پیروزی فریبکاری بر حقیقت حمام فین کاشان، قتلگاه امیرکبیر

امیرکبیر که فردی دانا، زیرک و کاردان بود، از کودکی به‌عنوان آموزگار ناصرالدین‌شاه در کنار وی قرار داشت و تمام افکار خود را در ذهن ولیعهد جاری می‌ساخت، وابستگی و علاقه شخص ولیعهد به میرزا تقی‌خان سبب آن شد که پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین‌شاه، وی میرزاتقی‌خان را به‌عنوان وزیر خود منصوب کند، وزارتی که تمام اختیارات و امکانات را در اختیار شخص امیرکبیر می‌گذاشت تا بتواند آزادانه در راه آبادانی مملکت قدم بردارد؛ اما دیری نپایید که این اقدامات و اصلاحات در بدنه حکومتی و درباری اعتراضاتی را به‌دنبال آورد. به‌دلیل بی‌اعتنایی شخص شاه به این اعتراضات، مخالفان به دسیسه‌چینی‌ها علیه صدراعظم روی آوردند. مهد علیا مادر قدرتمند شاه در راس دسیسه‌چینان بود؛ تا آنکه سرانجام این مانع‌تراشی‌ها و اعتراضات و دسیسه‌چینی‌ها و نفوذ بر ذهن شاه مبنی بر قدرتمند شدن امیر و خطر تاج و تخت، منجر به عزل امیر شد.

در دسیسه‌چینی‌ها و اقدامات ضدامیر در دربار هیچ جای شکی نیست اما در مخالفت ناصرالدین‌شاه با امیر جای شبهه وجود دارد، چنان‌که برخی معتقدند به سبب علاقه و باور شخص شاه به شخص امیرکبیر، عزل وی امری موقتی بوده تا شاه بتواند کمی فشار اعتراضات را بکاهد و امیر مجددا بر مسند صدراعظمی ایران بنشیند، این شاید همان چیزی بود که مخالفان امیر نیز به آن پی برده بودند و به این جهت بود که تنها به عزل وی راضی نشدند، مستنداتی نیز بر این ادعا موجود است که از مهم‌ترین آنها می‌توان به نامه‌های ردوبدل شده بین امیرکبیر و ناصرالدین‌شاه پس از عزل وی اشاره کرد، نامه‌ای که شاه در ۲۰ محرم ۱۲۶۸ به امیر می‌نویسد عنوان می‌کند که «...تمام فرمان‌های نظامی و کشوری که سابقا به مهر و امضا‌ی شما صادر می‌شد، از این به بعد هم به مهر شما خواهد بود.

تنها فرقی که کرده این است که مردم ببینند من شخصا به امور غیرنظام رسیدگی می‌کنم.» آنچه در نامه نمو می‌کند فشاری است که به شخص شاه مبنی بر عدم قدرت شاهانه وارد شده است. شاه به‌دلیل سن کم، تاب فشارها و اعتراضات را نیاورده و برای اثبات خلاف آنچه مطرح است، امیر را عزل کرده تا بتواند قدرت ملوکانه را به رخ بکشد. میرزا تقی‌خان فراهانی در تاریخ ۱۹ محرم ۱۲۶۷ از صدارت عزل شد؛ اما آنچه مهم جلوه می‌کند واکنش‌ها به عزل وزیری کاردان و لایق است، آیا بازتاب‌ها جنبه اعتراضی داشته، یا برعکس، عزل امیر امری نکو تلقی شده است! در اینجا به بررسی بازتاب عزل امیر می‌پردازیم.

شیل، وزیرمختار انگلیس طی گزارشی چنین می‌آورد که «دیشب به‌فرمان شاه امیرنظام از مسوولیت وزارت معاف شد. در نظر مردم حادثه‌ای نامنتظره بود، همچنین برای خود امیر نابهنگام، چه تا دیروز مقامش استوار بود، نتیجه توطئه و نیرنگ اندرون شاه است که در راس آن مهد علیا مادر شاه قرار دارد.» گزارش شیل چنین روشن می‌دارد که انگلیسی‌ها از توطئه‌ها علیه امیر آگاه بوده و از عزل وی ناخرسند شده‌اند، اما حمایت انگلیسی‌ها از آقاخان نوری و تحت‌الحمایه قرار دادن وی و سفارش آن به مهد علیا، ذهن‌ها را به شک و تردید می‌کشاند، آیا بازهم انگلیس در پی سندسازی‌ای مبنی بر عدم دخالت در امور مملکت ایران بوده است؟ یا به‌واقع دخالتی در عزل امیر نداشته و چون امیر عزل شد، به سبب رقابت با روس‌ها چاره‌ای جز گماردن فرد نزدیک به بریتانیا یعنی میرزا آقاخان نوری نداشته است!

شیل در گزارش دیگری می‌نویسد: «این عقیده ثابت همگان است که جانشین امیرنظام را نمی‌توانند پیدا کنند، مگر اینکه خودش را روی کار آورند. درعین‌حال کوشش پیگیری از جانب اطرافیان شاه خاصه مادرش و دیگر درباریان ادامه دارد که رضایت شاه را در اعدام میرزاتقی‌خان به‌دست آورند.» در گزارش شیل درمی‌یابیم که نظر جمع کثیر چنین بوده که کسی نمی‌تواند به‌خوبی امیرکبیر سکان وزارت را در دست گیرد. این همان مساله‌ای است که مخالفان امیر بهتر از هر کسی به آن آگاه بودند و می‌دانستند که شاه به امیر نیازمند خواهد شد و برای پیشگیری از بازگشت امیر بر مسند قدرت تنها درصدد قتل امیر بودند.

اما فرمان‌هایی که در اعلام عزل امیر به نمایندگان سیاسی ایران در ممالک خارجه صادر شد طور دیگری است، در این فرمان‌ها عزل امیر را به استعفای امیر تبدیل و علت این امر را کثرت مشاغل ذکر کرده‌اند. در فرمانی که به میرزا محمدحسین صدر در سن پترزبورگ فرستاده‌ شده این فرافکنی مشهود است: «جناب میرزا محمدحسین صدر ایلچی مخصوص دولت علّیه، به مراحم کامل پادشاهی مباهی بوده بداند: چون جناب جلالت‌مآب امیرنظام به‌واسطه کثرت مشاغلی که داشت، چنان‌که باید و شاید نمی‌توانست به امورات نظام که عمده و اصل منصب مختص خود بود وارسی نماید، خود به طیب خاطر از سایر امورات دولتی و مملکتی که دخل به عمل نظام نداشت استعفا نمود، ازجمله امورات دول خارجه.» مضمون فرمان دیگری به مشیرالدوله نوشته ‌شده که عنوان می‌دارد که امیر در نزد شاه استعفا داده تا به امور نظام بهتر رسیدگی کند.

اما عزل امیر در روزنامه‌ای که خود بانی آن بود بازتابی متفاوت داشت. در شماره ۴۲ «وقایع‌اتفاقیه» (پنج‌شنبه ۲۶ محرم ۱۲۶۸) نوشته شد: «سرکار اعلیحضرت شوکت شاهنشاهی به اقتضای رای جهان‌آرای ملوکانه صلاح و صرفه ملک و دولت و خیر و ثواب امور سلطنت را در این معنی ملاحظه فرمودند که میرزا تقی‌خان از پیشکاری دربار همایون و مداخله در امور داخله و خارجه و منصب امارت نظام و لقب اتابکی و غیرذلک و کل اشغال و مناصبی که به او محول بود به‌کلی خلع و معزول فرمایند و او برحسب امر قدر قدرت همایون از تمام امور و مشاغل معزول و مسلوب‌الاختیار گردید.» آنچه اینجا قابل‌تامل است عنوان نکردن مطلبی است که به سفیران مبنی بر استعفای امیر بیان کردند.

در متن روزنامه به‌صراحت آمده که عزم و اراده شخص شاه تصمیم به عزل امیر گرفته است؛ اما بازتاب دیگری را از عزل امیر در نامه رسمی در ۲۶ محرم ۱۲۶۸ از طرف میرزا محمدعلی‌خان وزیر امور خارجه به سفارت روس و انگلیس و عثمانی به یک مضمون می‌توان دید که امیرکبیر را فردی مغرور و توطئه‌چین عنوان کرده است: «برحسب امر اقدس همایون اعلیحضرت شاهنشاهی خلّدالله ملکه وسلطانه به آن جناب رسما اظهار و اعلام می‌دارد که: میرزاتقی‌خان را به‌واسطه غرورهای شخصانی و حرکات ناهنجار و آثار و اسباب بد هوایی و بدخیالی که سابقا و لاحقا از او دیده‌شده، از جمیع مناصب اعم از پیشکاری دربار همایون و امارت نظام و تمامی مشاغل و خدمات محوله که به او محول بود خلع و عزل فرمودند و حالا نه منصبی برای او محول است و نه در امورات دیوانی مدخلیتی دارد بلکه یکی از آحاد رعیت ایران است.» نکته جالب این است که میرزا محمدعلی‌خان مقام امیر را تا یک رعیت پایین می‌آورد. سر پرسی سایکس سفیر انگلیس در ایران در کتاب خود به نام تاریخ ایران عزل امیر را این‌گونه بازتاب می‌دهد: «چون قشون و سربازان دریافت حقوق و لباس‌شان را مدیون شخص او (امیرکبیر) می‌دانستند، محبوبیتی به کمال پیدا کرده و بالاخره آن باعث تشویش و اضطراب شاه شد و سرانجام به شغل وزارت او خاتمه داده شد.

می‌گویند هر ملتی شایسته حکمرانی است که دارد و اگر همین‌طور است که گفته‌شده برای ایران خیلی باید تاسف خورد، زیرا این کشور مانند اروپا در قرون‌وسطی به‌وسیله حکامی اداره می‌شود که یگانه منظور و آمالشان جمع‌کردن ثروت است. در هرصورت اگر این وزیر مدت ۲۰ سال در مقام خود باقی‌مانده بود می‌توانست مردان شرافتمند وفاداری را تربیت کند که لیاقت جانشینی او را داشته باشند، واقعا قتل امیرنظام برای ایران مصیبتی بود، زیرا که آن جلوی ترقی و پیشرفت‌هایی را که به‌زحمت و با رنج و محنت به آن نائل شده بود گرفت و این عمل اثرات شومی در روابط و مناسبات خارجی دولت ایران داشت.» پیتر آوری ایران‌شناس بریتانیایی می‌نویسد: «امیرکبیر راه قائم‌مقام را در پالایش زبان اداری ایران دنبال کرد و ازجمله به حذف عناوین و القاب در مکاتبات اداری پرداخت که به طرز هنرمندانه و مسجع و زیبایی به‌کار می‌رفت. امیرکبیر با این کار فصل جدیدی را در تاریخ تحول ادبیات جدید و معاصر ایران گشود.

اگر امیرکبیر مدت بیشتری زنده می‌ماند تابه اصلاحات خود ادامه دهد، روند نوگرایی ایران بدون شک زودتر به‌ثمر می‌رسید و بر شالوده استوارتری ازآنچه بود قرار می‌گرفت. مخالفت برخی از طبقات مذهبی با امیرکبیر یکی از دلایل عمده سقوط وی به‌شمار می‌رود و جالب اینکه تلاش وزیرمختار روسیه برای نجات امیرکبیر، مرگ او را جلو انداخت. سفارت انگلیس در تهران برای جان امیرکبیر اقدامی نکرد و شاید به این دلیل است که ایرانیان معتقدند انگلیسی‌ها در برکناری و قتل امیرکبیر دست داشتند.» این نوشته پیتر آوری تاییدی است بر اینکه ایرانیان به انگلیسی‌ها در قضیه عزل و قتل امیرکبیر بدگمان بوده‌اند. محمدجعفر خورموجی، تاریخ‌نگار عهد قاجار در کتاب حقایق‌الاخبار ناصری از حسن رای و کفایت و عدل و انصاف امیر تعریف می‌کند. وی را مردی سیاس، عاقل و باتدبیر می‌نامد، اما می‌گوید که وی دچار غرور شد و خودرایی و گستاخی کرد که این امر منجر به عزل و قتل وی شد. شاهزاده ظل‌السلطان در تاریخ مسعودی خود درباره امیرنظام نگاشته است: «ولی از روی انصاف بگویم و خدا را به شهادت می‌طلبم که در مقام آن مرد نمک‌به‌حلال یکتا، غلو نکردم از خواجه نظام‌الملک مرحوم وزیر مشهور و معروف سلاجقه و صاحب بن عباد وزیر مشهور و معروف دیالمه و پرنس بیسمارک و لرد پالمرستون و ریشیلو وزیر مشهور لویی سیزدهم فرانسه و پرنس کار چه‌کف روس بحق به‌مراتب باعرضه‌تر و بهتر بود.»

اما برخی از مورخان عهد قاجار عزل امیر را امری نکو و مرگ وی را به‌صورت طبیعی قلمداد کرده‌اند، محمدتقی لسان‌الملک سپهر مولف کتاب ناسخ‌التواریخ درباره عزل امیر می‌نویسد: «چون میرزاتقی‌خان را اصلی منیف (پاک و بزرگ) و محتدی (اصل و تبار) شریف نبود، الطاف و اشفاق (دلسوزی) پادشاه را حمل نتوانست داد. چه این لقمه از اندازه حوصله (ظرفیت) او افزون و این دوستکامی (مهربانی) از برتافتن دماغ (فهم) او بیرون بود. شاهنشاه کارآگاه مخاطرات زشت او را همه‌روزه از جبین او مطالعه می‌فرمود و به حدت (زیادی) ذکاء (هوش) و حسن کیاست (زیرکی)، کردار او را میزان فراست می‌سنجید و به صبر و سکونی که خدای در طبیعت پادشاهان به ودیعت نهاده است، حمل آن ثقل می‌داد.» آنچه مسلم است تاریخ‌نگاری درباری همیشه متفاوت بوده ازآنچه تاریخ‌نگاران غیر وابسته می‌نگاشته‌اند، حال در توجیه عزل امیر آنچه موردقبول افکار واقع می‌شده توضیحات و توصیفاتی است که خود حکومت دوست داشته رونق دهد. استفاده از رسانه‌ها برای القای ایدئولوژی حکومت‌ها در ذهن افکار عمومی از دیرباز رونق داشته و همچنان نیز مورداستفاده قرار می‌گیرد، افراد باکفایت زیادی که موجبات دردسر طبقه حاکمه و اشراف را سبب می‌شدند به‌دست آنان از بین می‌رفتند و برای لاپوشانی عمل خود، دست به تبلیغات منفی و تحریف در افکار عمومی می‌زدند، در طول تاریخ، تاریخ‌نگاران و دبیران این وظیفه را داشتند.

بازتاب عزل امیر را می‌توان از منابع و مآخذ گوناگونی مورد رصد قرار داد، اما آنچه می‌توان از این بررسی نتیجه گرفت این است که فضای ایران آن روز و رجال سیاسی داخله و خارجه و روشنفکران زمان، عزل امیر را شکست پیشرفت ایران و شکست اصلاحات می‌دانستند، اما اکثر آنان به اشتباهات امیرکبیر اشاره‌کرده و علل اصلی سقوط وی را تکبر و غرور و خودرای شدن وی عنوان کرده‌اند، دسیسه‌های درباریان به سبب کم شدن مواجب و حقوقشان نیز امری شد تا مخالفت با امیر در بین طبقه حاکم و اشراف شدت گیرد و تا آنجا پیش رود که وی را از صدارت عزل کند، سرکوب فتنه بابیه و قتل‌عام بابیان به‌فرمان امیر نیز یکی از علل مخالفت با وی شد. رابطه امیر و شاه رابطه‌ای متقابل بود، ناصرالدین‌شاه باوجود امیر نیاز خود را به مدیری لایق که وابسته به‌دستگاه دیوانی نیست برطرف می‌کرد. وی یک سیاست‌مدار مدبر و یک مستوفی با دقت و یک فرمانده زیرک را در وجود امیرکبیر جمع می‌دید.

دلسوزی‌های اتابک و پندها و مهربانی وی با شاه که از داشتن محبت پدرانه محروم بود، وی را تسکین و اعتمادبه‌نفس می‌داد، به‌طوری‌که قتل امیر خواب ناصرالدین‌شاه را نه‌تنها برای از دست دادن یک وزیری مدبر، بلکه برای از دست دادن پدری مهربان، آشفت. روحیه اصلاح‌طلبی و اقتدارگری شاه همه نشات گرفته از آموزه‌های شخص امیرکبیر بود، وی که خود را در آیینه امیر می‌دید تمام اختیارات حکومتی را به وی تفویض کرده بود، وزارت تفویض همان وزارتی که اختیار تام داشت پس از عزل امیر از بین رفت و ناصرالدین‌شاه وزارت تنفیذ را جایگزین آن کرد، یعنی وزیری که مامور اجرای احکام شاه باشد. امیرکبیر تنها به پشتوانه ناصرالدین‌شاه دست به اصلاحات زد و وقتی خورشید اعمالش غروب کرد که شخص شاه از او روی برتافت، امیر که در میان رجال داخلی و خارجه تنها بود، بدون حمایت شاه لحظه‌ای را دوام نمی‌آورد و دیدیم که چنین نیز شد، مرگ امیرکبیر در تاریخ نوین ایران چنان اندوهگین ماند که پس از گذشت قرن‌ها هنوز هم ایرانیان از وی به‌عنوان شهید وطن یاد می‌کنند و شاید این بازتاب تا بقای تاریخ ایران دوام یابد.

  منابع:

- محمدتقی لسان‌الملک سپهر، ناسخ‌التواریخ تاریخ قاجاریه جلد سوم. به اهتمام جمشید کیانفر. تهران: انتشارات اساطیر.

- جهانگیر میرزا، تاریخ نو. به اهتمام عباس اقبال‌آشتیانی. تهران.

- سلطان مسعود میرزا ظل‌السلطان، تاریخ سرگذشت مسعودی. تهران.

- محمدجعفر خورموجی، حقایق‌الاخبار ناصری. به کوشش حسین خدیو جم. تهران: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.

- رضاقلی‌خان هدایت، روضه‌الصفای ناصری. به اهتمام جمشید کیانفر. تهران: چاپ اساطیر.

- عباس اقبال‌آشتیانی، میرزاتقی‌خان امیرکبیر. به کوشش ایرج افشار. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.

- سر جان مالکم، تاریخ ایران جلد دوم، ترجمه: میرزا اسماعیل حیرت، تصحیح مهدی قمی‌نژاد. تهران: مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.

- سرپرسی سایکس، تاریخ ایران. ترجمه: سیدمحمدتقی فخرداعی‌گیلانی.

- فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران. تهران: انتشارات خوارزمی.

- پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران از تاسیس تا انقراض سلسله قاجاریه. ترجمه: محمد رفیعی‌مهرآبادی. تهران: انتشارات عطایی.

- رابرت گرانت واتسن، تاریخ قاجار. ترجمه: عباسقلی آذری. تهران ۱۳۴۰.

- علی‌اصغر شمیم، ایران در دور‌ه سلطنت قاجار. تهران: نشر بهزاد ۱۳۸۷.