تفضلی وقتی میخواست با ما آشنا بشود، ترتیبی داد که هر سه نفرمان با همسرانمان که فرانسوی بودند، با او و خانمش شام بخوریم. دوره خیلی برای من جالب بود، برای اینکه اصولا پیش از آن، خیلی سرپرستی مایل نبود دانشجوهای ایرانی با فرانسویها یا به هر حال غیرایرانیها ازدواج کنند؛ ولی او رفتار دیگری داشت و طرز برداشتش برایم خیلی جالب بود. بعد هم به مناسبتی من به لندن رفتم و در آنجا هم با او مقداری صحبت کردم و خیلی از او خوشم آمد. متوجه شدم تمام دوستهای دوره جوانی یا جوانتری من را در ایران میشناسد و…
درضمن یک چیز دیگری که من را از کمونیسم دور کرد این بود که نهضت ملی شدن نفت ایران باعث شد که ما و دوستانمان یک اتحادیه دانشجویی نسبتا قوی درست بکنیم و جلوی اتحادیهای که تودهایها درست کرده بودند دربیاییم و خود همین باز مرا در برابر تودهایها و روسها قرارداد که آن موقع آنها مخالف ملی شدن نفت ایران بودند.
جریانی که بهشدت مرا شوکه کرد، تهاجم به کرهجنوبی بود؛ یعنی کاملا روشن بود که شما با یک نهضتی روبهرو هستید که میخواهد به هر قیمتی شده دنیا را بگیرد. برای من خیلی سادهتر بود فهم این مطلب، به خاطر اینکه داستان آذربایجان یادم میآمد و ادعای استالین روی قارص و اردهان ترکیه را به خاطر داشتم یا کمکی که در شمال یونان به نهضت هلاس به رهبری مارکوس کرده بودند؛ بنابراین بیش از پیش معتقد شدم که این شورویها، این روسها و این کمونیستها که از آنها پشتیبانی میکنند مردمان خطرناکی هستند؛ ولی در ضمن فکر من…
آنهایی که اقتصاد میخواندند حواسشان خیلی جمع بود. پرت نگویید. در بین استادان و دانشجویان اقتصاد آنهایی که تمایلات چپ داشتند خیلی نبودند، اما خب چرا چپ داشتیم، اما آنهایی هم که چپ بودند، به هیچوجه حرفهای مارکسیستها را به آن صورت قبول نداشتند . در نتیجه در آن محیط ما کاملا متوجه بودیم که تئوریهای مارکسیستی در واقع برپایه تئوریهای ریکاردو است.
احمد مهبد، دیپلمات و مشاور شاه در امور نفتی طی دهه۱۹۵۰ بوده است. او در گفتوگو با تاریخ شفاهی هاروارد بخشی از وقایع سیاسی و اقتصادی معاصر را روایت کرده است.
جز اینکه در سال آخر مقداری سوال برای من پیش آمد یعنی روزنامههایی که در اختیار داشتم یا خبرهایی که میشنیدم و نوع اختیارات تامی که مصدق برای خودش میگرفت، نشان میداد که او در کار خودش گیر کرده و در ضمن هم دومرتبه ما داریم سر میخوریم به طرف گونه دیگر حکومت فردی و شخصی؛ ولی با همه اینها ته دلم احترام به او بود، اما دیگر آن اعتقاد استوار پیشین را نداشتم. در واقع وقتی که به ایران آمدم با نظر منفی به شاه و دستگاه نگاه میکردم.