در قسمت قبل، به طور مختصر به خرده استرس بیاعتمادی پرداختیم و دیدیم که بیاعتمادی میتواند روی عملکرد ما و همکارانمان تاثیرگذار باشد. وقتی به کسی بیاعتماد هستیم و تصور میکنیم نیت بدی دارد، آنچه احساس میکنیم آن استرس متعارف و معمول نیست؛ بلکه خرده استرسی است که معلول بیاعتمادی است و آسیبهای بسیاری هم وارد میکند.
«اِما» مدیر بلندپایه یک شرکت رسانهای ملی شده بود و سر از پا نمیشناخت. برای این شغل باید به شهر دیگری نقل مکان میکرد. اما ذوق و شوقی که برای سمت جدید و ماموریت شرکت داشت باعث میشد استرس این جابهجایی اصلا به چشمش نیاید. با تمام اینها، تنها چند روز بعد از شروع کار تازه برایش مثل روز روشن شد که یکی از همکاران جدیدش با حضور او کنار نیامده.
شما نمیتوانید همیشه درخواستهایی را که از شما میشود کنترل کنید، اما میتوانید واکنش و پاسختان را کنترل کنید. لازم نیست همیشه بلهقربانگو باشید. میتوانید طوری پاسخ دهید که جلوی افزایش بیرویه مسوولیتهایتان را بگیرید.
هر چه تعداد مسوولیتهای شما بیشتر باشد، استرسهای کوچکتر، به طور غیرمنتظره در قسمتهای گوناگون زندگی شما ظاهر میشوند و گسترش مییابند: داشتن فرزند، مهاجرت، ورود به یک شغل جدید، شرکت در یک پروژه مهم داوطلبانه و.... بیشتر ما، با باری که این مسوولیتها به زندگیمان اضافه میکنند، آشنا هستیم. زمانی که این تغییرات بزرگ رخ میدهند، دوستان و خانواده ما اقدام به حمایت از ما میکنند. اما افزایش مسوولیتها در دُزهای کوچکتر هم اتفاق میافتد. برخلاف تحولات بزرگ و اساسی در زندگی، وقتی…
تا اینجا با خرده استرس ناشی از «نقشها و اولویتهای ناهماهنگ» و «خطاهای عملکردی کوچک» که زیرگروه خرده استرسهای ظرفیتخوار هستند آشنا شدیم و راهکارهای مقابله با آنها را دیدیم.