ارزیابی از وضعیت فعلی، نقطه سرآغاز
برای ایجاد یک «کل» خوب، نیازمند قرارگیری دو «خوب» در کنار یکدیگر هستیم که اولی «اجزا» خوب است و دومی «پیوند» خوب بین اجزاست. اگر با نگاه سیستمی به موضوع پرداخته شود، بیتردید برای ایجاد جامعهای توسعه یافته، مقدمتا سازمانهای توسعه یافته مورد نیاز است و آن چیزی که این سازمانها را به تشکیلاتی توسعه یافته تبدیل میکند، انسانهای توسعه یافته و متعالی هستند. به همین خاطر هم بیان میشود، انسانهای متعالی شالوده پیشرفت یک جامعه هستند و نگاه و تدبیر آنها، جامعه را به جلو حرکت میدهد. حال سوال اینجاست که اگر یک سازمان تصمیم به ترسیم مسیر تعالی خود گرفت، از چه طریق به این مهم دست خواهد یافت و نقطه شروع حرکت کجا خواهد بود؟ بیتردید نقطه شروع در «ارزیابی» است. وقتی میخواهیم بدانیم به کجا میخواهیم برسیم، باید در ابتدا کاملا آگاه شویم که کجا هستیم. لذا برای دستیابی به آن، نیازمند قضاوتهای علمی و ارزشی خواهیم بود و در این رابطه به بسترها و اقتضائات جامعه نیز توجه داشته باشیم. در این راستا، «ارزیابی عملکرد» و مطالعه دستاوردها و خروجیهای سازمان با چند پارامتر میتواند از اصلیترین اقدامات باشد: اولی افزایش بهرهوری و دیگری افزایش منابع مالی.
اینکه برای شروع از کدام مدخل به موضوع ورود کنیم، نیازمند یک تشخیص درست است تا از ابزار درست، در زمان درست و به نحو درست استفاده شود. مسالهای که یکی از وظایف رهبران یک سازمان است که تغییر را بتواند در سازمان تحت امر خود ایجاد کند. وظیفهای که نیاز به بصیرت استراتژیک و آینده نگری دارد تا یک مدیر قبل از آنکه به پیچی برسد، سازمان خود را استادانه و با آمادگی از آن مرحله عبور دهد. ضمن اینکه توانایی شناسایی فرصتها را نیز داشته باشد. یک رهبر استراتژیست و قوی، رهبری است که به درستی فرصتهای پنهان در آینده را تشخیص میدهد و قابلیتها و توانمندیهای سازمان خود را متناسب برای بهرهگیری از فرصتهای آینده تنظیم میکند. چیزی که در واقع، یکی از نقاط مشترک سازمانهای بزرگ محسوب میشود. قطعا «آگاهی» از فرصتهای بزرگ کفایت بخش نیست و صرفا شرط لازم محسوب میشود، درحالی که قدرت و قابلیت بهره گیری از فرصت، از نقش پررنگ تری برخوردار است.
متعالی شدن و رشد، نتیجه یک لحظه خاص نیست و خون دلها و رنجهای متعددی را باید متحمل شد تا سازمانی به نقطه مطلوب خود برسد. جیم کالی در کتاب «از خوب تا عالی» بیان کرده است که سازمانها زمانی به مراحل بالای تعالی رسیدهاند که دو پشتوانه قوی داشته اند، اولی نظم و دومیبردباری. نظم، بنیان و اساس استقرار یک سیستم و جامعه است. به نظر میرسد که در کنار این دو پارامتر جیم کالی، باید پارامتر انرژی را نیز افزود. اگر انرژی و منابع کافی وجود نداشته باشد یک سازمان نمیتواند به مسیر خود ادامه دهد و دچار خستگی میشود. لذا به همین خاطر است که سازمانها به ۴ گونه تقسیم میشوند که در یک طرف ماهیت انرژی و در طرف دیگر شدت انرژی قرار گرفتهاند و سازمانهای بزرگ و موفق، آنهایی هستند که دارای شدت انرژی بالا و نیز ماهیت انرژی مثبت هستند. هرگونه حالت دیگری به جز این وضعیت، سازمان را از بهرهگیری از حداکثر ظرفیت خود دور میکند و در بلندمدت برای آن سازمان، چیزی جز زوال متصور نخواهد بود.
ارسال نظر