سخنرانی دکتر محمد مالجو در نشست «گفتوگوی تاریخ، اقتصاد و جامعهشناسی»
طبقات روایت نشده
مقدمه
باید ابتدا رابطه تاریخنگاری که اصل کار این کتاب هست را با برخی از دیگر رشتههای علوم اجتماعی مشخصا علم اقتصاد (اقتصاد سیاسی)، جامعهشناسی، مطالعات فرهنگی و علم سیاست از زاویه مبحث طبقه باز کنم، دومین هدف من این است که نشان دهم کتاب تامپسون در چه حوزههایی نقش بنیانگذارانه داشته و سومین هدف هم این باشد که بگویم تاریخنگاری تامپسون چه اهمیتی داشته است. این هر سه هدف را از طریق صورتبندی روایت خودم از استخوانبندی نظری مستتر در کتاب «تکوین طبقه کارگر در انگلستان» نوشته تامپسون، باز خواهم کرد. در این اثر حجم عظیمی از ملات تاریخی روی این استخوانبندی نظری را پوشانده است و خواننده تنها در لحظاتی گذرا به برخی از قطعات این استخوانبندی مفصل برخورد میکند و از این نظر من اشاره دارم آنچه میگویم روایت من از چارچوب نظری کتاب است که مطلقا تصریح نشده، بلکه به تلویح در این کتاب آمده است.
در معرفی این چارچوب صرفا از لنز طبقه و معنای آن است که این بحث را باز میکنم، اشاره من به چهار سطح در هم تنیده از مفهوم طبقه هست. ۱) هستی طبقاتی) ۲) تجربه زیسته طبقاتی ۳) گرایش طبقاتی ۴) کنش طبقاتی. به این معنا دو مفهوم «طبقه در خود» و «طبقه برای خود» در اینجا اهمیت مییابند. طبقه درخود از جایگاه طبقاتی سخن میگوید. طبقه برای خود اما ضمن اینکه در جایگاه طبقاتی قرار میگیرد، واجد آگاهی طبقاتی نیز هست و این توان را دارد که مهر منافع خود را بر تحولات اجتماعی بزند. در سنت فکری که تامپسون از آن برخاسته، منجیهای بین این طبقه در خود از سویی و طبقه برای خود از سوی دیگر دیده نشده بود. تامپسون نشان میدهد که یک طبقه خود به خود تبدیل به یک طبقه «برای خود» نمیشود. برای آنکه یک طبقه به این سطح برسد باید یک مجموعه تقدم و تاخر منطقی (البته تامپسون براساس تقدم و تاخر تاریخی به این موضوع پرداخته است.) رخ دهد. به این ترتیب یک مجموعه از آدمها اگر قرار است به طبقه مبدل شوند باید مراحلی را طی کنند که همان چهار سطح از طبقه است که به آن اشاره داشتم. دستاورد بزرگ تامپسون آن است که برای اولینبار از آن سنت فکری که آمده بود، آن میانجیهای دیدهنشده را در سنت فکری خود به قراری که توضیح خواهم داد باز میکند.
سطح اول: هستی طبقاتی
در این سطح با این پرسش مواجه هستیم که چه عواملی جایگاه طبقاتی (در اینجا کارگران) را مشخص میکند. به عبارت دیگر آن کسانی که کارگر مینامیم و به این اعتبار آنان را طبقه کارگر قلمداد میکنیم، براساس چه شرایطی در جایگاه طبقاتی طبقه کارگر قرار میگیرند. دسترسی به سه نوع منبع قدرت در تعیین طبقه این افراد اهمیت دارد. نخست سرمایه مادی (ابزار تولید) است. کسانی در طبقه کارگر از حیث هستی طبقاتی جای میگیرند که فاقد این منبع قدرت (سرمایه مادی) باشند. ثانیا به منبع قدرت دیگری تحت عنوان «اقتدار سازمانی» نیز دسترسی نداشته باشند. کسانی که یا در ردههای بالای بدنه دولت قرار دارند یا در سلسله مراتب بالایی نهادهای غیردولتی و غیربازاری نظیر سندیکاها، اصناف، اتاقهای بازرگانی و نهادهایی از این دست قرار میگیرند.
طبقه کارگر چندان به این منبع قدرت یعنی اقتدار سازمانی نیز دسترسی ندارند. منبع سوم دانش و مهارت واجد ارزش مبادله در بازار کار است یعنی آن نوع مهارتی که کارفرمایان حاضرند ارزش مبادلهای آن را بازگردانند. کارگران به درجات گوناگون از این منبع قدرت برخوردار هستند یعنی بهدلیل عدم برخورداری از سرمایه مادی و اقتدار سازمانی ناگزیرند تنها داشته خود را برای کسب معیشت به بازار کار عرضه کنند و آن نیروی کار است که این نیروی کار به درجات گوناگون واجد دانش و مهارت انسانی دارای ارزش مبادله در بازار کار است. پس مجموعه انسانهایی که این نوع دسترسی به منابع سهگانه قدرت را دارند از لحاظ ساختاری و هستی طبقاتی طبقه کارگر محسوب میشوند.
طبقه کارگر شدن این اعضای طبقه کارگر اما ویژگی است که بر فراز سر آنها و مستقل از اراده شان رقم خورده است. بهعنوان مثال بدون اختیار خود در خانوادهای به دنیا آمدهاند که از اعضای طبقه کارگر هستند یا اینکه در این طبقه زاده نشدند، ولی چه بر اثر تقصیر خویش یا تحولاتی که برفراز آنها رقم خورده است به این طبقه نزول کردهاند. به این معنا جایگاه طبقاتی طبقه کارگر مثل هر طبقه دیگری یک خصلت ساختاری دارد و مستقل از اراده افراد است. متولی مطالعه انواع پدیدههای مرتبط با این هستی طبقاتی بیش از هر رشته فکری دیگری علم اقتصاد است با این توضیح که این علم در سده بیستم یک علم ارتجاعی است که کار آن نه تشریح این مناسبات بلکه استتار کردن آنها است.
اشاره من به علم اقتصاد توجه به رگه مترقی این علم یعنی «اقتصاد سیاسی» است. به این اعتبار متولی مطالعه این سطح از طبقه، اقتصاد سیاسی است. تامپسون در کتاب خود هیچ دستاوردی در زمینه هستی طبقاتی طبقه کارگر نداشته است و ارزش کار او در تاریخنگاری اقتصادی است. او مسائل گوناگون مرتبط با هستی طبقاتی زحمتکشان (بافندگان، کشاورزان، پیشهوران، پرزگیران، جوراببافان و...) را مورد بررسی قرار داده است. نحوه دسترسی آنها به انواع منابع قدرت را نشان داده و همچنین دگرگونیهایی که در یک دوره حدود نیم قرن (۱۸۳۲-۱۷۸۰م) در انگلستان این نوع نیروهای کار دستخوش آن قرار گرفتهاند.
سطح دوم: تجربه زیسته طبقاتی
نوع دسترسی کارگران به منابع، آنگونه که در سطح هستی طبقاتی توضیح داده شد، نهایتا میزانی از امکانات مادی را برای آنان فراهم میکند. یعنی با داشتن درجاتی از مهارت و دانش میتوانند به مقادیر مشخصی از دستمزد دست پیدا کنند. بنابراین براساس این دریافت مالی در تناظری تقریبا یک به یک، تجربههای زیسته آنها در سپهرهای گوناگون حیات اجتماعی آنها تعین پیدا میکند. بهطور مثال وضعیت سلامت، بهداشت، درمان، ازدواج، مسکن، دوستیابی، تغذیه، نوع مصرف روزمره، مصرف کالاهای فرهنگی و... همه در زمره تجارب زیسته هستند که با نوع دسترسی به منابع قدرت، وضعیت متفاوتی پیدا میکند.
«تجربه زیسته» مفهومی است که تامپسون برای اولین بار از حوزه نقد ادبی بریتانیایی در اوایل سده بیستم گرفت و معنای آن را کاملا متحول کرد و به بزرگترین دستاورد نظری تامپسون تبدیل شد. تجربه به معنای انتخابهایی است که افراد در برابر شرایط ساختاری که بر فراز سر آنها و مستقل از اراده آنها شکل گرفته است، به عمل میآورند. بنابراین طبقه کارگر نیز مبتنی بر هستی طبقاتی و نوع دسترسی آن به منابع قدرت و تجارب زیستهاش شکل میگیرد و در اینجا تناظری یک به یک میان دو سطح مورد بحث یعنی هستی طبقاتی و تجربه زیسته طبقاتی وجود دارد. یعنی تجربه زیسته طبقاتی در دایره هستی طبقاتی افراد- در اینجا کارگران- شکل میگیرد. البته این امر نفیکننده دیگر عوامل تاثیرگذار در این رابطه نیست و به برخی از آنان در سطح سوم اشاره خواهم کرد.
متولی مطالعه شیوه زندگی طبقات گوناگون از جمله کارگران بیش از هر رشته دیگری جامعهشناسی است. تامپسون در این سطح از بحث خود با تکیه بر جامعهشناسی تاریخی به یکی از بنیانگذاران تاریخ اجتماعی جدید تبدیل میشود. این کتاب «تکوین طبقه کارگر در انگلستان» در حقیقت یکی از بنیانگذاران تاریخنگاری اجتماعی جدید است. تامپسون در این کتاب به سپهرهای گوناگون طبقه کارگر انگلیسی چون اجناس مصرفی آنها، مسکن، سلامت، بهداشت، درمان، سرگرمیها و تفریحات، استثمار در محل کار و ... اشاره دارد. زمانیکه از تاریخنگاری اجتماعی جدید سخن میگوییم به اهمیت یافتن همین رویه اجتماعی اشاره داریم.
سطح سوم: گرایش طبقاتی
تجارب زیسته که در سطح دوم مورد بحث قرار گرفت، احساسها، آرزوها، معناها، دلخواستها، کینهها، بغضها و انواع حسهای انسانی را نزد کسانی که طعم آنها را چشیدهاند شکل می دهد. به عبارت دیگر معناهایی را در اذهان فردی پدید میآورد. زبان در اینجا میانجی است که شاید بتوانم یا نتوانم این معنای شکلگرفته از فاصله طبقاتی را بهواسطه آن به دیگران انتقال دهم. به این ترتیب آن تجارب زیسته که در سطح فردی معانی را در اذهان میآفرینند، میتوانند شکل بینالاذهانی پیدا کنند. به عبارت دیگر جنگ معناهای موجود در جامعه است که نشان میدهد کدام معنا میتواند در اذهان ما جای بگیرد. البته به صرف اینکه شخصی کارگر است به این معنا نیست که ضرورتا گرایش طبقاتی مدافع طبقه کارگر را نیز در رایدهی، شعرخوانی، مصرف کالاهای فرهنگی و آنات گوناگون حیات زندگی روزمرهاش دارد. هیچگونه تناظر یک به یکی میان سطح نخست (هستی طبقاتی) و سطح دوم (تجربه زیسته طبقاتی) از سویی و گرایش طبقاتی وجود ندارد.
اگر گرایش طبقاتی قرار باشد واجد حد بالایی از آگاهی طبقاتی باشد، به این معنا که اعضای یک طبقه (اینجا طبقه کارگر) به این درک رسیده باشند که میان خودشان منافع مشترک دارند (این درک حاصل مشترکاتی است که از تجربه زیسته مشترک کسب کردهاند) و منافع مشترک بین طبقه خودشان با منافع دیگران (سایر طبقات) متفاوت یا متضاد است به آگاهی طبقاتی رسیدهاند. آگاهی طبقاتی ضرورتا خودبه خود، اتوماتیک و دترمینیستی شکل نمیگیرد و بر حسب نوع جنگ گفتمانها، پیروز انواع بازی و جنگ معناسازیها است که آگاهی طبقاتی امکان شکلگیری دارد. اگر این آگاهی پدید آید به عاملیت خود کارگران امکانپذیر است. متولی مطالعه گرایشهای طبقاتی و مسائل مرتبط با آن رشته مطالعات فرهنگی است. این رشته در زمان انتشار کتاب تامپسون هنوز متولد نشده بود. هم در زبان انگلیسی و هم در فارسی بسیاری کتاب تکوین طبقه کارگر را یکی از بنیانگذاران رشته مطالعات فرهنگی میدانند. من با این معنا مخالف هستم، این کتاب پایهگذار مطالعات فرهنگی نیست. این کتاب منبع الهامی برای بنیانگذاران این رشته است اما خود چنین نقشی نداشته است.
سطح چهارم: کنش طبقاتی
در سطح سوم سخن از دانستن و آگاهی در باب منافع طبقاتی خود (در اینجا طبقه کارگر) بود. در این سطح دیگر سخن از دانستن نیست بلکه از توانستن بحث میشود. آیا این مجموعه یعنی اعضای طبقه کارگر که بر فرض آگاهی طبقاتی دارند و بر آن واقف هستند، در عین حال برای کوبیدن مهر منافع خود بر تحولات اجتماعی نیز توانا هستند؟ اگر پاسخ «آری» باشد ما به مفهوم «طبقه برای خود» رسیدهایم. طبقهای که منافع خود را تشخیص میدهد و دارای این توان است که در فرآیند زندگی اجتماعی خود به منظور کسب منافع دخالت کند. رئیسجمهور حافظ منافع خود تعیین کند، نمایندگان مجلس را انتخاب کند و در رابطه با نوع سیاستخارجی تصمیمگیری کند.
البته هیچ ضرورت و تقدیری در رسیدن طبقه کارگر به این مرحله وجود ندارند. این نگاه مارکسیسم استالینی که معتقد است: «چون طبقه کارگر وجود دارد، لذا نیرویی انقلابی است» و در این فاصله هزاران میانجی نادیده گرفته میشود، یک تصور دترمینیستی است. این رویکرد نه در مارکس ولی در بخش عظیمی از تفکر مارکسیستی و پیش و پس از تامپسون حاکم بوده است. درکی که تامپسون از طبقه میدهد یکی از اصلیترین مباحثی است که این درک دترمینیستی را دستخوش تغییر قرار داد. تامپسون در کتاب خود برای آنکه طبقه کارگر بتواند مهر منافع خود را بر روند تحولات اجتماعی بزند، از انواع شکلهای نهادی مانند کلوبهای کارگری و پیشهوری، اتحادیههای کارگری، شوراهای کارگری، تعاونیها و حتی احزاب سخن میگوید یا از انواع کنشهای نهادی مانند اعتصاب کارگری، شورشها، بلواافکنیها و انقلابها یا اقسام سیاستهایی نظیر مذاکره با نمایندگان بحث میکند.
اگر شکلها و کنشهای نهادی در آن حد قوت داشته باشند، طبقه کارگر در خود با میانجیهایی چون تجربه زیسته و آگاهی طبقاتی میتواند به طبقه کارگر برای خود تبدیل شود و اگر چنین شود کارگران عاملیت پیدا میکنند و دیگر تنها کنشپذیر نیستند، بلکه کنشگر نیز هستند... متولی اصلی مطالعه این سطح از مفهوم طبقه علم سیاست است. تامپسون با این سطح دوم، سوم و چهارم در حقیقت تاریخنگاری جدید طبقه کارگر را هم پایهگذاری میکند. تا پیش از انتشار کتاب او تاریخنگاری طبقه کارگر، مطالعه سازمانها، شخصیتها، رجال سیاسی و چهرههای بزرگ مبارز بود اما تامپسون نشان میدهد چگونه زندگی اجتماعی و تجربه زیسته طبقاتی از این رهگذر که ممکن است گرایشهای طبقاتی را معطوف به آگاهی طبقاتی برای کنش طبقاتی کند را به میان میآورد. به این ترتیب تاریخ جدید کار، عرصهها و پهنههایی را موضع خود میکند که تا پیش از آن تاریخنگاران کار به آن نپرداختهاند.
نتیجهگیری
به این ترتیب اگر متولی سطح نخست (هستی طبقاتی)، رشته اقتصاد سیاسی، سطح دوم (تجربه زیسته)، رشته جامعهشناسی، سطح سوم (گرایش طبقاتی)، رشته مطالعات فرهنگی یا زیر شاخههای آن مانند نشانهشناسی، زبانشناسی شناختی و نقد ادبی و سطح چهارم(کنشطبقاتی) را علم سیاست بدانیم، کتاب تامپسون واجد هیچیک از این موارد نیست. این کتاب یک کار تاریخنگارانه است؛ چراکه برخلاف این رشتهها که هریک یک عکس از سطح خود به دست میدهند، تامپسون بر این باور است که مفهوم طبقه را با یک عکس و بهصورت ایستا نمیتوان توضیح داد و طبقه در گذر زمان است که تجلی مییابد، به این ترتیب تامپسون تمام این عکسها را از رشتههای مختلف وام میگیرد و در قالب تاریخنگاری یعنی فیلم حیات طبقه کارگر عرضه میکند.
به این اعتبار تامپسون به یکی از بنیانگذاران تاریخنگاری از پایین (history from below) نامی که در بریتانیا دارد یا «صدای مردم» نامی که در آمریکا به همین طرز تفکر اطلاق میشود، تبدیل شد. وی به بیصدایان صدا بخشید. تاریخ دیگر تاریخ شاهان، غالبان و پیروزان نیست و تاریخ به تاریخ مغلوبان، زیردستان و فرودستان تبدیل شد و به این ترتیب بیش از هر زمان دیگری به تاریخ معنای سیاسی بخشید. من تصور میکنم تاریخ سیاسیتر و معاصرتر از هر رشته دیگری در علوم اجتماعی است و سیاسیتر و مربوطتر از این رشته به اکنون موضوعی وجود ندارد. اگرچه تاریخ به گذشته نگاه میکند ولی آن روایت را میسازد؛ برای اراده معطوف به قدرت و بیان معنایی در منازعه امروزی این کار را انجام میدهد.
کار تامپسون در مطالعه تاریخی طبقه کارگر و استخراج عاملیت آنها، یک کنجکاوی روشنفکرانه تاریخی نیست بلکه داعیهای را در سیاست روز خود جلو میبرد. وی در حقیقت با حزب کمونیست بریتانیا سخن میگوید و به نگاه از بالا به پایین آنها که مطابق سیاستهای لنین و استالین رفتار میکند، تذکر میدهد که کارگران تنها کنشپذیر نیستند بلکه در ساخت تاریخ خود عاملیت داشتهاند. به محض آنکه عاملیت نیرویی در گذشته استخراج میشود، گویی به اکنون او کمک کرده و وی را توانمند ساختهاید. تامپسون و همفکران او به کسانی صدا میدهند که تاکنون نادیده گرفته شدهاند و در نظم اکنون هم فرودست هستند. به این اعتبار کار تامپسون یکی از رگههای اندیشه و تاریخنگاری مترقی است.
ارسال نظر