بخش صد و هجدهم
آفتابپرستهای چشم آبی
صنعتیزدایی سریع و پایدار با فقدان چشمگیر شغل و تورم به سرعت درحال افزایش همراه شد. در آن زمان، این فشارهای اقتصادی تنش قومی بسیار اندکی را موجب شد. در واقع، این واقعیت که BNP در سال ۱۹۸۲ بهعنوان گروهی بریده از جبهه ملی فاشیست شکل گرفت، این حقیقت را روشن میسازد که این شرایط تنشهایی واقعی میان صفوف گروههای راستافراطی بهوجود آورد. با افزایش مهاجرت زنجیرهای آسیای جنوبیها، شهرها و حومهها مانند لستر، برادفورد، برنلی و لیورپول هم فقیر و هم آشکارا غیرسفید شدند. این پیامدهای بلندمدتی برای روان جامعه داشت و این تهدید را مطرح ساخت که «سفیدها» ممکن است تا پیش از سال ۲۰۷۰ بهعنوان اقلیت مطرح شوند.
از گذشته تا حال: پوپولیسم راستافراطی در بریتانیا
موفقترین نماینده پساجنگ عرصه راستافراطی در بریتانیا «جبهه ملی» [National Front (NF]بود که در سال ۱۹۶۷ شکل گرفت. با وجود انکار اتهامات مرتبط به فاشیسم اما این حزب با جنبشهای نونازی در درون بریتانیا (مثل «جنبش خون و افتخار» [Blood and Honour UK] و «جنبش بریتانیا» [British Movement]) و در خارج از آن پیوند یافته و با ادبیات ناسیونالیستی قدرتمند بیگانههراسی ارتباط یافت که مدافع نژادپرستی بیولوژیکی و مخالف مهاجرت غیرسفیدان بود؛ ادبیاتی که همچنان تاکید دارد «اجتماع چندنژادی یادگاری مضحک از گذشتهای تاسفبار است که باید از بین برود». اگرچه جبهه ملی در سطح ملی موفق به جذب حمایت اقلیت شد اما این حزب نشان داده که ناتوان از دستیابی به هر شکلی از موفقیت انتخاباتی است. در انتخابات عمومی ۱۹۷۹، با ۳۰۳ نامزد، این حزب موفق به جذب ۶/ ۰ درصد از آرای عمومی شد که بالاترین عملکرد در تاریخ این حزب بود. جبهه ملی در نیمه دهه ۹۰، با وجود تلاشها برای احیای حزب از سوی «یان اندرسون» [Ian Anderson] در سال ۱۹۹۵، به سمت و سوی انقراض تدریجی خود افول کرد. با وجود این، در نیمه دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ بود که بسیج پوپولیسم راستافراطی شروع به ظاهر شدن در صحنه سیاسی بریتانیا کرد.
«حزب ملی بریتانیا» (BNP) بهعنوان شاخهای جدا شده از «جبهه ملی» (FN) به رهبری «جان تیندال» [John Tyndall]، رهبر سابق «جبهه ملی» و «نیک گریفین»[ Nick Griffin] از سال ۱۹۹۹ به این سو، در سال ۱۹۸۲ تاسیس شد و با اتخاذ رویکرد پوپولیستی معتدلتر، ترک زبان تند و تیز و ادبیات نژادپرستانه بیولوژیکی، شبیه به تلاشهای بعدی احزاب دیگر راستافراطی در اروپا مانند مارین لوپن و جبهه ملی فرانسه یا جیانفرانکو فینی و MSI ایتالیا، به مدت تقریبا یک دهه بر عرصه راستافراطی غالب بود. با این حال، با وجود تلاشهای تیندال برای تمایز نهادن میان حزب تازهتاسیس خود از سلفش FN و از پیوندهایش با جنبشهای نونازی اما BNP همچنان با نونازیسم، نژادپرستی، خشونت و لفاظی در مورد انکار حقایق هولوکاست شناخته میشود. این حزب در انتخابات عمومی و محلی در سال ۱۹۸۳ شروع به مشارکت کرد اما در سال ۱۹۹۳ بود که اولین موفقیت انتخاباتیاش را بهدست آورد آنگاه که «درک بیکون» [Derek William Beackon: سیاستمدار عضو «جبهه ملی» و عضو سابق BNP] بهعنوان عضو شورا [councillor] در «میلوال»[Millwall]، لندن، انتخاب شد. تغییر رهبری در سال ۱۹۹۹ نشاندهنده اصلاحات و نوسازی در حزب بود و گریفین هم عناصر تندرو را حاشیهنشین و BNP را به نسخهای معتدلتر از راستافراطی، نزدیک به احزاب مشابه در دیگر کشورهای اروپایی مانند ایتالیا و فرانسه، متحول کرد. در انتخابات محلی ۲۰۰۲ این حزب موفق شد سه کرسی در شورای برنلی بهدست آورد و همچنان به افزایش محبوبیت خود در سالهای بعد ادامه دهد؛ در انتخابات ۲۰۰۴ اروپا هم ۹/ ۴ درصد از آرا را بهدست آورد. بین سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۰ است که این حزب به بالاترین نرخ محبوبیت رسید که طی آن «ریچارد بارنبروک» [Richard Barnbrook] در مجمع لندن [London Assembly] یک کرسی در سال ۲۰۰۸ به دست آورد و در انتخابات بعدی اروپا در سال ۲۰۰۹ موفق به کسب دو کرسی در پارلمان اروپا با کسب ۳/ ۶ درصد از آرای مردم شد.
حزب BNP خود را یک حزب ناسیونالیستی بریتانیایی با ارزشهای هستهای بنیادین معرفی میکند که خواستار بازتولید ملی و فرهنگی است. در دوران رهبری گریفین، این حزب ادبیات خود را روی ملیگرایی قومی، سیاستهای ضدمهاجرتی و مخالفت با اسلام و هشدار در مورد تهدید چندفرهنگیگرایی متمرکز کرده و ادعا میکند که سفیدپوستها «به لحاظ قومی پاکسازی» خواهند شد و خواستار «توقف فوری تمام مهاجرتهای آتی» شد. سیاست اقتصادی حزب مخالفت با جهانی شدن، لیبرالیسم اقتصادی و کاپیتالیسم لسه فر [laissez-faire capitalism] بود. افزون بر این، در میان سیاستهای دیگر، BNP مدافع احکام سختتر برای مجرمان، مخالفت با ازدواج همجنسگرایان، استقبال از سنت، میراث و مدنیت و مخالفت با ادغام اروپایی بود. با وجود این، صرفنظر از تلاشها برای بازسازی و تحول آن به یک حزب مدرنتر اما BNP نتوانست موفقیت خود را حفظ کند.
نزد «هینزورث» [Hainsworth]، چندین دلیل توانسته مانع موفقیت انتخاباتی مانند موفقیت همتایان راستافراطیاش در دیگر کشورهای اروپایی مثلا در دانمارک یا هلند شود: رهبری ضعیف، سنت ضدفاشیستی در بریتانیا، شکافهای داخلی میان نمایندگان راستافراطی در کشور و ارتباطات گروههای راستافراطی با خشونت و سیاستهای خیابانی. به همین ترتیب، نزد ایتول، با وجود این حقیقت که تحولاتی در این کشور بوده که میتوانسته به نفع سیاستهای ناسیونالیستی رادیکال یا افراطی تمام شود – مانند افزایش نرخ مهاجرت، افزایش بیکاری، فرسودگی مراکز شهری و مخالفت با ادغام اروپا- اما شرایط برای موفقیت احتمالی گروههای راستافراطی شامل مشروعیت گروه، افزایش کارآیی فردی و کاهش چشمگیر اعتماد به سیستم میشده که مولفههایی بودند که در مورد بریتانیا ناکافی بودهاند.
ارسال نظر