سفرنامه محوطه باستانی خورهه و غار چال نخجیر
از برآمدن خورشید تا دل زمین
ساعت ۴:۴۵ صبح بود و در هیاهوی میدان ونک به تماسهای مسافرانم که یکی پس از دیگری زنگ میزدند، پاسخ میدادم. قرار بود ساعت پنج، تهران و صبح زمستانیاش را ترک کنیم و به سمت جادهای برویم که ما را به مقاصدی جذاب میرساند. خوشبختانه تقریبا توانستم سر موقع، همه ۲۵ مسافر را در اتوبوس جمع کنم و پس از گپ و گفت کوتاهی، ماشین حرکت کرد. از تهران به سمت قم رفتیم. در سکوت، یکبار دیگر با دیدن آن تپه ماهورهای رنگی، کوههای زیبا و خط دریاچه نمک، قصههای گوناگونی را که طی سالیان متوالی درباره آنها شنیده بودم برای خود مرور کردم. حدود ساعت ۷ صبح برای صبحانه توقف کردیم و بعد از آنکه همه مسافران سرحال و خندان به ماشین بازگشتند، برای دیدن اولین جاذبه سفرمان، مسیر را ادامه دادیم. جایی که قرار بود در آن توقف و بازدید داشته باشیم، محوطه باستانی بود در روستایی بهنام «خورهه» که میگویند نامش به معنای محل برآمدن خورشید است؛ فضایی که قدمت بخشی از بناهای آن به دوره سلوکی بازمیگردد و در کاوشهای بعدی، اشیا و مستنداتی از دوره اشکانی و اسلامی نیز در آن پیدا شده است. حدود یک ساعت و نیم در اتوبوس فرصت داشتم تا برای مسافرانم از سلسلههایی که بر ایران حکم راندهاند، بگویم و برسم به روزگاری که رومیان با حل شدن در فرهنگ ایرانی و آوردن نشانههایی از سرزمین خود، بناها، تندیسها و هنرهایی را بهجا گذاشتند. بالاخره به خورهه رسیدیم و کمی بعد، چشممان به دو ستون بلند که جا مانده از همان هنرهای رومی بودند، روشن شد. با مسافرانم در محوطه باستانی حرکت کردیم و از کنار دیوارهای شکسته گذشتیم که احتمالا روزگاری سری بلند داشتهاند و ساکنان را زیر سقفی یکپارچه، امان میدادند. دیوارهای سنگی و طاقهای خشتی را دیدیم و بعد از جمع شدن همه کسانی که مشغول عکاسی بودند، برای مسافرانم بیشتر درباره هنر رومی و تفاوت آن با آنچه که مثلا در تختجمشید میتوانیم ببینیم، توضیح دادم. کمی بعد برای دیدن غار چالنخجیر حرکت کردیم.
سفر به مرکز زمین
غارها برای من یکی از جذابترین پدیدهها هستند. جهانی که همیشه در تاریکی فرو رفته اما در قلبش پر از زندگی، شگفتی و اسرار است. وقتی به چالنخجیر رسیدیم، قبل از ورود به غار برای همسفرانم کمی از نکات مهم و ایمنی در غارها گفتم. برایشان توضیح دادم که چالنخجیر یک غار تقریبا توریستی است؛ یعنی مسیر مشخصی دارد، نورپردازی و کفسازی برای آن انجام شده تا حرکت گردشگران بهسادگی صورت بگیرد. اما بسیاری از غارها در ایران هستند که برای ایمنی و نگهداری حداکثری، نورپردازی نمیشوند یا حتی اصلا به توریستها اجازه ورود نمیدهند. بالاخره وارد غار زیبا و کهن چالنخجیر شدیم. در ابتدای مسیر، به مسافرانم غار نبشتهها را نشان دادم و با هم درباره شکل استلاگمیتها و استلاگتیتهای غار، شیوه پیدایش و عمر طولانیشان گفتوگو کردیم. در ادامه مسیر برای برخی مسافرانم جالب بود که در غار هوایی بسیار تازه و مطبوع جریان داشت. آنها قبل از ورود فکر میکردند، غارها هوای خوبی ندارند یا تنفس در آنها دشوار است! در انتهای مسیر، جایی مناسب پیدا کردیم و چند لحظهای به صدای سکوتی که در غار جریان داشت گوش دادیم و بعد برای خروج، حرکت کردیم. کمی از غروب گذشته بود که بازهم در جاده قم بودیم و با کولهباری از خاطره به سمت خانه میرفتیم.
ارسال نظر