دیدار مصدق و هریمن و استاکس به روایت اشپیگل
آن سه مرد با لباسهای نازک ویژه مناطق حاره بر روی صندلیهای سفید در پارک اقامتگاه تابستانی واقع در شمیران در نزدیکی تهران لم داده بودند. سروصدای فنجانهای گرانقیمت چای شنیده میشد و لبخند آن سه مرد در پشت آن عینکهای آفتابی کمی اسرارآمیز اما دوستانه بهنظر میرسید. ویلیام اورل هریمن، دیپلمات زبردست و فرستاده ویژه هریاسترومن رئیسجمهوری آمریکا، با آن شانههای پهن خود، فکورانه به جلو خم شده بود. مرد دوم ریچارد ریپیر استاکس، سرگرد تنومند ارتش بریتانیا و لرد بعدی بود که شباهت زیادی به مدیران داشت و مرد سوم پیرمردی نحیف بود که گامهای لرزانی داشت و هر آینه انتظار میرفت که روی زمین واژگون شود، مردی با سن و سالی غیرقابل تعریف (بین ۶۰ تا ۹۰ سال) و به نام محمد مصدق. این پیرمرد که تا سه ماه پیش تقریبا ناشناس بود، در حالحاضر از جمله مردان سال ۱۹۵۱ است که بیش از همه در مورد وی صحبت میشود.
مصدق در مقام یک ملیگرا در ماه ژوئن هیات مذاکرهکننده بریتانیا را خیلی زود روانه کشورشان کرد و البته بعدها انگلیسیها ادعا کردند که نمیتوان به گفته آنها با یک «متعصب عصبی» مذاکره کرد. به همین خاطر آنها از همان زمان آرزو دارند و انتظار میکشند که مصدق به دست گروهی از تندروها به گلوله بسته شده و پس از او سیدضیاءالدین طباطبایی که دوست انگلستان است به نخستوزیری برسد و این مناقشه را به نفع انگلیسیها خاتمه داده و دفن کند. مصدق رفتاری متعصبانه داشت و شاید به دلیل همین سلوک متعصبانه بود که تسلیم نمیشد و سقوط نکرد. اما هنگامی که هریمن بدون پیششرط و ملتمسانه با وی سخن گفت، پیرمرد نرم شد و کوتاه آمد. همین هفته پیش معلوم شد آن مردی که این مناقشه را به راه انداخت، در حالحاضر تنها کسی است که توانایی توافقی صلحآمیز با طرفهای مذاکرهکننده غربی خود را دارد. آن مرد غربی پس از آنکه برای مذاکره با مصدق آمادگی نشان داد متوجه شد که نخستوزیر ایران بیش از آنچه نشان میدهد توانایی دارد و به عبارت بهتر مصدق به مراتب فراتر از آن مردی است که زمانی با حرکات نمایشی در صحن پارلمان بیهوش میشد و زبانش بند میآمد و پیکرش بر اثر تشنج میلرزید.
مصدق پس از مذاکرات در اتاق خالی خود در طبقه دوم ساختمان آجری و باشکوه پارلمان ناپدید میشد. مبلمان این اتاق به یک تخت سفری آهنی و ساده، یک جفت صندلی زهوار دررفته، یک جارختی و میزی کوچک با قلم و جوهر خلاصه میشود. به هنگام حضور مصدق در این اتاق یک کاسه و لگن مخصوص شستن دست و دهان به وسایل موجود اضافه شده و البته یک لگن آبی رنگ نیز در زیر تخت قرار میگیرد. نخستوزیر ایران معمولا بلافاصله پس از ورود به این اتاق کتوشلوار خود را درآورده و با همان پیژامای راه راه ابریشمی روی تختش مینشیند و از سفرای غربی پذیرایی میکند، همان سفیرانی که وی را از بازی بسیار خطرناک و دوطرفه با آتش بر حذر میدارند؛ آتشی که در یک طرف آن ناسیونالیسم اسلامی و در طرف دیگر آن تنش میان قدرتهای شرقی و غربی قرار دارد و میتواند مناطق نفتی خاورمیانه را دربرگیرد.
ارسال نظر