار اندکی در این مساله داشت. تاریخ پادشاهیها در اطراف و اکناف جهان شاهدی است بر وضعیت بحران سیاسی مداوم که ناشی از ناکامی ملکهها یا دیگر همسران درباری برای زادن فرزند ذکور بود. بسیاری از ژاپنیهای معاصر با نگرانی بحث بارداری «ماساکو»، همسر ولیعهد «ناروهیتو» را پس از ازدواجش در سال ۱۹۹۳ دنبال میکردند. این مساله در مقایسه با مجموعه امپراتوران قبلی رنگ میبازد. یعنی چه؟ یعنی اینکه تنها سه فرزند از ۱۵ فرزند امپراتور نینکو (۱۸۰۰-۱۸۴۶) فقط تا ۳ سالگی زنده ماندند و فقط ۵ فرزند از ۱۵ فرزند ذکور امپراتور میجی (۱۸۵۲-۱۹۱۲) به بزرگسالی رسیدند. در چین، همچون جوامع دیگر، به این مشکل به شکل سنتی و از طریق ازدواجهای متعدد [concubinage] رسیدگی میشد که به واسطه آن مردان صاحب جایگاه میتوانستند همسران دوم، سوم و حتی بیشتری را اختیار کنند. چین یک سیستم پیچیده و رسمیتیافتهتری را برای تعیین جانشینی در چنین وضعیتها و شرایطی توسعه داد. برای مثال، فرزند ذکور همسر اول حقوق وراثتی برتری نسبت به فرزند ذکور همسران دیگر داشت حتی اگر جوانتر باشد، اگرچه برخی امپراتوران این قاعده را نقض کردند. با وجود نظام قوانین اما ابهامها و عدم قطعیتها در مورد جانشینی حجم زیادی از سیاستهای درباری را برانگیخت. در سال ۷۱ قبل از میلاد، «هو شیان» همسر یک مقام برجسته، کاری کرد که ملکه [امپراتریس] «شو» کشته شود؛ در حالی که باردار بود و دخترش را جانشین خود کرد. در سال ۱۱۵ پس از میلاد، ملکه بیفرزند امپراتور آندی، همسر دوم امپراتور را کشت آن هم به این دلیل ساده که او به یک فرزند پسر باردار شده بود. همان طور که در مورد یونانیان و رومیهایی که از سوی فاستل دو کولانز توضیح داده شد، نظام خویشاوندی چینی ارتباط نزدیکی با نظام مالکیت خصوصی داشت. در ابتدا، طی دوره سلسله «ژو» اعلام شد که تمام زمینها ملک دولت است اما پادشاهان «ژو» ضعیفتر از آن بودند که این مساله را اجرایی کنند و مالکیت به شکل روزافزونی خصوصی شد و در معرض فروش یا انتقال مالکیت قرار گرفت. دودمان بهعنوان یک کل صاحب اموال متعلق به معبد اجدادی یا تالار اجدادی شد. افزون بر این، دودمانهای ثروتمندتر میتوانستند روی اموال مشترکی مانند سدها، پلها، چاهها و نظامهای آبیاری سرمایهگذاری کنند. آحاد خانوادهها مالک قطعات خاص خود بودند؛ اما تواناییشان برای انتقال مالکیت به آنها به شدت متضمن تعهدات مناسکی دودمان بود.