سرگذشت لئون آهارونیان؛ کنشگر اقتصاد ایران
مردی برای عمران
از همان دوران کودکی و نوجوانی مشغول کار در کنار پدرش که آن زمان تولید محصولات پروتئینی آندره را داشت، میشود. در رشته شیمی تحصیل کرده و از دانشگاه پلیتکنیک فارغالتحصیل شده است. نوآوری در عرصه کسب و کار را از همان دوران جوانی به اطرافیان ثابت میکند. آزمایشگاه کوچک خانگی را با امکانات محدود راه میاندازد. آزمایشگاهی که نقطهای میشود برای آغاز زندگی پر فرازونشیب و توفانیاش. در ۱۳۳۵ با بلا موراتوری ازدواج میکند؛ ازدواجی که مسیر زندگی و حرفهاش را به کلی دگرگون کرد. پدر همسرش، آبل رومستان، مردی فرانسوی است که از مدتها قبل در ایران در بخش حملونقل سابقه فعالیت داشته و شرکت سِتی را اداره میکرد. شرکتی در زمینه حملونقل بارهای سنگین که در سال ۱۳۳۰ تاسیس شد. شرکتی که وی با درخواست آبل رومستان وارد آن شد و در سالهای بعد اداره آن را بر عهده گرفت. شرکتی منحصربهفرد برای جابهجایی و حمل بارهای عظیم. از شمال به جنوب، از شرق به غرب، از کشوری به کشور دیگر. به تدریج شرکت را توسعه میدهد و برای آن اعتبار و نامی در عرصه بینالملل به ارمغان میآورد. اعتماد شرکتهای بزرگ خارجی را جلب میکند و آنها هم در واگذاری پروژههای مهم به سِتی تردید نمیکنند. در دهه ۳۰ و ۴۰ که ایران از کمبود تجهیزات و زیرساختها در بخش حملونقل رنج میبرد، وی فعالیت شرکت سِتی را به فراتر از مرزها میبرد و بارهای غولآسایی را به مقاصدی میرساند که باورش حداقل در آن زمان سخت بود. سالها میگذرد و بعد از انقلاب اسلامی فعالیت شرکت را توسعه میدهد و پروژههای بزرگتری را میپذیرد. در کنار فعالیتهای سِتی، دغدغههای بسیاری برای ارامنه ایران داشت و مطالبات آنها را با پذیرش ریاست شورای خلیفهگری ارامنه دنبال کرد. با مقامات بلندپایه و ارشد نظام در سالهای ابتدایی انقلاب برای پیگیری و انتقال دغدغههای ارامنه از جمله مباحث درسی مدارس برای ارامنه دیدار و گفت و گو میکند. مسوولانی که به دغدغههایش گوش دادند و در جهت برداشته شدن موانع برای ارامنه اقدام کردند. در سالهای بعد به واسطه نفوذ بالایی که در ارمنستان داشت، اتاق مشترک بازرگانی ایران و ارمنستان را راهاندازی کرد. اتاقی که به مرور توانست زمینهساز گسترش روابط اقتصادی و تجاری ایران و ارمنستان شود و نقطه اتصالی برای تعاملات سیاسی و اقتصادی دو کشور شود. وی یکی از کنشگران اصلی اقتصاد ایران است که نقش موثری در تاریخ صنعت حملونقل ایران دارد. «لئون آهارونیان»، مردی که نامش در صنایع سنگین و فوقسنگین ایران ماندگار شده است؛ مردی برای تمام فصول حملونقل ایران.
شما از آن دست فعالان و کارآفرینانی هستید که تجربه کار در بخش دولتی را در سالهای خیلی دور دارید و بعد هم در شرکت سِتی وارد فعالیت در بخش خصوصی شدید. اگه بخواهید کار در این دو بخش را با هم مقایسه کنید، هر کدام برای شما چه دستاوردی داشته است؟
کار دولتی من به زمان رژیم گذشته برمیگردد. من در سال ۱۳۳۵ در رشته شیمی از دانشگاه هنرسرای عالی (پلیتکنیک، امیرکبیر امروز) فارغالتحصیل شدم و خیلی زود هم توانستم کار پیدا کنم. در ابتدا شرایط کار در شرکت نفت جنوب برایم فراهم شد، ولی بهدلیل شرایط خانوادگی امکانش را نداشتم که برای کار به آنجا بروم چون پدرم در تهران کسب و کار داشت و من هم نمیتوانستم تهران را ترک کنم. پدرم شرکت آندره که از شرکتهای مواد غذایی بود را داشت و من هم در آنجا کار و کمک میکردم. مدتی بعد اطلاع پیدا کردم که بنگاه مستقل آبیاری که در آن زمان وابسته به وزارت کشاورزی بود به دنبال مهندس شیمی میگردد. من به همراه سه نفر از فارغالتحصیلهای دانشگاهمان در رشته شیمی برای کار به این بنگاه رفتیم و پذیرفته شدیم. هنوز دو سال نشده بود که بنگاه آبیاری مرا برای طی کردن یک دوره کارآموزی به هلند فرستاد. زمانی که در بنگاه مستقل آبیاری کار میکردیم استقبال زیادی از کارمان صورت نمیگرفت و حقوق بخور و نمیری داشتیم. من آن زمان ازدواج کرده بودم، دو فرزند داشتم، خانهمان اجارهای بود و حقوقمان هم کفاف زندگی را نمیداد. یکی از کارهایی که در آن دوره انجام دادم راهاندازی یک آزمایشگاه سنگهای معدنی در خانهمان بود که موفقیتهایی بهدست آورد. آن زمان تاجران در حجمهای بسیار زیاد سنگهای کرومیت و گالن و همینطور سرب را از ایران صادرمی کردند و کار من در این آزمایشگاه خانگی در این راستا بود. با وجود موفقیتهایی که در آزمایشگاه خانگیام داشتم، اما به تدریج دیدم که زندگیام نمیگذرد. پدر همسرم فرانسوی بود و بیش از ۸۰ سال سن داشت و مدیریت شرکت سِتی که در حوزه حمل ونقل فعالیت میکرد را بر عهده داشت. از من درخواست کرد که در این شرکت مشغول بهکار شوم، من هم پذیرفتم. وقتی وارد شرکت شدم متوجه شدم در کنار پدر همسرم هیچ فرد قابل اعتمادی نیست و همه اهل سوءاستفاده بودند. در ابتدا به صورت نیمهوقت در شرکت کار میکردم و بعد از مدتی تمام وقت شد و تا امروز که حدود ۵۰ سال میگذرد ادامه دارد و بزرگترین و سختترین پروژههای سنگین حملونقل را در شرکت انجام میدهیم.
پس یکی از نقاط عطف زندگی شما ازدواج با همسرتان و آشنایی و همکاری با پدر همسرتان بود. چقدر این آشنایی در زندگی شما تاثیرگذار بود؟
پدر همسر من فرانسوی بود، آن زمان فرانسویها در ایران فعالیتهای اقتصادی زیادی داشتند. سد لتیان و سد دز را در جنوب و سد زایندهرود را فرانسویها ساخته بودند. فرانسویها در بخش سدسازی در ایران کارهای زیادی کرده بودند. پدر زن من هم از سال ۱۹۲۶ به ایران آمده و در صنعت حملونقل کار کرده بود، برای همین اطمینان زیادی را به خود جلب کرده و کارهای زیادی را به او واگذار میکردند.
در ابتدا که به شرکت ستی رفتید چه کارهایی انجام میدادید و عمده وظایفتان چه بود؟
اوایل بیشتر کارهای «فورواردینگ» انجام میدادم. در میان مشتریان خارجی ابتدا فقط مشتریانمان فرانسوی بودند و به تدریج آلمانیها هم وارد شدند. بعد هم شرکتهایی از سوئد و سوئیس پروژه نیروگاه منجیل را گرفتند. کار من این بود که با این شرکتها وارد مذاکره شوم.
شرکت سِتی فعالیت خودش را در سال ۱۳۳۰ آغاز کرد. در آن زمان شرایط صنعت حملونقل ایران در بخش صنایع سنگین و فوقسنگین چگونه بود؟
آن زمان تجهیزات بسیار محدود بود. ابتداییترین وسایل هم وجود نداشت و برای همین در آن شرایط رفتن من به شرکت ریسک بزرگی بود. یکی از تحولاتی که در صنعت حملونقل ایران اتفاق افتاد این بود که وسایل فوقسنگین از شرکتهای فرانسوی به ایران وارد شد. آن زمان حمل کردن یک بار ۲۰ تُنی معضل بزرگی بود ولی با وارد شدن دستگاه «بوژی» ۱۰ محور (تکنولوژی برای حمل بارهای فوقسنگین) از فرانسه به ایران تغییر مهمی اتفاق افتاد و بعد از آن هم چندین کِشنده وارد شد. حدود ۴۵ سال پیش شرکت ما در مناقصه منجیل شرکت کرد و با فرانسویها وارد کار شد. آن زمان ۸۰۰ هزار تومان پرداخت کردیم و یک وسیله فوقسنگین برای حملونقل را خریداری کردیم. همچنین «سیمان آبیک» را درست کردیم که نیاز به دستگاههای ۱۵۰ تنی داشت که شرکت سِتی آن را وارد کرد. بهدلیل شرایط مناسبی که داشتیم و تجهیزاتی که داشتیم برای انجام پروژهها به ما اعتماد میشد و پروژههای بسیار سنگین به ما واگذار میشد؛ چون دیده بودند که ما چه امکاناتی داریم و برایشان به صرفه بود که پروژهها را به ما بدهند؛ در غیر اینصورت باید هزینههای جانبی زیادی مثل هزینه کشتیرانی پرداخت میکردند.
به نظر میرسد که شرکت سِتی بهعنوان اولین شرکتی که در حوزه تجهیزات فوقسنگین در ایران فعالیت میکرد، چالشهای زیادی پیشروی خود داشته است، چراکه در این زمینه تجربه چندانی وجود نداشت که شرکت شما بخواهد از آن استفاده کند. کمی از این چالشها برایمان میگویید؟
درست است. عملا شرکت دیگری نبود که رقابتی شکل بگیرد. پیش از ما شرکت دیگری در بخش تجهیزات فوقسنگین وجود نداشت. حدود ۱۰ سال بعد از شرکت سِتی، شرکت «لوانت اکسپرس» و شرکت «یونی ترانس» یک بوژی ۱۲ محور خریدند. شرکت ما دستگاهی به اسم «پاورپک» داشت که هیچ شرکت دیگری آن را نداشت و حتی امروز هم کسی این دستگاه را ندارد. اینها دستگاههای عظیمی بودند که این امکان را داشتند که بیش از هزار تن را حمل کنند. در حال حاضر مجموعه مپنا که در حوزه ساختوساز و حملونقل بسیار فعال است بدون مناقصه به سِتی پروژه میدهد. این بهدلیل رابطه و دوستی نیست، نوع و سطح کار ما باعث ایجاد این اعتماد شده است، نه هیچ چیز دیگر. ایران در «رمیله» عراق یک نیروگاه ۳ هزار مگاواتی ساخته است. چنین نیروگاهی در ایران وجود ندارد. ما با این پروژه همکاری کردیم، هیچ شرکتی نمیتوانست یک «نگله» آن را جابه جا کند. ما توانستیم ۵ نگله که هر کدام ۲۰۰ تن وزن داشت را از طرف خرمشهر از مسیر زمینی به رمیله عراق ببریم. اصولا تمام کسانی که با ما در سِتی کار میکنند، مدارج تحصیلی بالا دارند و این موضوع برای ما اهمیت زیادی دارد. شرکت ستی ۶۷ سال است که تاسیس شده و تا امروز فعالیت دارد.
فعالیت شما در شرکت سِتی به تدریج توسعه پیدا کرد و وارد همکاریهای مشترک با شرکتهای معتبر خارجی شدید. در ابتدا چطور اعتماد لازم از طرف آنها نسبت به شما و شرکت شکل گرفت؟
کاری که ما انجام میدادیم تک بود. از آمریکا تا کشورهای آسیایی با شرکت ما تماس میگرفتند و درخواست همکاری میدادند. آن زمان ما با شرکتی به اسم «لاسنت» که یک شرکت انگلیسی بود کار میکردیم. این شرکت در آلمان و اتریش رجیستر شده بود. همین شرکت کارهای زیادی به ما داد و ماموریت حمل بارهای سنگینشان را به ما دادند. آنها توانمندیهای ما را میدیدند و اعتماد میکردند. البته امروز بعضی از شرکتها بهدلیل ترس از آمریکا نگران هستند که با ایران کار کنند، با وجود این همکاریهایمان ادامه دارد. یکی از پروژههای اخیری هم که انجام دادیم برای نیروگاهی در چالوس بود که نگلههای ۴۰۰تنی مورد نیاز را شرکت ما برایشان حمل کرد. نگلهها را از مسیر روسیه از دریای خزر پیادهسازی کردیم. کار بسیار سنگینی بود ولی انجامش دادیم.
پس از انقلاب مسیر فعالیت شرکت سِتی چگونه پیش رفت. چقدر توانستید فعالیتتان را در انجام پروژههای بزرگ توسعه دهید؟
بعد از انقلاب پروژههای زیادی را انجام دادیم و تجهیزاتمان را گسترش دادیم، به طوریکه امروز ۲۵۰ محور بوژی داریم. هیچ شخص و شرکت دیگری چنین تجهیزاتی ندارد. از مهمترین پروژههایی که بعد از انقلاب انجام دادیم دو نیروگاه در عراق بود. پروژه پالایشگاه و نیروگاه اراک که پروژه بزرگی بود را هم ما انجام دادیم. پالایشگاه اراک ۱۸ نگله داشت که شرکت ما همگی را از بندرعباس سالم رساند. ما کارهای بزرگی انجام دادیم، بارهای فوقسنگین را صحیح و سالم تحویل میدادیم. حتی وقتی ماشین وسط بیابان خراب میشد، خودمان میتوانستیم موتورش را عوض کنیم.
پس شما همیشه روابط خوبی با دولتها در دوران مختلف داشتهاید.
بله، روابط خوبی همیشه با دولتها داشتیم.
در دهه ۳۰ و ۴۰ شرکت شما عملا رقیبی نداشت. آیا امروز هم همچنان شما در حملونقل فوقسنگین بیرقیب هستید؟
اینطور نیست که هیچ شرکتی نباشد، شرکتهایی فعال هستند اما شرکت ما خیلی خوشنام است و همین خوشنام بودن باعث شد که طرفهای خارجی به ما اعتماد کنند. این اعتماد بهگونهای رقم خورده که آنها سراغ ما میآیند، نه اینکه ما سراغشان برویم. بهعنوان نمونه، روسها برای دو نیروگاهشان سراغ ما آمدند و از ما درخواست همکاری کردند. قبل از انقلاب شرکت توانیر در بخش حملونقل خیلی فعال بود. رئیس توانیر شخص بسیار محترمی بود. او از تخصص و سواد من در زمینه حملونقل آگاه بود و یکبار من را برای انجام پروژهای صدا کرد. گفت قرار است دو محموله ۳۵۰ تُنی وارد بندر امام (بندر شاهپور آن زمان) شود و ماموریت حملشان را به ما دادند. برای انجام این کار فوری به فرانسه رفتم و با انجام مذاکراتی تکنولوژی لازم برای حمل این بارها را تهیه کردم و با همین تکنولوژی توانستیم این محمولهها را حمل کنیم. به همین ترتیب اعتمادشان بیشتر میشد و پروژههای مختلفی را به ما واگذار میکردند.
فرآیند بینالمللی شدن شرکت شما دقیقا از چه زمانی شروع شد؟
شرکت قبل از انقلاب بینالمللی شده بود اما آن زمان فعالیتها نسبت به امروز خیلی کمتر بود. در حال حاضر هم شرکت سِتی چندین بار را برای حمل در نوبت دارد. در یک پروژهای دو بار سنگین ۴۰۰تنی را از بندرعباس تا شهر هریس (در آذربایجان شرقی) داشتم که باید در فصل زمستان با سختیهای بسیار میبردیم، ولی توانستیم بار را سالم به مقصد برسانیم. وقتی این اعتمادها در داخل و خارج ایجاد شد تعریف شرکتمان در جاهای دیگر هم شنیده شد و به این واسطه سایر کشورها هم با ما آشنا شدند.
یکی از نقاط عطف دیگر زندگی شخصی و حرفهای شما عضویت در شورای خلیفهگری ارامنه بود. شما در این شورا چه اهدافی را دنبال میکردید و اساسا وظایفی که برای آن تعریف شده بود، چه بود؟
من یک فرد بیطرف بودم و امروز هم هستم و هیچ وقت سیاسی نبودم. یکبار بعد از انقلاب مقالهای در یکی از روزنامهها علیه اقلیتها چاپ شد که بیشتر هم ارامنه را هدف قرار داده بود. مسوولان آن زمان هم هیچ واکنشی نسبت به این موضوع نشان ندادند. سابقه حضور اقلیت ارامنه در ایران به هزار سال میرسد و برای خودشان جایگاهی دارند. به غیرت من برخورده بود و نامهای را در پاسخ به آن منتشر کردم. اما در مورد شورای خلیفهگری اینکه در سال ۱۳۵۸ انتخاباتی در این شورا برگزار شد و من در آن شرکت کردم و همراه با دکتر حقنظریان بیشترین رای را آوردیم. بعد از آن به مدت ۷ سال رئیس شورای خلیفهگری بودم. یکی از احزاب معروف ارمنستان حزب «داشناک» است. یکبار بعضی از اعضای این حزب پرچم ترکیه را آتش زدند. بعد از این اتفاق من را به تلویزیون دعوت کردند و از من پرسیدند این چه کاری بود این حزب انجام داده است. من هم توضیح دادم و دلایلش را گفتم. گفتم مگر شما میتوانید شهیدانتان را فراموش کنید؟ ما هم نمیتوانیم کشته شدن ۵/ ۱ میلیون ارمنی را فراموش کنیم. این صحبتهای من بازتاب زیادی پیدا کرد. در دوران بعد هم پس از آنکه ارمنستان استقلال پیدا کرد، اتاق بازرگانی ایران و ارمنستان را هم تاسیس کردم و طی آن مدت نمایشگاههای بسیاری را برای معرفی کالاهای ایرانی برگزار کردیم. این رویه تا سال قبل ادامه داشت. بهطور کلی، این اقدام در توسعه روابط بسیار موثر واقع شد.
مهمترین هدفی که شما در شورای خلیفهگری برای خودتان تعریف کرده بودید، چه بود؟
گرفتاری اصلی ما در آن زمان مدارس بود. ما حرفمان این بود که کتابهای دینی خودمان باید تدریس شود؛ چون مسیحیت اصول خودش را دارد. در این رابطه نزد برخی از مسوولان رفتیم و مسائلمان را مطرح کردیم. اما بعد از آنکه رئیس کل حزب داشناک آقای ماروخیان به ایران آمد روابط با ارامنه خیلی خوب شد و خیلی از مسائل حل شد.
آن زمان برای فعالیت در شورای خلیفهگری منعی نداشتید؟ کسی برایتان مانع ایجاد نمیکرد؟
چرا موانعی وجود داشت. اما نزد آقای هاشمیرفسنجانی که آن زمان رئیس مجلس بودند رفتیم و مسائل مان را مطرح کردیم. روابطمان با مسوولان خوب بود، بهویژه روابط بسیار خوبی با آقای بهشتی داشتیم. ایشان فرد بسیار روشنی بود. یکبار با آقای بهشتی تلفنی صحبت کردم و در کمتر از ۱۰ دقیقه موانع را برداشتند.
شما بعد از شورای خلیفه گری، اتاق مشترک ایران و ارمنستان را تشکیل دادید. چطور این اتاق شکل گرفت و چگونه زمینهساز توسعه روابط دو کشور شد؟
بعد از راهاندازی اتاق ایران و ارمنستان روابط دو کشور تا اندازهای توسعه پیدا کرد که رئیسجمهور ارمنستان دو بار به نمایشگاه ما آمد. یکبار یکی از مدارسشان آتش گرفته بود و کل مدرسه از بین رفته بود، من تعهد کردم که کار نوسازی مدرسه را انجام دهم. فقط گفتم یک شرط دارد، اینکه زبان فارسی در مدرسه تدریس شود. بعد قرارداد امضا شد و مدرسه را بازسازی کردیم. یک روز هم با آقای علینقی خاموشی که رئیس اتاق بازرگانی بودند به ارمنستان رفتیم و ایشان وقتی این مدرسه و شعر خوانی فارسی بچهها را دیدند گریه کردند.
پس آن زمان روابط تان با آقای خاموشی خوب بود؟
من همیشه ارتباط خوبی با آقای خاموشی داشتم. در دورههای بعد اتاق بازرگانی هم با آقای نهاوندیان روابط بسیار خوبی داشتم؛ روابط دوستی بینمان برقراراست.
زمانی که اتاق مشترک ایران و ارمنستان را راه انداخته بودید، سطح روابط تجاری و اقتصادی ایران و ارمنستان چگونه بود؟
در روابط با ارمنستان کارهای بزرگی کردیم. من با برادر رئیسجمهور ارمنستان بسیار دوست بودم، یکبار با هم به جلفا رفتیم. اولین کاری که انجام دادیم پل میان ایران و ارمنستان در رودخانه ارس را ساختیم که در روابط دو کشور بسیار تاثیرگذار بود. من نماینده ارامنه در ایران بودم و کارهای لازم را برای توسعه روابط دو کشور انجام میدادم. حتی لوریس چکناواریان، موسیقیدان در برقراری روابط دو کشور تلاش زیادی کرد.
در زمان شوروی اصلا اجازه داده نشده بود که ارمنستان رشد کند، چون ارمنستان جزو مستعمرههای شوروی بود. کارخانههای زیادی داشت ولی عملا استقلالی نداشتند. هر پولی هم که وارد ارمنستان میشد باید حتما ۳۰ درصد آن به مسکو میرفت. اما بعد از استقلال ارمنستان خیلی مشکلات به مرور برطرف شد و ارمنیها بسیار برای استقلال ارمنستان تلاش کردند.
شما به تدریج رابط و نقطه اتصال مقامات سیاسی و اقتصادی ایران و ارمنستان هم شدید. این نفوذ شما تا این سطح چطور به وجود آمد؟
بله، روابط خوبی با مقامات سیاسی ارمنستان داشتم. حدود ۵ ماه پیش وزیر سابق محیط زیست ارمنستان به من زنگ زد و درخواست ارسال ترهبار و سبزی کرد و با سختیهای فراوان این کار را انجام دادیم. حدود ۷۰ تن فلفل و ۸۰ تن کرفس برای سن پترزبورگ میخواستند که توانستیم آن را تامین کنیم و برایشان بفرستیم.
حتی بعدتر هم توانستیم شرکتی را بهعنوان مرکز تجاری ایرانیان در ارمنستان به ثبت برسانیم که به حضور ایرانیان در ارمنستان کمک کرد و در ابتدا هم پیشرفت خیلی خوبی کرد، اما بعد از اینکه ارز بالا رفت دیگر کسی سهام آن را نخرید. روسیه جای کار بسیاری دارد، روسیه یک اقیانوس است که تجار ما بسیار میتوانند از آن استفاده کنند و در بازارهای آن حضور داشته باشند.
اولین خط هوایی به ارمنستان هم توسط شما راهاندازی شد. راه افتادن این خط چقدر در روابط دو کشور موثر واقع شد؟
ما فکر کردیم در شرایطی که رفت و آمد زمینی بسیار دشوار است و زیرساختها فراهم نیست خط هوایی را بین دو کشور راه بیندازیم. برای این کار به ارمنستان رفتم و با رئیس هواپیمایی این کشور صحبت کردم و در نهایت سال ۱۹۹۲ این خط هوایی راهاندازی شد و اولین پرواز را در شرایطی که سرمای بسیار شدیدی هم بود از ارمنستان به ایران آمد. کم کم شرکتهای هواپیمایی ایرانی از این خط استفاده کردند؛ به طوری که آریا تور هفتهای یک چارتر به ارمنستان پرواز داشت، بعد هم ارمنیا ایرلاین فعال شد و کاسپین وارد شد.
ریسک کارمان استثنایی بود
در اوایل انقلاب برای برخی از تولیدکنندگان و کارآفرینان مشکلات و موانعی وجود داشت و نوعی تفکر ضد کارآفرینی در جامعه دیده میشد. چقدر چنین موانعی پیشروی شما و شرکتتان وجود داشت؟
ریسک کار ما استثنایی بود. کاری نبود که همه بتوانند انجام دهند، برای همین کارمان تک بود و دولت هم حمایت میکرد و اداره ترافیک بهطور مرتب با شرکت ما همکاری داشت. در حال حاضر هم ارتباطمان با دولت خیلی مطلوب است و فوری مجوزهای لازم را صادر و کارمان را تسهیل میکنند.
شرکت سِتی در دوران جنگ ایران و عراق فعالیتهای ویژهای داشته است، درباره فعالیتها و اقداماتتان در آن دوره توضیح میدهید؟
حمل بارهای سنگین را در زمان جنگ به صورت مخفیانه انجام میدادیم. بوژیها را شبانه و اسکورت شده به جبههها میبردیم. یک بار هم عراقیها متوجه شدند و به بار تیراندازی کردند اما اتفاق خاصی نیفتاد.
شما آن زمان به جبههها هم کمک میکردید و کارهای خیرانه انجام میدادید.
بله. به جبههها کمکهای مختلفی میکردیم که از جمله آنها فرستادن کانتینرهای آب بود.
ارسال نظر