در این مرحله، دوباره به جدولی که درست کردید نگاه کنید و به دو یا سه خرده‌استرسی توجه کنید که شما برای دیگران ایجاد می‌‌‌کنید. این خرده‌استرس‌‌‌ها را با حرف Y مشخص کنید. شاید این یکی کمی زمان‌بر باشد و احتیاج داشته باشید کمی به آن فکر کنید. اما مطمئن باشید به نمونه‌‌‌های خوبی از خرده‌استرس‌‌‌هایی که برای دیگران ایجاد می‌‌‌کنید، می‌‌‌رسید.

یکی از مدیران به ما گفت به خاطر محافظت بیش از اندازه از تیمش مدام در کارشان دخالت می‌‌‌کرد. گاهی در جلسات به جای آنها پاسخ می‌‌‌داد و مرتب کارهایشان را بررسی می‌‌‌کرد و زیر سوال می‌‌‌برد. به گفته خودش این رفتار باعث شده بود اعضای تیمش به مهارت‌‌‌های خودشان شک کنند و به جای اینکه خودشان تصمیم‌گیری کنند، بارها و بارها سوال بپرسند و با او چک کنند تا مطمئن شوند کارها به سبک مورد نظر او انجام می‌‌‌شوند. در صورتی که کارشان از نظر مشتری هیچ مشکلی نداشت، اما او با بالاتر بردن بیهوده استانداردها ناخواسته تیمش را در نظر همکاران ضعیف جلوه می‌‌‌داد و خودش هم مدیر ناکارآمدی به نظر می‌‌‌آمد.

در نهایت، در مرحله سوم بار دیگر به جدول نگاه کنید و به خرده استرس‌‌‌هایی بیندیشید که بیش از حد در ذهنتان بزرگشان کرده‌‌‌اید؛ تعاملاتی که باید یاد بگیرید بهتر مدیریتشان کنید. این خرده استرس‌‌‌ها را با حرف O علامت بزنید. همه ما دوره‌‌‌هایی در زندگی داشته‌‌‌ایم که از تمام خرده استرس‌‌‌های کوچک و بزرگ زندگی‌‌‌مان شاکی بودیم و به هر بهانه‌‌‌ای از آنها شکایت می‌‌‌کردیم. بعد اتفاق سخت و سنگینی رخ می‌دهد – شاید یک بیماری جدی، مرگ یکی از عزیزان یا فهمیدن اینکه یکی از نزدیکانمان با مشکلی جدی روبه‌‌‌روست. و در یک لحظه مساله‌ای که تا دو دقیقه قبلش مهم به نظر می‌‌‌رسیده – همکاری که کار شما را به نام خودش زده، مدیری که ثبات عقیده ندارد یا اختلاف ناراحت‌کننده‌ای با خواهر یا برادرتان - ناگهان اهمیتش را از دست می‌دهد و در تصویر کلی زندگی ناچیز می‌شود.

ما می‌توانیم نسبت به خرده استرس‌‌‌هایمان بیش از حد حساس شویم، روی چیزهایی تمرکز کنیم که دست ما نیستند و قادر به تغییرشان نیستیم و وارد یک چرخه خشم یا ناراحتی شویم که نه تنها بر کار که بر روابطمان هم تاثیرگذار است. با انتخاب آگاهانه دو یا سه مورد از این خرده استرس‌‌‌ها و تلاش برای رها کردنشان می‌توانیم از گرفتاری در دام جزئیاتی که در بلندمدت اهمیت چندانی ندارند، جلوگیری کنیم. اما باید آگاهانه تصمیم بگیریم که این‌‌‌کار را انجام دهیم.

یکی از مصاحبه‌‌‌شونده‌‌‌های ما گفت سال‌ها همه فکر و ذکرش این بوده که یکی از همکارانش همیشه در جلسات توسط مدیران ستایش می‌‌‌شد. او به ما گفت: «واقعا برایم آزاردهنده بود. همیشه کارهای او به طور ویژه‌‌‌ای مورد توجه قرار می‌‌‌گرفت و مثل یک گربه خرسند مغرور سرجایش می‌‌‌نشست. احساس می‌‌‌کردم بده‌بستان‌‌‌ها و بازی‌‌‌های سیاسی در کار است که من هیچ شانسی برای پیروزی در آن ندارم.» با صحبت‌‌‌های او ما کمی کندوکاو کردیم و دریافتیم همکارش زودتر از او ترفیع نگرفته و به او پروژه‌‌‌های راحت‌‌‌تر یا حتی چشمگیرتری هم نمی‌‌‌دادند. او می‌توانست بگوید محبوبیت دیگری آزارش می‌دهد اما در حقیقت کار خود او اصلا تحت‌تاثیر این همکار نبود و هیچ‌‌‌ ربطی به هم نداشتند. وقتی شواهد و مدارکمان را نشانش دادیم خود او نتیجه‌‌‌گیری کرد: «این ‌‌‌همه وقت درگیر توهمی بودم که اصلا تاثیر چندانی روی کارم نداشت.»

یکی از مزایای بررسی خرده استرس‌‌‌ها با این جدول این است که متوجه می‌‌‌شوید روزانه با چه مسائلی درگیر هستید. قرار نیست تمام خرده استرس‌‌‌هایتان معجزه‌‌‌آسا رفع شوند. نه اینکه نخواهیم، شدنی نیست. اگر تلاش خود را روی مجموعه کوچکی از خرده استرس‌‌‌هایی متمرکز کنید که هم تاثیرگذار هستند و هم به اندازه کافی سیستماتیک و ریشه‌‌‌دوانده، می‌توانید تغییر بزرگی ایجاد کنید. کلید موفقیت این است که به درستی تشخیص دهید چه چیزی باید تغییر کند.

موقع انجام این تمرین به روش‌های پیش‌‌‌پا افتاده‌‌‌ای فکر کنید که می‌توانید الگوهای زندگی‌‌‌تان را تغییر دهید. برای این‌‌‌کار راه‌‌‌های گوناگونی وجود دارند، از جمله:

شناسایی فرصت‌‌‌های مناسب برای مقابله. نکته کلیدی در این تمرین این است که گزیده عمل کنید. چند خرده استرسی را که روی شما تاثیرگذارند شناسایی کنید و استراتژی‌‌‌های مشخصی برای مقابله با آنها داشته باشید، چیزی که عملی و دست‌‌‌یافتنی باشد، نه رویای خوشایندی که هرگز شدنی نیست. مثلا شاید نفرستادن ایمیل بعد از ساعت اداری شدنی نباشد، اما فرستادن ایمیل حتی ۱۰ شب و تنظیم آن برای اینکه ۸ صبح ارسال شود ممکن و منطقی است.

تغییر نحوه تعامل با خرده استرس‌‌‌ها. دقت کنید ببینید آیا ناخواسته به مشکل دامن نمی‌‌‌زنید؟ شاید اصلا متوجه هم نباشید. حتی تغییرات کوچک در گفت‌‌‌وگو می‌تواند موثر باشد. مدیر میان‌‌‌رده‌‌‌ای به ما گفت: «چیزی که از نظر من یک جمله بی‌‌‌ضرر بود، از نظر رئیسم شک به توانایی‌‌‌هایش بود. من فقط کلمه اول حرفم را تغییر دادم و به جای اعمال نظر حرفم را سوالی مطرح کردم و همین کار کوچک دینامیک رابطه را به کل تغییر داد. به جای اینکه بگویم «نمی‌‌‌خواهی کنترل کیفی انجام دهیم؟» می‌‌‌گویم «آیا می‌‌‌خواهی کنترل کیفی داشته باشیم؟» و همین تغییر ظریف تعاملاتمان را بسیار نرم‌‌‌تر کرد.

جست‌‌‌وجوی فرصت‌‌‌هایی برای بازتعریف روابط. وقت بگذارید تا بفهمید چه عواملی ممکن است شکاف‌‌‌هایی را در روابطتان ایجاد کرده باشد و تلاش کنید آنها را برطرف کنید. یکی از استراتژی‌‌‌ها این است که به چیزی که شخص دیگری به آن علاقه‌‌‌مند است - چه شخصی و چه حرفه‌‌‌ای - روی بیاورید. این روش اغلب کمک می‌کند زمینه‌‌‌های مشترکی را پیدا کنید که احتمالا قبلا از آنها آگاه نبوده‌‌‌اید.

فاصله گرفتن از استرس. با برخی از خرده استرس‌‌‌ها نمی‌توان مقابله کرد یا از آنها گذشت. پس این گزینه را در نظر بگیرید که خود را از منبع استرس دور کنید یا به کلی از او جدا شوید. معنایش این نیست که مجبورید افراد را به کل از زندگی‌‌‌تان حذف کنید. استراتژی فاصله‌‌‌گیری می‌تواند موقت باشد. آن دسته از تعهدات اجتماعی را که شما را وادار به کارهایی می‌کنند که مورد تاییدتان نیست قبول نکنید یا راه‌‌‌هایی برای وقت‌‌‌گذرانی با دوستانتان پیشنهاد دهید که تنش و استرس کمتری در پی داشته باشد. فقط زمانی به قطع کامل ارتباط فکر کنید که هیچ راه دیگری برای کاهش یا حذف خرده استرسی که شما را تحت فشار قرار داده پیدا نمی‌‌‌کنید.

خوشحال‌‌‌ترین مصاحبه‌‌‌شونده‌‌‌های ما کسانی بودند که حاضر بودند روابط منفی خود را تغییر دهند یا از اطرافیان سمی فاصله بگیرند و فقط در فضاهای جمعی با آنها ارتباط داشته باشند. ما بارها و بارها متوجه شدیم کسانی که توانسته بودند از منبع غیرقابل تحمل خرده استرس جدا شوند، خوشحال‌‌‌تر بودند. با افرادی مصاحبه کردیم که شغل خود را ترک کرده بودند، از خیر ارتقای شغل که به کار کردن با رئیس سختگیر منجر می‌‌‌شد گذشته بودند، دوستی‌‌‌هایی را به خاطر منفی‌‌‌گرایی بیش از حد قطع کرده بودند، و از همکارانی که دوستشان داشتند اما کار زیادی سرشان می‌‌‌ریختند، فاصله گرفته بودند. و همه معتقد بودند کار درستی کرده‌‌‌اند.

منبع: کتاب The Microstress Effect