لیست بلند بالای تهدیدها
اما بسیاری از کشورهای اروپایی تمایلی به حرکت در این مسیر ندارند و بریتانیا در آستانه جدایی از اتحادیه اروپا است. چالشهای پیش روی اتحادیه اروپا بزرگ است: مواهب جهانیسازی به شکل یکپارچه به همه کشورها و جمعیتهای اروپایی نرسیده است. بنابراین شکاف درآمدی بزرگتر شده است. میزان موفقیت اقتصادی از هر کشور به کشور دیگر متفاوت است. طوری که کشورهای شمال اروپا موفقتر هستند در حالی که کشورهای جنوب به این قاره در بحرانهای گوناگون به سر میبرند و در نهایت اتوماسیون سبب شده ساختار بازار کار تغییر کند. نتیجه این تحولات این بود که اتحادیه اروپا مسوولیت کشورها و جمعیتهای کمتر برخوردار را برعهده نگرفته و تلاشی موثر برای ایجاد رونق در این کشورها و زندگی مردم انجام نشده است. غیر از این موضوعات، اتحادیه اروپا با مسائل مهم دیگری از جمله مهاجرت، تروریسم، حملات سایبری و نقش مخرب شبکههای اجتماعی نیز روبهروست که سبب بیگانههراسی و تقویت ملیگرایی شده است.
تغییرات آب و هوایی و اقدامات ترامپ را نیز باید به این فهرست طولانی اضافه کرد. اگر یک رشته تمام این چالشها را به هم متصل کرده باشد، آن رشته تضاد بین تمایل به حفظ منافع ملی و لزوم حفظ یکپارچگی و انجام اقدامات مشترک در چارچوب اتحادیه اروپا است.هفت دهه پیش هیچ یک از این چالشها برای تاسیسکنندگان اتحادیه اروپا قابل پیشبینی نبود. حتی در تاریکترین روزهای جنگ جهانی دوم تعداد کمی از ایدهآلیستها که برخی از آنها در جنبشهای مقاومت حضور داشتند، به شکلهایی از متحد کردن اروپا میاندیشیدند. پس از پایان جنگ جهانی دوم این ایده گسترش یافت و وینستون چرچیل یکی از ایدهآلیستهایی بود که از اتحادیه اروپا دفاع کرد. او در یک سخنرانی در زوریخ در سال ۱۳۴۶ از شکلگیری اتحادیه اروپا دفاع کرد و همواره به ایجاد ایالات متحده اروپا فکر میکرد؛ البته بدون حضور انگلستان.
در دهه ۱۹۵۰ تعداد دیگری از شخصیتهای سیاسی به این ایده جذب شدند. امروزه میراث گذشته همچنان زنده است البته یکپارچگی اتحادیه اروپا در مقایسه با یکپارچگی ایالتها در آمریکا بسیار کمتر است و برای آینده دور این وضعیت ادامه پیدا خواهد کرد. البته رهبران اروپا به دنبال دستیابی به قدرت جمعی بالاتر و روشهایی برای بالا بردن سرعت تصمیمگیری و مقابله با بحرانهای فعلی و بلندمدت هستند. یک واقعیت وجود دارد که آینده اتحادیه اروپا را شکل خواهد داد. برخی معتقدند در آینده، ساختارها و سازوکارهای تصمیمگیری در اتحادیه اروپا تغییر خواهد کرد، اما شکل کنونی این اتحادیه حداقل در یک دهه آینده تغییری نمیکند.
اگرچه اتحادیه اروپا در شکل کنونی خود در شرایط ایدهآل برای مقابله با چالشهای پیشرو قرار ندارد، اما حداقل این امیدواری وجود دارد که فرانسه و آلمان مکانیزمهای لازم را برای اجرای اصلاحات ضروری به وجود آورند. برخی معتقدند خروج انگلستان از اتحادیه اروپا زیانهای بزرگ و بلندمدت به یکپارچگی این اتحادیه وارد خواهد کرد. مسلما در کوتاهمدت چنین است، اما اکثر تحلیلگران معتقدند خروج انگلستان از اتحادیه اروپا سبب افزایش استحکام این اتحادیه و سرعت پیدا کردن اصلاحات آن خواهد شد زیرا با خروج انگلستان، رهبران اتحادیه اروپا بیشتر از گذشته لزوم اجرای اصلاحات را درک میکنند. اما این سوال مهم مطرح است که اصلاحات به چه شکل خواهد بود. سیستم کنونی اتحادیه اروپا به شکلی است که برای سرعت و پویایی طراحی نشده است. در واقع این سیستم با این هدف ایجاد شده که از سلطه یک قدرت بر دیگر کشورها جلوگیری کند. اما در عمل آلمان به دلیل قدرت سیاسی و اقتصادی بالایی که دارد، نقش رهبری اتحادیه اروپا را ایفا میکند. البته رهبران آلمان تمایلی به بازی کردن این نقش ندارند. کشورهای کوچکتر عضو اتحادیه اروپا نیز مایل نیستند قدرت بالا به آلمان داده شود و از اینکه مانند دهه ۱۹۶۰ آلمان و فرانسه قدرتهای اصلی و تصمیمگیر در اتحادیه اروپا باشند ناراضی هستند. شورای اروپا که در سال ۱۹۷۴ تاسیس شد و رهبران کشورهای عضو اتحادیه اروپا آن را تشکیل میدهند به تاثیرگذارترین نهاد در این اتحادیه تبدیل شده است. البته کمیسیون اروپا و پارلمان اروپا نیز نقشهای خاص خود را ایفا میکند.
مدتی است اعضای اتحادیه اروپا با موضوع جدید مواجه شدهاند: دشواری تجهیز اتحادیه اروپا برای مقابله با چالشهای پیشرو و همزمان، تامین خواستههای متضاد اعضا. یکی از واقعیتهای کنونی اتحادیه اروپا این است که وجه سیاسی اتحادیه اروپا بر دیگر وجوه آن غلبه دارد. از دید اکثر اروپاییها، «اروپا» مترادف اتحادیه اروپاست. «اروپا» شامل تعدادی از کشورهای در هم تنیده میشود و تعدادی کشور دیگر از جمله روسیه و جمهوریهای شوروی سابق در آن نقشی ندارند. این وضعیت یک مشکل محسوب میشود و باید در اصلاحات آینده به آن توجه شود. چند دهه پیش اجتناب از بروز جنگی دیگر شبیه جنگ جهانی دوم، مهمترین هدف کشورهای عضو اتحادیه اروپا بود اما واقعیت این است که اکنون اولویتها تغییر کرده و ضروری است بر مبنای چالشهای جدید، وظایف و برنامههای جدید برای این اتحادیه تعریف شود و اگر لازم است نهادهای نو جای نهادهای کنونی را بگیرند. بسیاری از مردم اروپا پرسشهایی درباره فلسفه ادامه بقای این اتحادیه اروپا و شکل کنونی آن در ذهن دارند و برخی ناکارآمدیها سبب شده تردیدهایی درباره فایدهمندی عضویت در اتحادیه اروپا مطرح شود. صاحبنظران معتقدند یک دلیل به قدرت رسیدن جنبشهای جداییطلب و ملیگرا در برخی اعضای اتحادیه اروپا همین است.
اگر در مسیر اصلاحات حرکتی انجام نشود و مردم اتحادیه اروپا تغییرات را احساس نکنند، گرایشهای ضد این اتحادیه تقویت خواهد شد. اکنون وضعیت داخل و خارج اروپا نسبت به چند دهه پیش بسیار متفاوت است اما نهادهای اتحادیه اروپا در واکنش به این تغییرات اقدامات لازم را انجام ندادهاند و به همین دلیل است که به قدرت رسیدن احزاب راستگرا و پوپولیست در برخی از آنها سبب وحشت رهبران اروپا شده است. از سوی دیگر اروپا به قاره دموکراسیها و جوامع مدنی تبدیل شده و نیروی نظامی در آن چندان تقویت نشده است. اروپا به مذاکره و همکاری عادت کرده، اما ضرورت توانایی اقدام نظامی نیز باید در آن مورد توجه قرار گیرد. در تمامی این زمینهها باید اصلاحات از مدتها پیش آغاز میشد، اما چنین نشده و هرچه زودتر باید ساز و کارهای اجرای اصلاحات تدوین و زمینههای اجرای برنامههای ضروری فراهم شود. در واقع هدف نهایی باید این باشد که شهروندان اتحادیه اروپا از بودن در این اتحادیه احساس مثبت داشته باشند و مطمئن باشند که رهبران اروپا در صورت لزوم توانایی و تمایل به انجام اقدامات لازم را دارند. افزایش پویایی و سرعت تصمیمگیریها یک مولفه مهم است که در عمل مردم باید شاهد آن باشند.
ارسال نظر