منشأ و خاستگاه انقلاب صنعتی

از نظر هابسبام پی بردن به منشأ انقلاب صنعتی کار آسانی نیست، لیکن اگر به روشن کردن آن نکوشیم باز هم دشوارتر خواهد شد. پس در این باره می‌توان به توضیحات زیر اشاره کرد: انقلاب صنعتی تنها شتاب بخشیدن به رشد اقتصادی نیست، بلکه اساسا شتاب بخشیدن به خود مفهوم رشد از طریق تحول اقتصادی و اجتماعی است. این تحول اقتصادی و اجتماعی در اواخر قرن هجدهم در بطن اقتصادی سرمایه‌داری و از طریق آن صورت پذیرفت. اساسا می‌توان از بریتانیا به‌عنوان سرمنشأ وقوع انقلاب صنعتی یاد کرد. اما این به آن معنی نیست که این انقلاب از هیچ آغاز شده یا پیش از آن دوره‌های توسعه سریع صنعتی و تکنولوژیک وجود نداشته است. لیکن هیچ‌یک از این دوره‌ها، دوره جدید تاریخ و رشد اقتصادی را که خود را از طریق انقلاب صنعتی و تحول اجتماعی تداوم می‌بخشد، آغاز نکرد. از نگاه هابسبام، انقلاب صنعتی بریتانیا نخستین انقلاب بود، بنابراین از بسیاری جنبه‌های اساسی با انقلاب‌های صنعتی بعدی تفاوت دارد.

این انقلاب را نمی‌توان به‌طور عمده، یا به هر اندازه، در پرتو عوامل خارجی مثلا تقلید از فنون پیشرفته‌تر، وارد کردن سرمایه یا تاثیر اقتصاد جهانی صنعتی‌شده، تبیین کرد. زیرا انقلاب‌های بعدی می‌توانستند از تجربه‌ها، رهنمودها و منابع بریتانیا بهره گیرند؛ اما بریتانیا تنها می‌توانست به نحوی محدود از دیگران سرمشق بگیرد. در عین حال، دیدیم که انقلاب بریتانیا از پی دست کم دویست سال توسعه اقتصادی مداوم ‌که به‌ویژه این توسعه اقتصادی با استعمار آسیای شرقی همراه بود-فرا رسید. بریتانیا برخلاف مثلا روسیه قرن نوزدهم یا بیستم، با آمادگی قبلی و نه به‌گونه‌ای غافلگیر شده، گام به عرصه صنعتی شدن نهاد.

با این حال، انقلاب صنعتی را نمی‌توان تنها با توجه به بریتانیا تبیین کرد، زیرا این کشور خود بخشی از اقتصاد گسترده‌تر بود که می‌توان آن را «اقتصاد اروپا» یا «اقتصاد جهانی دولت‌های دریانورد اروپا» نامید. همچنین این کشور بخشی از شبکه وسیع‌تر روابط اقتصادی‌ای بود که بسیاری از مناطق پیشرفته را، که استعداد یا اشتیاق صنعتی شدن داشتند، در بر می‌گرفت و نیز شامل «اقتصادهای وابسته» و همچنین اقتصادهای بیگانه حاشیه‌ای بود که هنوز به‌گونه‌ای اساسی با اروپا درگیر نشده بودند. برخی از این اقتصادهای وابسته، مستعمرات رسمی بودند (مثلا در آمریکا) یا مناطق تجارت و نفوذ (در شرق) و برخی دیگر مناطقی بودند که برای پاسخگویی به نیازهای مناطق پیشرفته از لحاظ اقتصادی تا حدی تخصصی شده بودند (مثلا برخی از قسمت‌های اروپای شرقی). دنیای «پیشرفته» با نوع خاصی از تقسیم فعالیت اقتصادی با دنیای «وابسته» پیوند داشت؛ یعنی از یک سوی منطقه‌ای از جهان بود که تا اندازه‌ای شهری شده بود و از سوی دیگر مناطقی بودند که به‌طور عمده تولیدکننده محصولات کشاورزی صادراتی یا مواد خام بودند. پس به‌طور کلی، انقلاب صنعتی حاصل نوعی مناسبات و روابط اقتصادی بین دنیای پیشرفته و وابسته بود. این روابط را می‌توان نظامی از جریان‌های اقتصادی دانست - جریان تجارت، پرداخت‌های بین‌المللی، انتقالات سرمایه، مهاجرت و مانند اینها.

در مورد منشأ انقلاب صنعتی آنچه در مورد نظریه‌هایی گفته می‌شود که می‌کوشند انقلاب صنعتی را با توجه به آب و هوا، جغرافیا، تغییرات زیست‌شناختی جمعیت یا دیگر عوامل خارجی تبیین کنند نیز راست به نظر می‌آید. با این حال، اگر همچنان که گفته‌اند عامل انگیزش انقلاب صنعتی صرفا خارجی باشد، مثلا یک دوره طولانی و غیرمعمول برداشت خوب در اوایل قرن هجدهم، آنگاه باید روشن کنیم چرا دوره‌هایی مشابه پیش از این تاریخ (که در طول تاریخ گاه به گاه رخ نموده‌اند) چنین نتایجی نداشته‌اند. یا اگر ذخایر سرشار زغال سنگ بریتانیا پیشگامی آن را توجیه می‌کند، پس جای شگفتی است که ذخایر طبیعی به نسبت اندک اکثر مواد خام صنعتی (مثلا سنگ‌آهن) به همان اندازه راه را برای پیشرفت این کشور نبسته است. و نیز جای پرسش است که چرا مناطق سرشار از زغال سیلزی(ناحیه‌ای در شمال اروپای شرقی) این حرکت آغازین صنعت را پدید نیاوردند. اگر آب و هوای مرطوب لنکشایر می‌تواند دلیلی بر تراکم صنایع پنبه در آن کشور باشد، آنگاه باید پرسید چرا بسیاری از مناطق دیگر در جزایر بریتانیا که به همان اندازه مرطوب بودند، این صنایع را به سوی خود نکشیدند.

پس به‌زعم هابسبام، عواملی چون آب و هوا، وضع جغرافیایی و توزیع منابع طبیعی به خودی خود عمل نمی‌کنند؛ بلکه در چارچوب معین اقتصادی، اجتماعی و نهادی به کار می‌آیند. این مطلب حتی در مورد قوی‌ترین این عوامل، یعنی دسترسی به دریا یا رودهای مناسب که ارزان‌ترین و عملی‌ترین - و در واقع برای کالاهای حجیم، تنها راه اقتصادی حمل و نقل در دوران ماقبل صنعت- بودند نیز راست می‌آید. مشکل بتوان پذیرفت که منطقه‌ای که راه به دریا ندارد، پیشگام انقلاب صنعتی جدید باشد، هر چند این‌گونه مناطق کمیاب‌تر از آنند که تصور می‌کنیم. اما حتی در اینجا نیز نباید عوامل جغرافیایی را نادیده گرفت: مثلا ساکنان جزایر هبرید بیش از اهالی یورکشایر به دریا دسترسی داشتند.

از طرفی دیگر، توضیحات مربوط به «رویدادهای تاریخی» نیز همچون عوامل خارجی باید تا اندازه‌ای مردود شناخته شود. واقعیت کشف دنیای خارج در قرن پانزدهم و شانزدهم یا انقلاب علمی قرن هفدهم، به تنهایی به‌کار تبیین انقلاب صنعتی نمی‌آیند و نیز این رویدادها نمی‌توانند روشن کنند چرا انقلاب صنعتی در اواخر قرن هجدهم روی داد و نه مثلا در اواخر قرن هفدهم که هم دانش اروپاییان درباره دنیای خارج و هم تکنولوژی علمی، به‌طور بالقوه، کاملا برای صنعتی کردن که سرانجام فرارسید، کافی بود. البته مردود دانستن این عوامل به‌عنوان تبیین‌های ساده و غیرجامع، یا حتی ابتدایی، به معنای انکار هرگونه اهمیت برای آنها نیست، چراکه انکاری نابخردانه است. بلکه هدف این است که اهمیت نسبی هر یک از عوامل را معین کنیم و به عوامل اصلی و سرمنشأ مهم انقلاب صنعتی پی ببریم. بنابراین آنچه درباره منشأ انقلاب صنعتی مورد توجه هابسبام است، این نیست که مواد لازم برای این انفجار اقتصادی چگونه فراهم و انباشته شد. بلکه پرسش این است که این سوختبار چگونه مشتعل شد و نیز چه عاملی سبب شد که این انفجار پس از آغازی چنان شگرف به یکبارگی فرو ننشیند. او بر آن است تا دریابد که مکانیزم لازم برای این انفجار اصولا چه بود. آیا ناگزیر نبود که انباشت این سوختبار در دوره‌ای به حد کافی طولانی، دیر یا زود، به نوعی و در جایی، به انفجار خود‌به‌خود انجامد؟ شاید این‌گونه بود، اما همین چگونگی و جای این انفجار است که ‌باید تبیین شود.

هابسبام در نهایت چگونگی و جای این انفجار یعنی بریتانیا را این‌گونه تبیین می‌کند. پشت انقلاب صنعتی بریتانیا، بازارهای مستعمراتی و توسعه‌نیافته خارجی و نبردی پیروزمندانه برای محروم داشتن دیگران از این بازارها، نهفته است. بریتانیایی‌ها این دیگران را در شرق شکست دادند: در ۱۷۶۶ حتی هلندی‌ها را از تجارت چین بیرون راندند و نیز آنها را در غرب منکوب کردند. تا اوایل دهه ۱۷۸۰ سود بیش از نیمی از بردگانی که از آفریقا حمل می‌شدند (و تقریبا دو برابر آنچه فرانسوی‌ها صادر می‌کردند) به کیسه برده‌فروشان بریتانیا می‌رفت. این همه در جهت پیشبرد کالاهای بریتانیایی بود. تقریبا سه دهه بعد از جنگ جانشینی در اسپانیا، کشتی‌های بریتانیایی که به آفریقا می‌رفتند، هنوز به‌طور عمده بار کالاهای خارجی (از جمله کالاهای هندی) داشتند. اما اندکی بعد از جنگ جانشینی اتریش، بخش اعظم محموله این کشتی‌ها را کالاهای بریتانیایی تشکیل می‌داد. اقتصاد صنعتی بریتانیا از درون تجارت آن و به‌ویژه تجارت با دنیای توسعه‌نیافته رشد کرد. در تمامی طول قرن نوزدهم، این اقتصاد از این انگاره تاریخی خاص پیروی می‌کرد، به این معنی که تجارت و کشتیرانی تراز پرداخت‌های این کشور را توازن می‌بخشید و مبادله مواد اولیه خارجی با کالاهای ساخت بریتانیا، بنیان اقتصاد بین‌المللی کشور بود.

در ثلث دوم قرن هجدهم، آنگاه که جریان مبادلات خارجی رو به افزایش داشت، در اقتصاد داخلی نیز تحرکی عمومی آشکار شد. این البته پدیده‌ای خاص بریتانیا نبود، بلکه پدیده‌ای بود بسیار عمومی و اثرات آن در تغییر قیمت‌ها (که پس از یک قرن نوسان و حرکت‌های نامشخص، دوره طولانی تورم را آغاز کرد)، در جمعیت و در تولید و دیگر پدیده‌ها بازتاب یافت. انقلاب صنعتی در این دهه‌ها - بعد از دهه ۱۷۴۰ که رشد وسیع اما آرام اقتصاد داخلی با رشدی سریع‌تر همراه شد- و بعد از سال ۱۷۵۰، زمان گسترش سریع اقتصاد بین‌المللی، تکوین یافت و این در کشوری صورت پذیرفت که امکانات بین‌المللی برای انحصاری کردن بخش عمده بازارهای خارجی را از آن خود کرده بود.