سواد علمی شاید وقتی دیگر
جامعه؛ مطالبهگر و یاریگر
خسرو سلجوقی
قائممقام سابق سازمان فناوری اطلاعات
به نظر میرسد جامعه و آموزش و پرورش ما پذیرفته است چیزی که در حال حاضر به عنوان نظام تربیتی و آموزشمان در حال اجراست و دولت برای آن هزینههای هنگفتی انجام میدهد و همچنین کادر آموزشی زحمات زیادی در این باره میکشند، همراستای نیاز جامعه در رابطه با تربیت کودکان نیست. به این دلیل که الگو و روش بهکارگرفته شده در سیستم آموزش و پرورش ما در دنیا کنار گذاشته و به طور مطلق مطرود است. به نظر میرسد ساختار و بافت آموزش و پرورش ما آمادگی لازم را برای اینکه از لاک خود خارج شود، ندارد و ماموریت جدیدی نیز برای آن تعریف نشده است. به همین دلیل انتظاری را که از نظام تربیتی و آموزش و پرورش داریم، برآورده نمیشود. بنابر تعاریف بینالمللی نگاه یونسکو از موضوع سواد، اولین تعریف از این واژه به توانایی خواندن و نوشتن برمیگردد. بعد از آن اضافه شدن مهارتهای رایانه و دانستن یک زبان خارجی در اواخر قرن بیستم از جمله مصادیق سواد برشمرده شد. سومین تعریف از سواد اضافه شدن ۱۲ نوع از سواد است که شامل سواد عاطفی، سواد ارتباطی، سواد مالی، سواد رسانهای، سواد تربیتی، سواد رایانهای، سواد سلامتی، سواد نژادی و قومی، سواد بوم شناختی، سواد تحلیلی، سواد انرژی و سواد علمی میشود. اما جدیدترین تعریف از سواد، اینگونه مطرح میشود که علم با عمل باید معنا شود؛ یعنی سوادی که هر انسان دارد و چیزی که به کودکان آموزش میدهیم، باید باعث تغییر در زندگی آنان شود. در وهله اول رویکرد خود آموزش و پرورش به مقوله سواد باید عوض شود. آموزش و پرورش باید تعریف جدید از سواد ارائه کند که با این تغییر رویکرد بتوانیم در ساختار کتب درسی، روش تدریس و محتوا بازنگری کنیم. آموزش و پرورش ما ساختار بزرگی دارد؛ بهطوری که بیشترین شاغلین دولت در آموزش و پرورش مشغول به کار هستند. ایجاد تغییر در نگرش و حقوق و مزایا و شیوه آموزش کادر آموزشی و پرورشی و معلمان کار سادهای نیست. جامعه نیز در اینجا نقش بسزایی دارد؛ به طوری که هم باید به عنوان مطالبهگر و هم یاریگر عمل کند. یعنی هم آنچه از سواد قبلی به او آموزش داده شده را کنار بگذارد و هم در جایگاه دولت و آموزش و پرورش به بهکارگیری رویکرد جدید و نوین از سواد کمک کند. متاسفانه دولت با نظام اقتصادی فعلی ممکن است نتواند پاسخگوی این نیاز باشد. حتی استناد به قانون اساسی مبنی بر رایگان در اختیار گذاشتن آموزش و پرورش برای همه، به نوعی به این مشکلات دامن زده و انتظارات غیرمنطقی را ایجاد کرده است. زمانی که آموزش و پرورش برای همه رایگان باشد، سیستم آموزشی برای رفع حداقلهای نیاز آموزشی مجبور است هزینه و توان زیادی به کار بگیرد. در صورتی که آموزش و پرورش میتواند حداقل برای قشر مرفه یا متوسط رایگان نباشد تا آموزش و پرورش بتواند نظام کارآمدتر و چابکتری در این رابطه راهاندازی کند. ما همچنین در رابطه با موسسات غیرانتفاعی نیز نتوانستیم آنچه را که نظامهای آموزشی کارآمد در سایر نقاط دنیا اجرا میکنند، به کار بگیریم. چه آنکه مدارس غیرانتفاعی نیز مجبورند در قالب همان شیوهها و کتب آموزش و پرورش عمومی به دانشآموزان خدمات آموزشی ارائه کنند و عملا نوآوری و تغییر در آنها نیزا متوقف شده است. مانع دیگری نیز به نام کنکور وجود دارد و تا زمانی که مافیای کنکور وجود دارد، مانع تغییر در آموزش و پرورش خواهد شد. نظام آموزشی شاید لازم است برای محقق شدن آرمان خود برای ایجاد یک نظام کارآمد آموزش و پرورش مطابق با تعاریف جدید بینالمللی و سواد علمیفداکاری به خرج بدهد و با این مافیا دست و پنجه نرم کند.
«فقر آموزشی» به زبانقرن۲۱
میثم هاشمخانی
اقتصاددان و مدیر موسسه «حامیان فردا»
تغییرات بنیادین اقتصادی و اجتماعی در قرن ۲۱، ما را مجبور ساخته که تغییری بنیادین در تعریف مفاهیم «آموزش باکیفیت» و «فقر آموزشی» اعمال کنیم. در این تغییرات، چهار عامل نقش پررنگ داشتهاند: رشد جهشوار اقتصاد اینترنتی، شتاب بالای تحولات علم و تکنولوژی، اهمیت روزافزون شبکهسازی و تیمسازی در تولید ارزش افزوده اقتصادی و بالاخره رقیق شدن روزافزون اهمیت مرزهای جغرافیایی. سه عامل نخست، جنبه اقتصادی تعاریف ما از «آموزش باکیفیت» و «فقر آموزشی» را تغییر دادهاند و عامل چهارم، جنبه اجتماعی این تعریف را زیر و رو کرده است. با این مقدمه، ۴ جنبه کلیدی «فقر آموزشی» در قرن ۲۱ عبارتند از:
محرومیت از تنوع و خلاقیت آموزشی: آن دسته از ساختارهای آموزشی که متکی بر ساختار یکپارچه و متمرکز در حوزه تعیین قوانین مدیریت مدارس، شیوه استخدام معلمان و چارچوب تدوین محتوای درسی هستند، صرفا فقر آموزشی را توسعه میدهند. در کشورهایی با این نوع ساختار آموزشی که سرکوبگر خلاقیت مدیران و معلمان مدارس است، مدارس به سرعت مرجعیت آموزشی کودکان و نوجوانان را از دست میدهند و آن را به «اینترنت» واگذار میکنند. به این ترتیب بخشی از فقرزدایی آموزشی، به دادن مجوز به خلاقیت مدیران مدارس مناطق محروم در حوزه انتخاب معلمان، ارتقا و توبیخ معلمان و نیز طراحی محتوای آموزشی بومی جذاب و سازگار با شرایط اقتصادی-اجتماعی هر منطقه مربوط میشود.
محرومیت از شوق یادگیری: در دورانی که اینترنت سریع و ارزان، سهولت دسترسی به انواع دانش را برای ما به ارمغان آورده، ماموریت اصلی مدارس قرن ۲۱، ایجاد شوق یادگیری در دانشآموزان است. بنابراین مدارسی که صرفا بر تزریق دانش و محفوظات به مغز دانشآموزان متمرکز هستند، حتی اگر مدارسی لوکس با شهریههای گران باشند، دانشآموزان خود را زیر خط فقر آموزشی نگه میدارند. همچنین مدارس نوسازی که در مناطق محروم ساخته میشوند، اما در طراحی آنها به المانهای افزایش شوق یادگیری دانشآموزان توجهی نمیشود (چه المانهای سختافزاری مربوط به طراحی و زیباسازی مدارس و چه المانهای نرمافزاری مربوط به کیفیت معلم و کیفیت محتوای آموزشی)، تاثیر اندکی بر «فقرزدایی آموزشی» خواهند داشت.
محرومیت از دانش دیجیتال: در قرن ۲۱، حتی انجام سادهترین مشاغل، بدون دسترسی به ابزارهای دیجیتال بهویژه موبایلهای هوشمند و بدون برخورداری از حداقلی از دانش دیجیتال، ناممکن است. توجه به این مساله در طراحی محتوای آموزشی مدارس، از ارکان مهم فقرزدایی آموزشی محسوب میشود.
محرومیت از مهارتهای غیرشناختی: در قرن ۲۱، با توسعه سریع دانشهای مختلف از یک سو و دسترسی فراگیر اینترنتی به این دانشها از سوی دیگر، «بهرهوری اقتصادی» ناشی از حفظ بودن پایتخت کشورها یا بلد بودن محاسبه حاصلضرب دو عدد چهاررقمی روی کاغذ یا نظایر آن، شدیدا سقوط کرده است. از طرف دیگر به سبب افزایش گریزناپذیر تحرک شغلی و نیز درهمتنیدگی شدید جوامع، «بهرهوری اقتصادی» ناشی از مهارتهای غیرشناختی (مانند مهارت کار تیمی، تعامل موثر با دیگران، خلاقیت، پرسشگری، تفکر نقادانه و امثالهم) شدیدا رشد کرده است. نتیجه آنکه برنامه درسی تهی از این مهارتها، نماد بارز «فقر آموزشی» خواهد بود.
بحران بی سوادی دانش آموزان
محمد داوری
روزنامهنگار
چه سواد را به معنای عام آن یعنی برخورداری از دانش و مهارت در ابعاد مختلف و چه به معنای خاص و حداقلی آن یعنی توانایی خواندن و نوشتن بدانیم با تاسف باید گفت خروجی نظام آموزشی ما بهطور کلی و دستگاه آموزش و پرورش بهطور خاص نشان از بحران بی سوادی در کشور دارد. هر چند برای اثبات دقیق و علمی این ادعا نیازمند پژوهش دقیق و علمی هستیم اما اگر این ادعا را یک فرض اثبات نشده هم بدانیم برای آن نشانههای فراوانی میتوانیم ارائه دهیم که شاید هر مخاطبی را قانع کند که برای اثبات این ادعا دیگر نیازی به تحقیق نیست. اگر پایه هفتم را آغاز یک مرحله و یک گذر آموزشی و پرورشی بدانیم و از دبیران این پایه نظر خواهی کنیم که شما دانشآموزانی را که ۶ سال ابتدایی را سپری کردند چگونه ارزیابی میکنید بی تردید اکثریت قریب به اتفاق آنها سواد عمومی و اختصاصی آنها را بسیار ضعیف ارزیابی میکنند و همین شرایط برای پایه دهم که گذار به متوسطه دوم و سال اول دانشگاه که گذار به آموزش عالی از آموزش عمومی است تقریبا صدق میکند. اگر این پرسش را هم طرح کنیم که ریشه این بحران بی سوادی کجاست پاسخ کلی این است: در ناکارآمدی نظام آموزشی. ناکارآمدی که تمرکز ساختاری و محتوایی و سیاستگذاری غیر حرفهای و بی توجهی به دستاوردهای نوین علوم تربیتی و تجربیات موفق جهانی مهم ترین دلایل آن است. اگر بحران اقتصاد آموزش و پرورش و مشکلات معیشتی فرهنگیان و بی انگیزگی آنها را اضافه کنیم و شکاف انتظارات خانه و مدرسه را هم در نظر بگیریم میبینیم ریشه این بی سوادی چند وجهی، عمیق و گسترده است. بهطور کلی از این نظام آموزشی انتظار نمیرود پرورش دهنده نسلی باسواد به معنی صاحبان دانش و مهارت و ارتقا یافته در ساحتهای مختلف تربیتی بهویژه اخلاقی و اجتماعی و فکری و شناختی باشد. بنابراین تا اطلاع ثانوی قطار دستگاه آموزش و پرورش روی ریل ناکارآمدی حرکت میکند و بحران بی سوادی هم روز به روز گسترده و عمیق تر میشود و قربانیان این چرخه ناکارآمدی هم کودکان و نوجوانان این مرز و بوم هستند. البته ناگفته پیداست که در این ساختار ناکارآمد مدرسه و معلم کار آمد پیدا میشود که به پشتوانه دلسوزی و علاقهمندی و توانمندی توانستهاند به نسبت الگوی موفقی ارائه دهند.
سرمایهای به نام نیروی انسانی
علی شکوهی
روزنامهنگار
بزرگترین سرمایهای که یک کشور میتواند برای خود تولید کند نه سرزمین، نه منابع مالی و مادی و نه سرمایههای به مفهوم مالی است، بلکه بزرگترین منبع برای پیشرفت و توسعه هر کشور نیروی انسانی آن است. نیروی انسانی در نظامهای رسمی تعلیم و تربیت تولید میشود. به همین دلیل کشورهایی که روی این حوزه سرمایهگذاری میکنند، موفقتر هستند. منظور از سرمایهگذاری در این زمینه روی چند حوزه است: اول، سرمایهگذاری به مفهوم مالی و مادی یعنی سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومی کشور باید بالا برود. میانگین این بودجه در کشورهای نسبتا موفق و کارآمد در حوزه آموزش و پرورش حدود 25 درصد بودجه عمومی است، این رقم در ایران زیر ۱۰ درصد است بنابراین اولین تحول باید سرمایهگذاری به مفهوم واقعی یعنی تخصیص منابع مالی ویژه بهگونهای باشد که سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومی تا حدود یکچهارم بودجه افزایش پیدا بکند، دوم نیروی انسانی و معلمان و سیستمی که قرار است با دانشآموزان مواجه شود روی این موضوع باید به صورت جدی سرمایهگذاری شود. متاسفانه امروز معلمان جایگاه و شأن اجتماعی خوبی ندارند و در قیاس با سایر مشاغل در جامعه چندان درآمد مکفی که بتواند معیشتشان را تامین کند نیز ندارند. معلمی که مشکل معیشت و منزلت اجتماعی دارد به صورت طبیعی به هیچ یک از اولویتهای حوزه تعلیم و تربیت نمیتواند برسد پس بخش بزرگی از بودجه باید به معلمان و معیشت آنها تخصیص پیدا کند و شغل معلمی محل رقابت توانمندترین آدمها باشد. سوم، نقش دادن به جامعه بزرگ فرهنگیان اعم از معلمان، افراد کادری و ستادی برای برنامهریزی و طراحی و هدفگذاریهای مشخص برای رسیدن به اهداف آموزش و پرورش است. تا آنها بتوانند با قوه ابتکار و خلاقیتشان ایدههای خود را بروز و ظهور بدهند. متاسفانه میبینیم معلم یا مدیری که باید دانشآموز را پرسشگر بار بیاورد خود مطالبهگر نیست. اگر میخواهیم آموزش و پرورش متحول شود باید در جستوجوی فعالیتهای داوطلبانه گروهی مداوم غیررسمی باشیم. در آخر اینکه باید نیازسنجی کنیم و براساس نتایج به دست آمده فعالیتهای مدارس را طراحی و جهتدهی کنیم. یادگیری به معنای خواندن و نوشتن از اهداف اولیه آموزش و پرورش بود اما حالا این پرسش جدی مطرح است که آیا امروز باید همین هدف را با همین راهکارها پیگیری کنیم یا نیاز ما چیز دیگری است. متاسفانه رویکردهای کلان حاکم بر آموزش و پرورش رویکردهای فردی- روانشناسانه است که باید جای خود را به رویکردهای جمعی- جامعهشناسانه بدهد. مسائلی از جنس اجتماعی شدن، مهارتهای اجتماعی، قدرت ارتباطات و یادگیری، انتقاد کردن و انتقادپذیری و تربیت اجتماعی بر سایر مسائل اولویت دارد. باید هزینه فعالیتهای گروهی و جمعی دانشآموزان و معلمان در مدارس کم شود و آنها بتوانند در قالب انواع تشکلها و ائتلافها و گروههای اجتماعی بدون هزینه، کار جمعی و گروهی انجام دهند.
نعل واژگون
اسدالله مرادی
استاد دانشگاه
در جهان امروز راهی بس بلند طی شد تا از تعریف سنتی سواد، یعنی توانایی خواندن و نوشتن، به توانایی ایجاد تغییر برسد، به این معنا که شخص بتواند با دانستههای خود به نحو خلاقانه و نقادانه و مسوولانه، تغییری ژرف و سرنوشتساز در زندگی خود پدید آورد.
این راه بلند و دستاوردهای درخشان آن با انباشت تجربههای گرانسنگ بشری حاصل شده و البته بشر امروز میداند در میانه راه پیچیده و اسرارآمیز تربیت است چراکه انسان پیچیده و اسرار آمیز و پیشبینیناپذیراست! اما آنچه غمانگیز است اینکه کاروان تربیت ما در چند دهه گذشته به این تجربههای گرانسنگ نهتنها بیتوجه بوده و هست بلکه نعل واژگونزده و سواد فروکاسته شده به حفظیات و کتابهای کمک آموزشی و کنکور و مدرک... و چه بسا فرزندان دانشجوی دکترای ما در دانشگاههای مادر پول تو جیبی خود را از خانواده میگیرند...
چرا ما با تجربههای جهانی تربیت میستیزیم؟و چرا دوباره میخواهیم چرخ را اختراع کنیم ؟و چرا و...؟
به تصورم شاید یکی از دلایل و علل این باشد که حکومت و دولتمردان ما نگاه آمرانه و دستوری و مکانیکی به نهاد تربیت دارند حال آنکه تربیت از جنس آگاهی و شناخت و آزادی و مسوولیت است. البته این نگاه بیش و کم در خانواده نیز به شکل دیگری وجود دارد.
به باورم این دو نهاد بزرگ و تاثیرگذار تربیت، یعنی دولت و خانواده، نگاه مکانیکی به تربیت دارند، البته با غایات و اهداف متعارض، حال آنکه تربیت نیاز به فضای ارگانیک دارد. برای دولت ما نگاه ارزشی به تربیت اصل و اساس است و برای خانواده آینده شغلی فرزندش و آنچه این وسط فراموش شده خود بچه است و تربیت و درسهای زندگی و خود اندیشی و تفکر خلاق و نقاد.
امسال دولت حدود ۵۰ هزار میلیارد تومان در آموزش و پرورش هزینه میکند برای هدف خود و خانواده هم دستکم چیزی حدود ۳۰ هزار میلیارد تومان در بیرون مدرسه، در موسسات کنکور و زبان و کامپیوتر و... هزینه میکند برای هدف خود.به نظرم تربیت ما نیاز به شیفت از نگاه مکانیکی به ارگانیکی در تمام سطوح و لایهها دارد و این مهم حاصل نمیشود مگر اینکه دولت و خانواده به منطق تربیت توجه کنند و نگاه انسانی به تربیت داشته باشند.
همافزایی بازوی اجرایی
ژما جواهریپور
مشاور آموزشی سازمان محیط زیست
بحث سواد موضوع پیچیدهای است و اینکه آموزش و پرورش از سواد چه تعریفی میکند بحث مفصلتری است. سندی بهنام سند تحول بنیادین در آموزشوپرورش وجود دارد که بندهای مختلف آن به زعم بسیاری از کارشناسان و دستگاهها و سازمانها میتواند تغییرات مهمی را در موضوع سواد ایجاد کند. این تغییرات در همه کشورها رخ داده و همه کشورهای دنیا به این نتیجه رسیدهاند که لازم است در سیستم تعلیم و تربیت خود تغییر بهوجود آورند؛ هرچند ممکن است شدت، تقدم و تاخر و بحث اولویتها در کشورهای مختلف برای آموزش متفاوت باشد؛ اما نافی لزوم انجام این تغییرات نیست. بهعنوان کسی که 25 سال معلم بودم به این نتیجه رسیدهام که لازم است ما خودمان را در این رابطه بهروز کنیم؛ هرچند تغییر و تحولات کوچکی در محتوای کتب درسی رخ داده نظیر آنچه در رابطه با مهارتهای زندگی، سواد رسانهای، انسان و محیط زیست، تفکر و پژوهش در محتوای کتب رسمی وارد شده و ما آن را به فال نیک میگیریم؛ اما نحوه آموزش و همچنین تربیت مربیان و معلمان کماکان دچار چالش است. آیا ما در مورد آموزش معلمان برای توانمندسازی دانشآموزان در زمینه تفکر انتقادی، خلاقیت و ایدهپردازی به اندازه کافی تلاش کردهایم؟ براساس اسناد بالادستی بحث مشارکت اجتماعی موضوع مهمی است. مدرسه باید کانون یادگیری در محله و جامعه باشد و علاوهبر آنکه به بچهها آموزش میدهند، به والدین، محله و متعاقبا جامعه نیز باید آموزش دهند. مشکل دیگر عدماجرای سند تحول بنیادین، جدایی فضای اجرایی دولتی با مراکز تحقیقاتی است. ممکن است تحقیقاتی در این مراکز صورت بگیرد که مطالبه جامعه نباشد و مکانیزمی نیز برای آنکه نیاز اطلاعاتی ما به این مراکز داده شود، وجود ندارد. بنابراین برونداد این مراکز به درد جامعه پرسشگر دانشآموزی ما نمیخورد. پیشنهاد ما برای مدارس آینده این است که فضاهای جدید که امکان بحث و گفتوگو را در کلاس فراهم کند، تعبیه کنند. از آنجا که فضای آموزشی ما با آنچه صد سال پیش بوده نه در فرم و نه در محتوا تغییری نکرده و معلمان نیز بهروز نشدهاند و محتوای کتب نیز تخصصی نیستند، اجرای سند تحول بنیادین کُند و ناممکن شده است. ما نیاز داریم که دستگاهها در این زمینه همافزایی داشته باشند تا زمینه اجرای اسناد بالادستی فراهم شود. اینکه محتوای کارشناسی چطور تبدیل به خوراک آموزشی شود باید در پژوهشکدهها مورد بررسی قرار گیرد. همه دنیا نیاز به تغییر را احساس کردند، ما هم باید سرعت لازم برای این هدف را داشته باشیم و فضا را برای نوآوری و فضاسازی آماده کنیم.
همدلی سواد عصر ماست
فاطمه نوروزی
معلم
بحثم پیرامون «سواد در عصر حاضر» را با این پرسشها شروع میکنم.
چرا باید دیواری بسازیم و در سنین دانشگاه به سختی و مشقت، این دیوار بتنی را تخریب کنیم و بعد از تخریب بهعنوان یک مرحله جدید، نامش را مثلا «ارتباط صنعت و دانشگاه» بگذاریم؟
چرا در سالهای مدرسه تجربه اندوزی در حوزه مشاغل و پروژههای دانشآموزی را مدام به تعویق میاندازیم؟ اگر هدف کنکور با این همه هزینههای فرسایشی روانی و مالیکه نبض آموزش وپرورش را حتی از سالهای آخر ابتدایی گرفته، سنجش محصلان شایسته و در نهایت ورود به بازار کار است پس چرا با وجود بحران اقتصادی همچنان فاصله زیادی بین «مدرسه و اجتماع» ایجاد میکنیم؟
مساله آموزش همیشه یک سوال و چالش جهانی بوده،اما ما خیلی سال است که حتی خودمان را مخاطب این پرسش هم قرار ندادهایم، اگر چه مدتهاست نقدهای فراوان بر آموزش و پرورش ناکارآمد ایران میشنویم، در واقع همگی میدانیم آموزش و پرورش حتی در پرورش افراد مناسب در «مشاغل دانش محور» هم خوب عمل نکرده چه برسد به «مشاغل مهارتمحور»! انگار ما یک بخش مهم از پازل آموزش را بهطور کلی فراموش کردهایم، راهحلهای مطرح شده در زمینه توانمندسازی کودک و نوجوان معمولا به این ختم میشود که «چه آموزش بدهیم؟» نه اینکه «چگونه و با چه نگاهی آموزش بدهیم؟» آموزش لیست جدید از آنچه فرزندانمان باید در عصر حاضر بدانند وقتی کارساز است که به شیوههای نوین آموزش مطابق با همین عصر هم احاطه داشته باشیم منظورم از شیوههای نوین ابدا دلخوش شدن به تخته هوشمند و ابزار نیست. یونسکو بارها تعاریف جدیدی از سواد برای انسان قرن ۲۱ مطرح کرده است اما وقتی «خواندن و نوشتن» یعنی تعریف سواد در قرن گذشته را هم محدود کردیم به حفظیات و تخالف با کلاس کودک محور، آیا صحیح است با همان شیوه به محتویات سواد جدید هم نگاه کنیم؟ پس شاید اولویت توسعه معلمان و ایجاد ساختار مبتنی بر مطالعه است. کودکان در بستر زندگی خود و جامعه شان رشد میکنند پس لازم است که تواناییهای خود را کشف کنند. با سوادی امروزه همان «توانایی تغییر» است، در واقع کسی است که بتواند از خواندهها و آموختههای خود تغییری در زندگی خود ایجاد کند؛ «همدلی» سواد عصر ماست آیا میتوانیم از منظر دیگران جهان را نظاره کنیم؟آیا ما معلمان میتوانیم از منظر کودکان این عصر جهان را نظاره کنیم؟ ما باید در قالب برنامه «متوازن مالی و اجتماعی» کودکانمان را برای رویارویی با جهان پیشرویشان آماده کنیم.
زندگی معنادار در سایه سواد
سعید ناجی
قائم مقام گروه «فَبَک»
تعریف سواد در صد سال گذشته تغییرات زیادی داشته است. اوایل سواد به معنای خواندن و نوشتن بود و به این دلیل که مردم آن موقع بلد نبودند بنویسند و بخوانند و به لحاظ اداری دچار مشکلاتی بودند آموزش و پرورش آن موقع روی موضوع سواد حداقلی یعنی همان خواندن و نوشتن متمرکز شد. حالا زمانه گذشته و مقتضیات جدیدی بر آن حادث شده است. ارتباطات که آمد بحث زبان دوم و همچنین آشنایی با رایانه مطرح شد اما این نیز تلاش ضعیفی در راستای توسعه سواد بود. آخرین تعریف سواد دقیقا همین است؛ اینکه به مردم کمک کنند تا زندگیشان را تغییر دهند. اما به نظر نگارنده این تعریف نیز تعریف ضعیفی از سواد است. با توجه به استانداردهای رشتهای که آموختهام و کاری که برای کودکان انجام دادهام بر این عقیدهام که سواد باید به تحول و رشد فرد بینجامد و زندگی او را معنادار و هدفمند کند، البته مهارتهای اجتماعی و شخصی و رشد هم از دیگر جنبههایی است که سواد امروزی باید بیاموزاند. متاسفانه آموزش و پرورش ما به این دلیل که تبدیل به یک نهاد شده است نتوانسته مطابق با این تغییرات پیش برود. در واقع نظام آموزش و پرورش ما تغییرات کمی از آنچه که نظام آموزش و پرورش در زمان رشدیه داشته در زمینه محتوای کتب داشته و الان نیز همان روشهای قدیمی را پیش گرفته است. آموزش و پرورش ما شغل محور است که البته ممکن است حتی همین کار را هم نتواند به خوبی انجام دهد. روش سیستم آموزش و پرورش ما حافظهمحور و مبتنی بر نمره و مدرک است براساس نمره شما به شما مدرک داده میشود و براساس مدرک نیز کار. اما کاری برای فهم معنا به دانشآموزان انجام نمیشود. این مساله چند دلیل عمده دارد. اول والدین هستند که تنها دغدغه موفقیت مالی کودکانشان را در آینده دارند و فقط به این موضوع نگاه میکنند نه به رشد وجودی و موفقیتهای معنوی. دوم آنکه آموزش و پرورش تبدیل به نهادی شده که به قدری فربه و بزر گ است که سخت میتوان در آن تغییری ایجاد کرد. سوم متولیان آموزش و پرورش هستند که به دلایل کمبود بودجه نمیتوانند دست به اقدامات بدیع و سازنده بزنند. همچنین بسیاری از معلمان با دانشهای جدید آشنا نیستند و این باعث شده که ساختار آموزش و پرورش به این ناکارآمدی دامن بزند. دنیا عوض شده و دانشآموزان ما نیاز دارند توانایی تحلیل و ارتباطات اجتماعی خوب داشته باشند تا براساس آن دست به انتخاب و گزینش بهترینها بزنند. تا زمانی که تمام این مسائل حل نشود قطار آموزش و پرورش با همین سرعت و بدون هیچ مانعی خواهد تاخت.
ارسال نظر