بررسی نقش دولتها در فرآیند توسعه اقتصادی
حکومت علیه بخشخصوصی در ایران
حمایتهای پارلمان از بخشخصوصی
با وجود اینکه انگلیس با داشتن متفکری چون آدام اسمیت، سردمدار بازار آزاد جهانی و اقتصاد کلاسیک بوده اما در مراحل مختلفی از رشد و پیشرفت اقتصادی خود بهصورت موثری دستگیری دولت از بخشخصوصی خود را تجربه کرده است. در جریان انقلاب صنعتی پارلمان با حفظ ثبات نهادهای حکومتی و وضع قوانین برای حفاظت از اموال خصوصی، جو مناسبی برای مشاغل ایجاد کرد و به علاوه در فراهمآوردن عرصه آزاد برای فعالیتهای شرکتهای خصوصی صاحب شهرت بود و در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی محدودیتهای کمتری برای این شرکتها بهوجود میآورد. همچنین دولت در ایجاد راهها و کانالهای مختلف ارتباطی شرایط مناسبی برای حمل ونقل تجاری فراهم کرده بود یا در جریان انقلاب کشاورزی که مقدمه انقلاب صنعتی بود، با ایجاد تعرفههای سنگین برای اجناس خارجی و ممانعت از ورود این اجناس و حمایت از دامداران و زمینداران بزرگ برای رونق بخشیدن به صنعت ریسندگی و تولید پشم اقدامات موثری را انجام داد و بعد از تبدیل شدن انگلیس به قدرتمندترین کشور صنعتی جهان اقدام به ایجاد مستعمرات گسترده برای کسب مواد خام و بازار کرد. درواقع اگر این حمایتهای دولتی وجود نداشت چه بسا انگلیس به چنان جایگاه بینالمللیای در قرون ۱۸و ۱۹و ۲۰ نمی رسید.
کولبرتیسم در فرانسه
اما در اروپای قارهای حمایتها ونقش دولت در صنعتی کردن و توسعه اقتصادی عیانتر و موثرتر از بریتانیا بوده است. بهعنوان مثال میتوان به دوره کولبر(۱۶۸۳-۱۶۱۹) وزیر اقتصاد لویی چهاردهم در فرانسه اشاره کرد. میتوان گفت فرانسه مهمترین گام خود را در پروسه توسعه اقتصادی در این دوره و با اقدامات این شخص برداشت که در اقتصاد با عنوان کولبرتیسم معروف است. در واقع حمایتهای مالی و قانونی بسیاری که این وزیر با کسب اختیارات گسترده از لوئی چهاردهم در اقتصاد و صنعت فرانسه انجام داد، تحول بزرگی را در صنعتی شدن و پیشرفت اقتصادی این کشور بهوجود آورد. کولبر نهتنها در داخل با کمکهای مالی خود به صاحبان صنایع و فراهم کردن شرایط قانونی برای تولیدات صنعتی و گسترش تجارت نقش مهمی را در تاریخ اقتصاد این کشور ایفا کرد، بلکه در خارج نیز با به وجود آوردن نیروی دریایی قوی و نظام تعرفهای از صنعت داخلی حمایت کرد تا اینکه پایههای اصلی صنعت و اقتصاد فرانسه شکل بگیرد.
آلمانیها در رویای دولت مطلقه
شاید دربین کشورهای اروپا نتوان هیچ کشوری مانند آلمان یافت که متفکران آن اینقدر بر لزوم تشکیل یک دولت قدرتمند تاکید داشته باشند و دولت چنان نقش چشمگیری در توسعه اقتصادی آن کشور ایفا کرده باشد. درواقع متفکران آلمانی پیش از متحد شدن همیشه به محاسن یک دولت قوی آلمانی مخصوصا در حمایت از اقتصاد تاکید داشتهاند که میتوان گفت در واقع اصلیترین عامل تشکیل دولت آلمان امروزی نیز نه عامل فرهنگ یا اندیشه بلکه اقتصاد بوده است. مهمترین متفکری که این عقاید را بهصورت منسجم بیان کرده است، فردریک لیست بود که در نوشتههای بعدی به عقاید او اشاره خواهد شد. کشور آلمان در دوره بیسمارک، صدراعظم آهنین(۱۸۹۸-۱۸۱۵) به قدرتمندترین کشور اروپا تبدیل شد و در تولیدات صنعتی تنها از آمریکا عقبتر بود و از انگلیس نیز پیشی گرفت. در واقع آلمان امروزی نیز که به سمبل صنعت و اقتصاد پیشرفته در جهان تبدیل شده در تاریخ خود شاهد حمایت جدی دولت از بخشخصوصی بوده است.
یک تجربه مشترک تاریخی در اروپا
اشپیل فوگل نیز در کتاب تمدن مغربزمین زمانی که به مقایسه تفاوتهای صنعتی شدن بین انگلیس و اروپای قارهای میپردازد، به این موضوع اشاره دارد. وی معتقد است: نقشی که دولت در این زمینه (صنعتی کردن) بازی کرد، دومین تفاوت میان بریتانیا و کشورهای اروپایی را عیان ساخت. در غالب کشورهای اروپایی دولت به ایفای نقش فوقالعاده مهم در اقتصاد عادت کرده بود. رشد و توسعه صنعت در این ممالک هم بهطور طبیعی به توسعه این شیوه کمک کرده بود، از اینرو حکومتهای بر(قارهای) اروپا هزینه تحصیل فنی را فراهم آوردند و به مخترعان و پیمانکاران خارجی کمک بلاعوض دادند. تجهیزات صنایع خارجی را از مالیات معاف ساختند و حتی در برخی از مناطق برای تاسیس کارخانه کمک مالی فراهم آوردند، به همین نسبت هم دولتهای اروپایی مجدانه قسمت اعظم سنگینی بار هزینه ساختن جادهها و ترعهها و عمیقتر کردن کانالهای رودخانهای و ساختن خطآهن را بر دوش گرفتند.... دولتهای اروپایی از تعرفه گمرک برای توسعه بیشتر صنعتی شدن استفاده کردند. بعد از سال ۱۸۱۵ کالاهای ارزانقیمت بریتانیایی بازار این کشورها را در خود غرق ساخته بود. فرانسه با تعرفه گمرکی بالا کوشید از صنایع نوپای خود حمایت کند.
در واقع با توجه به مسائل و مثالهای مطروحه میتوان نتیجه گرفت که تمام کشورهای اروپایی توسعه یافته امروزی یک دوره مشترک در تاریخ خود را تجربه کردهاند. دورهای که دولتها به کمک بخشخصوصی نوپا آمدهاند و چون پدری که در ابتدا با گرفتن دست فرزند به او راه رفتن میآموزد و پس از مدتی که کودک نه تنها راه رفتن که دویدن را نیز آموخت رهایش میکند تا خود تصمیم بگیرد که چگونه راه برود، دولتهای اروپایی نیز این کمک را به بخشخصوصی خود کردند و از آنها در مقابل رقیبان قوی حمایت لازم را به عمل آوردند تا صنعت کشور روی پای خود بایستد و زمانی که این اتفاق رقم خورد هرچه بیشتر و بیشتر از نقش و دخالت خود در اقتصاد کاستند. اما در مقابل ما در تاریخ خود فاقد این تجربه بودهایم و شاید بتوان گفت که اصلیترین علت توسعهنیافتگی اقتصاد کشور ما فقدان این دوره است. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به تاریخ کشور خودمان.
دخالت بیجا در اقتصاد
با نگاهی به تاریخ اقتصادی کشورمان از دوره صفویه تاکنون به این نتیجه میرسیم که حکومتهای مستقر در ایران برخلاف دولتهای اروپایی که حامی و همراه توسعه اقتصادی و تجاری کشورشان بودهاند، متاسفانه یا مانع توسعه اقتصادی بخشخصوصی بودهاند یا توانایی حمایت از بخشخصوصی را نداشتهاند. در مورد موضوع دوم میتوان قاجارها را مثال زد که به دلیل بیکفایتی شاهان و ضعف حکومت نه تنها دولت توانایی تامین امنیت و ایجاد راهها و جادههای مناسب برای تجارت و انباشت سرمایه را نداشت، بلکه با تحمیل عهدنامه ترکمانچای به ایران و بند گمرک ۵درصد در این عهدنامه که باعث ورود ارزانتر اجناس روسی به ایران و عدم توانایی صنعتگران و تاجران ایرانی در رقابت با اجناس خارجی شد، عملا کمر اقتصاد کشور در این دوره شکست!
حتی زمانی که دولتی قوی بر سر کار بوده است مانند دوره شاهعباس نیز مشکلی دیگر گریبان اقتصاد کشور را گرفت و آن این بود که حکومت به جای حمایت به اصلیترین رقیب بخشخصوصی تبدیل شد، چراکه شاهعباس عملا بزرگترین تاجر کشور بود و طبیعتا کسی یارای رقابت با این تاجر بزرگ را نداشت! این مساله در دوره پهلویها و بعدها در دوره پس از انقلاب نیز کم و بیش به نوعی دیگر ادامه پیدا کرد و بازهم شاهد آن هستیم که دولت یا بخشهای شبه دولتی اکثریت اقتصاد کشور را دردست دارند و اصولا شرایط برای فعالیت بخشخصوصی فراهم نیست و متاسفانه بلایی که در دوره قاجار با کالاهای روسی بر سر صنعت و تجارت داخلی آمد، امروز نیز با ورود سیلآسای کالاهای چینی به کشور در حال تکرار شدن است.
نتیجهگیری
یکی از مهمترین فواید مطالعه تاریخ استفاده از تجربیات و مقایسه خود با کشورها و تمدنهای دیگر است. با بررسی تاریخ اقتصادی اروپا میتوان نتیجه گرفت که اغلب این کشورها شاهد یک دوره و تجربه مشترک در تاریخ خود بودهاند که این تجربه مشترک دخالت عقلانی و حمایت موثر دولت از بخشخصوصی کشور بوده است. البته دو نکته در این مورد حائز اهمیت است. اول اینکه هیچگاه دولت به بازیگر اصلی در اقتصاد کلان تبدیل نشد و همیشه حکم همراه بخشخصوصی را داشت و در کنار بخشخصوصی بود نه اینکه به رقیب بخشخصوصی تبدیل شود. بر خلاف کشور ما که از گذشته تاکنون دولت همواره یکی از بازیگران اصلی اقتصاد بوده و به نوعی بزرگترین رقیب بخشخصوصی نیز تلقی میشده است.
نکته بعدی اینکه در اروپا حمایتهای دولتی بهصورت مقطعی صورت گرفته و زمانی که جامعه و کشور به این نتیجه میرسید که دیگر نیازی به دخالت جدی دولت در اقتصاد ندارد، سیاستهای کلان حکومتی در مورد اقتصاد تغییر کرده و دولت پای خود را از اقتصاد بیرون میکشید. درمقابل، دولتهای ما تقریبا هیچگاه حمایت هدفمند و عقلانی از بخشخصوصی نکردهاند و کماکان شاهد حضور جدی دولت در اقتصاد کشور هستیم. این مقاله نه درصدد موافقت با حضور دولت در اقتصاد است و نه مخالف بازار آزاد، بلکه دولت باید بهصورت عقلانی و با توجه به سیاستهای هدفمند از بخشخصوصی حمایت لازم را انجام دهد و پس از مدتی که بخشخصوصی به توانایی رقابت در عرصه جهانی رسید، فعالیتهای اقتصادی خود را به برخی از فعالیتهای عمومی مثل حملونقل عمومی و بهداشت و... محدود کند.
ارسال نظر