سایکسپیکو
رد پای دو غریبه (فصل ۶ - بخش چهل و سوم)
اداره هند بریتانیا به دنبال تضعیف لورنس در قضایای سوریه بود
لورنس از این تصمیم به وجد آمد؛ از سوی دیگر، اعضای دیگر هیات انگلیس چنین نبودند. بررسی مستقل از ادعای بریتانیا مبنی بر اینکه قدرتی است که مردم بینالنهرین و فلسطین خواهان حکومت آنها هستند آخرین چیزی بود که مقامهای بریتانیایی میخواستند. بالفور پیشتر به لوید جورج هشدار داده بود که «نقطه ضعف موضع ما این است که در مورد فلسطین ما عمدا و به درستی پذیرش اصل حق تعیین سرنوشت را رد میکنیم. اگر از ساکنان فعلی نظرخواهی شود بیتردید حکمی ضد یهودیت صادر خواهند کرد.» کمیسیون برای افشای این موضوع اطمینان داشت. وقتی لورنس حضور برخی «ناسیونالیستهای بسیار چابک عرب» را مطرح کرد چه کسی میدانست در بینالنهرین چه خواهد شد. انگلیسیها میدانستند که کمیسیون در حمایت از استقلال عربی در سوریه وارد خواهد شد.
اما حتی اگر مساله حاکمیت بریتانیا بر بینالنهرین و فلسطین را هم میپذیرفت، نمونه سوریه به امری مُسری تبدیل میشد. همانطور که «گرتود بل»-که بیشتر دوران جنگ را به عنوان افسر ناظر [ political officer: در سلسله مراتب نظامی political commissar یا political officer یعنی یک افسر یا مقام ناظر که مسوول آموزش (ایدئولوژی) سیاسی و سازماندهی واحد/ یگانی است که به او واگذار شده و به دنبال آن است که کنترل غیرنظامیان بر ارتش را تضمین کند] در کنار نیروهای بریتانیایی در بینالنهرین گذرانده بود- خاطرنشان کرد «ما یک حزب ناسیونالیستی جنینی در بغداد داریم و اگر آنها یک دولت مستقل عربی در سوریه به وجود آورند، همواره در همان مسیر خواهند رفت و ابراز شکایت خواهند کرد که چرا ما چنین دولتی نداریم.» «بل» که ادعای فرانسه بر سوریه را رد میکرد، اکنون به این نتیجه رسیده بود که «خوشحال میشوم ببینم فرانسویها در آنجا استقرار یابند و خوشحال میشوم که آمریکاییها هم استقرار یابند. هر چیزی غیر از تاسیس یک دولت عرب در اینجا، کنترل موثر بریتانیا بر آنجا را به دنبال خواهد داشت.»
حمایت ضمنی هیات انگلیسی از استقلال اعراب در سوریه زمانی فروکش کرد که آنها فهمیدند ناآرامیای که این امر به وجود خواهد آورد پیامدها و تبعاتی بر توانایی بریتانیا جهت بهرهبرداری از نفت موصل خواهد داشت. در یادداشتهای بعدی در مورد نفت، دپارتمان اطلاعاتی دریانوردی [Admiralty’s Intelligence Department: دپارتمانی در دولت انگلیس که روزگاری نیروی دریایی سلطنتی را راهبری و مدیریت میکرد] تاکید کرد که تجربه اکتشاف نفت در کشور همسایه ایران – جایی که عملیات حفاری شرکت به شدت بسته به رابطهاش با قبایل محلی است- نشان داد که «حیاتی» بود که یک دولت «قدرتمند و با ثبات» در بینالنهرین تاسیس شود. همانطور که لورنس بعدها تصریح کرد، «لوید جورج جرات نداشت اقدامات وسیعی در مورد خودمختاری در آنجا وعده دهد.» اداره هند [Indian Office] که به دنبال تضعیف بیشتر لورنس بود هم «گرتود بل» و هم «آرنولد ویلسون» (به عنوان مقام بالاترِ [immediate superior] گرتود بل) را از بغداد به پاریس فرستاد تا دیدگاههای لورنس را بیاثر سازد.
ویلسون با لورنس دیدار کرد و چنین گزارش داد: «به نظر میرسد که او عظیمترین آسیب را زده و دشواریهای ما با فرانسویها در سوریه تا حد زیادی به خاطر اقدامات و توصیههای او بوده است.» لورنس دریافت که به شدت به حاشیه رانده شده است. مردی که رئیسجمهوری آمریکا در خاطرات روزمره خود در فوریه سطوری را به او اختصاص داده بود اکنون وقت داشت که عصرها به تماشای سیرک برود. وقتی روزی در هتلی که هیات انگلیسی استقرار یافته بود به نردهای نگریست تا لوید جورج را ببیند، آرتور بالفور و سفیر انگلیس در پاریس در پایین پلهها نشسته بودند، او رفت و دو قطعه دستمال توالت برداشت و محتویات آن را در هوا و روی سر آنها پرتاب کرد. در پایان ماه مه، او ناگهان به قاهره رفت- ظاهرا برای بازیابی برخی یادداشتهایی که به او در نوشتن کتابش در مورد این کمپین کمک کند – اما در حقیقت تلاش میکرد وضعیت را در منطقه به کنترل در آورد.
دلیل دیگری هم وجود داشت که چرا اشتهای انگلیسیها برای قیل و قال با فرانسویها در حال کمرنگ شدن بود؛ امری که یک سرخوردگی روزافزون بود که [شاید] یک صلح پایدار بتواند به دست آید. هارولد نیکولسون در اواخر مارس نوشت:«ما به سرعت در حال از دست دادن صلح هستیم و تمام کارهای دشواری که انجام شده تلف شده است.» وقتی سیسیل، وزیر خارجه بریتانیا، پیشنویس پیمان با آلمان را در ماه مه مشاهده کرد، به لوید جورج هشدار داد که به باور او این «نه سخاوتمندانه است و نه منصفانه». اگر قرار است عمر صلح کوتاه باشد، مستلزم آن است که بریتانیا متحد دوران جنگ خود را نرنجاند. بالفور این حالت را بهطور کامل خلاصه کرد. او خود را «از سردرگمی سوریه بسیار پریشان یافته بود زیرا او شخصا مسوول همه آن مسائل بود». او پذیرفت که اگرچه «با فرانسویها و اعراب صادق نبودیم... ترجیح امروز این است که با اعراب بجنگیم نه فرانسویها؛ البته اگر اساسا جنگی وجود داشته باشد.»
ارسال نظر