بخش سوم
محرمانههای کرهشمالی
فروپاشی سیستم
از بدو تاسیس کرهشمالی در دهه ۴۰، این کشور تقریبا سالها از نظر غذایی خودکفا بود. در دوران «نظام توزیع عمومی» [(Public Distribution System (PDS] کشاورزان بخش اعظم تولید خود را به دولت میدادند و دولت هم آن را در میان مردم توزیع میکرد. طی سالهای اولیه و میانی دوران حکومت کیمایلسونگ، مردمان کرهشمالی ثروتمند نبودند اما حداقل این بود که متحمل گرسنگی جمعی [en masse] نمیشدند. معروف است که چینیهای قدیمیتر که نزدیک مرز کرهشمالی زندگی میکنند، میگفتند که در دهههای ۶۰ و ۷۰ نسبت به استانداردهای زندگی مردم کرهشمالی حسادت میورزیدند.
در حقیقت، اقتصاد کرهشمالی در اواخر دهه ۵۰ و کل دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ عملکرد نسبتا خوبی داشت. تا حدود ۱۹۷۳، اقتصاد «دستوری» کرهشمالی براساس تولید ناخالص داخلی سرانه قویتر از اقتصاد «سرمایهداری» کرهجنوبی بود. این تا حدودی بهخاطر شرایط تایخی بود: بهخاطر نزدیکیاش به منچوری و چین، ژاپنیهای استعمارگر (۱۹۴۵-۱۹۱۰) صنعتی کردن بخش شمالی را برگزیده بودند درحالیکه از جنوب بهعنوان یک «منطقه حاصلخیز» [agrarian breadbasket] کشاورزی که تغذیهکننده دیگر مناطق است، استفاده میکردند. از این رو، کرهشمالی در غالب زیرساختهای برتر جلوتر از کرهجنوبی بود. این مساله، در ترکیب با اشتیاق عمومی برای بازسازی ملتی شکستخورده و گسسته و دارای شکاف، به پیشبرد اقتصاد کرهشمالی در آن سالهای اولیه کمک کرد. یک مولفه اساسی دیگر هم در آن موفقیت اولیه وجود داشت: کمکهای چین و شوروی. طی دوره جنگ سرد، کرهشمالی توانست با بازی زیرکانه با این دو کشور، از شکاف میان آنها بهرهبرداری کند. در این مثلث روابط عاشقانه [love triangle relationship ]، کرهشمالی به دقت از مزایای رابطه با مسکو و پکن نفع برد و نقطه ضعف خود بهعنوان «طعمهای میان نهنگها» [shrimp between whales] بودن را به یک دارایی تبدیل کرد. این استراتژی، که در توانایی دائمی این رژیم برای بهرهبرداری از نگرانیهای چین و ایالات متحده به نفع خودش جلوه مییافت، به جریان پیوسته کمکها منتج شد و به این کشور کمک کرد که میزان «قوت» مردم خود را افزایش دهد. با وجود این، به مردم کرهشمالی گفته نشد که این کمک خارجی است که غذا را در سفره مردم قرار میدهد؛ دولت این باور را به آنها خوراند که این کمکها از بذل و کرم کیمایلسونگ است. بر خلاف انتظارات بسیاری، کرهشمالی موفق شد از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ جان به سلامت ببرد. این تا حدی به دلیل افزایش کمکهای چین بود و تا حدی هم به خاطر این حقیقت بود که مردم عموما همچنان به رژیم اعتماد داشتند. با این حال، کاهش و سپس توقف کلی کمکهای شوروی – افزون بر سوءمدیریت اقتصادی گسترده در دوران رهبری کیم جونگ ایل - نظام توزیع عمومی (PDS) را در معرض خطر قرار داد. کاهش تدیجی در میزان توزیع غذا شکل گرفت. بهطور مثال، در سال ۱۹۸۷ و ۱۹۹۲ شاهد کاهش ۱۰ درصدی PDS هستیم. اما تا اواسط دهه ۹۰ سیستم به تدریج شروع به فروپاشی کامل کرد. وضعیت اقتصادی به شدت شکننده شد و کرهشمالی تا ۱۹۹۳ وارد دوره کسری مواد غذایی شد. با مجموعهای از سیلهای مرگبار در سالهای ۱۹۹۴ و ۱۹۹۵ که موجب نابودی حدود ۵/ ۱ میلیون تن غلات شد و بیشتر زیرساختهای کشور را نابود کرد، اوضاع بهشدت بدتر شد. نتیجه آن، از کف رفتن ۸۵ درصدی قابلیت تولید برق در کرهشمالی بود. نظام توزیع عمومی زیر فشار فزاینده و بیسابقهای قرار گرفت: در فاصله ۱۹۹۴ و ۱۹۹۷ حجم غذایی که در اختیار مردم قرار گرفت از ۴۵۰ گرم غذا در روز به ۱۲۸ گرم کاهش یافت. در همین دوره، PDS از یک منبع مهم غذایی برای اکثریت مردم به منبعی تبدیل شد که فقط ۶ درصد از کل جمعیت میتوانستند به آن دسترسی داشته باشند.
نتیجه یک قحطی اساسی در فاصله ۱۹۹۵- ۱۹۹۴ بود که جان ۲۰۰هزار تا ۳ میلیون کرهای را گرفت. دولت کرهشمالی این مصیبت را «راهپیمایی طاقتفرسا» [Arduous March] مینامد؛ نام یک عملیات جنگی افسانهای که گفته شده از سوی کیمایلسونگ بهعنوان یک مبارز چریک جوان کلید خورد. این ممکن است کنایه سیاهآلودی تلقی شود که بزرگترین شکست کرهشمالی – و شکستی که بهطور اساسی به سیستم اقتصادی سوسیالیستی که کیمایلسونگ کوشیده بود بسازد پایان داد- در زرورق عباراتی زیبا پیچیده میشود. گرسنگی به مقیاس فجیعی یقه جامعه را گرفت. مناطق مرزی و روستایی بهشدت متاثر شدند اما مرگهای انبوه به خاطر قحطی در تمام بخشهای کشور از جمله در شهرها و حومه شهرها رخ میداد. دولت، مردم را به فلاکت انداخته بود و اساسا، هر کسی باید از خودش دفاع میکرد. حتی استادان دانشگاههای با پرستیژ در پیونگیانگ- آن هم فقط برای زنده ماندن- به فعالیتهای بازاری سطح پایین روی آوردند. برخی در خارج از ایستگاههای شلوغ اتوبوس یا دانشگاهها به همسران خود ملحق میشدند و سوپ ارزانی [cheap broth: نوعی سوپ متشکل از گوشت و تکههای سبزیجات و اغلب برنج] را میفروختند که مخلفاتش آرد و آب بود. دیگر اعضای حلقههای نخبگان رده پایینتر هم برای فروش اثاثیه منزل خود با قیمتهای پایین رو به بازارهای حاشیهای آوردند. از اینرو، قحطی بذرهای «بازاری شدن» [marketization] را در کرهشمالی کاشت. تنها نخبگان نزدیک به هسته اصلی قدرت [core elite] اکنون میتوانستند با اعانههای غذایی از سوی دولت زندگی کنند. درست همانند استادان دانشگاه که برای زنده ماندن به فروشندگان دورهگرد خیابانی تبدیل شدند، اکثریت مردمان امروز کرهشمالی یاد گرفتند که زندگی اقتصادی دوگانهای [double life: منظور یافتن دو شغل در دو سطح مختلف است. استاد دانشگاه به فروشندگی خیابانی روی میآورد؛ نخبگان حکومتی هم یا بهصورت مستقیم در فعالیتهای بازاری دخیل بودند یا با واسطههایی از آن کسب سود میکردند و الخ] را دنبال کنند تا بتوانند از پس هزینههای زندگی برآیند.
ارسال نظر