اقتصاد رفتاری پاسخ میدهد:
مدل مفهومی تبیینکننده فقر
با این حال یکی از مدلهای بسیار خوب به منظور کاهش فقر از سوی اقتصاددانان رفتاری ارائه شده است. آنها مجموعهای از منابع را که در تجربه و رهایی از فقر دخیل هستند، مد نظر قرار میدهند. در این مدل سعی شده تا با در نظر گرفتن عوامل اقتصادی و انسانی در ایجاد و ادامه فقر، به تاثیر این عوامل بر تصمیمگیری و انتخاب نیز توجه شود و از سوی دیگر سایر اشکال سرمایه که زیربنای عوامل مخاطرهآمیز در فقر هستند نیز مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. در این مدل، از میان انواع مختلف سرمایه، ترکیبی از ساختارهای اجتماعی و تصمیمات فردی هستند که تجربه فقر را شکل میدهند. در این مدل، مجموعه منابع ذیل، در اصطلاح «سرمایه» خوانده میشوند: ۱) اقتصادی: درآمد، رفاه و مستمری دولتی ۲) انسانی: رشد مغز در سن کودکی و پیشرفت تحصیلی ۳) محیطی: کیفیت خانه، محله ایمن و فضای سبز ۴) اجتماعی: شبکه اجتماعی، اعتماد اجتماعی و رهایی از بیم کلیشهها و برچسبها ۵) ویژگیهای شخصیتی: خودکنترلی، خودکارآمدی و انگیزش ۶) پهنای باند شناختی و رهایی از تمایل ذهنیهای رفتاری. همانطور که در بالا توضیح دادیم، از آن رو که عوامل اقتصادی و انسانی از دیرباز مورد توجه سیاستگذاران بوده است، از میان عوامل ذکر شده، به توضیح سه سرمایه آخر میپردازیم.
سرمایه اجتماعی: عموما بهعنوان روابط و شبکه اجتماعی و اعتماد و جبران متقابل در نظر گرفته میشود. این سرمایه بر تمایل فرد به کمک کردن به افراد فقیرتر از خود اشاره دارد. بهعنوان مثال، محققان نشان دادهاند که رفاه استقلال بیشتری را ایجاد میکند و در نتیجه آن میزان همدلی و کارهای نیکوکارانه و اجتماعی در جامعه کاهش مییابد. علاوهبراین، نشان داده شده است که عملکرد هوشی افراد ممکن است تحتتاثیر کلیشههای منفی درونیشده درباره گروه اجتماعیشان قرار گیرد. بهعنوان مثال، اگر قبل از گرفتن یک آزمون به یک فرد سیاهپوست گفته شود که سیاهپوستان و اقلیتهای قومی در این امتحان نمره کمتری گرفتهاند، میتواند بر عملکرد آنها تاثیر بگذارد. تاکید بر وضعیت اجتماعی-اقتصادی نیز میتواند به همین شکل منجر به تغییر در عملکرد افراد شود. این اثر بهعنوان «بیم کلیشه» شناخته میشود و زمانی رخ میدهد که نگرانی فرد از هویتش، ظرفیت شناختی و حافظه او را تحتتاثیر قرار دهد.
سرمایه شخصیتی نیز عموما بهعنوان «مهارتهای نرم» یا «مهارتهای غیرشناختی» تعریف میشوند و مفاهیمی همچون خودکارآمدی (خودباوری)، خودکنترلی و ثبات (اشتیاق و پشتکار) را شامل میشوند. یکی از معروفترین آزمایشهای رفتاری انجام شده در این زمینه «آزمون شیرینی مارشمالو» (marshmallow) است که در آن به کودکان حدودا ۴ ساله دو گزینه برای انتخاب داده شد: خوردن یک مارشمالو همین الان یا گرفتن دو مارشمالو ۱۵ دقیقه بعد. کودکانی که نتوانستند ۱۵ دقیقه برای گرفتن یک مارشمالوی اضافی صبر کنند، بعدها در مدرسه ضعیفتر عمل کردند، احتمال ارتکاب جرم و استفاده از مواد مخدر در آنها بیشتر بود و بیشتر احتمال داشت که بیکار باشند و درآمد کمتری بهدست آورند. در نتیجه در ادبیات پژوهشی روانشناسی و اقتصاد رفتاری، خودکنترلی یکی از مهمترین عواملی است که در زندگی افراد تاثیر بسزایی دارد.
سرمایه شناختی نیز اصطلاحی است که بر دو فرآیند ذهنی تاکید دارد: ۱) پهنای باند شناختی یا ظرفیت پردازش اطلاعات که در تصمیمات پیچیده (تصمیمات ساده ما عموما بهصورت خودکار و با استفاده از میانبرهای ذهنی گرفته میشوند) به افراد کمک میکند. ۲)رهایی از تمایل ذهنیهای رفتاری یا میانبرهای شناختی که همه افراد از آنها استفاده میکنند. محققان دریافتهاند که فقر موجب بهکارگیری تمام ظرفیتهای شناختی فرد میشود، بهطوری که برای آنها ظرفیت کمی میگذارد تا بتوانند توجه خود را به راهحلهای دیگر معطوف سازند. آزمایشهای بسیاری نیز نشان داده است که اگر به افراد ثروتمند و نخبگان «حس فقر» داده شود، آنها نیز همان تصمیمی را میگیرند که ما بهطور معمول در افراد فقیر میبینیم. بنابراین در این رویکرد، فقر یک حالت مبتنی بر موقعیت است و تنها از حس «کمبود» نشات میگیرد. این حالت باعث میشود تا منابع ذهنی فرد مصرف و بار شناختی به وی تحمیل شود. تمایل ذهنیهای شناختی نیز که بهعنوان اموری جهانشمول در نظر گرفته میشوند در بعضی از گروهها بیشتر به چشم میخورند.
بهعنوان مثال مطالعاتی نشان دادهاند که نوجوانی، فقر شدید، حاشیهنشینی و سطح تحصیلات کمتر با تنزیل هذلولی (به این معنی که آنها پاداش کمتر امروز را به پاداش بزرگتر فردا ترجیح میدهند) در ارتباط است. با وجود این تحقیقات بیشتری برای شناسایی این موضوع که آیا فقر افراد را در معرض خطاهای شناختی بیشتر قرار میدهد یا خیر، ضروری است. در مجموع، این مدل مفهومی بر این مساله تاکید میکند که افراد با سرمایههای اقتصادی یکسان ممکن است با پیامدهای مختلفی از فقر روبهرو شوند، چراکه در انواع دیگر سرمایه با یکدیگر متفاوت هستند. برای درک بهتر این مدل لازم است به توضیح یکی از مسائل مرتبط با فقر، بررسی مکانیزمهای موثر بر تصمیم افراد درباره تجمیع پسانداز، بپردازیم. تجمیع پسانداز همواره یکی از موضوعات مهمی است که سیاستگذاران به آن میاندیشند. سیاستگذاران سعی دارند افراد را به تجمیع پسانداز تشویق کنند تا مردم آینده روشنتری داشته باشند. با این حال، این مساله عموما با چالشهای جدی روبهرو است و میزان این تجمیع عموما خیلی کمتر از میزان لازم است. سوال اصلی آن است که رویکردهای اقتصادی چگونه میتوانند این پدیده را تبیین کنند. مدل ارائه شده در بالا این پدیده را اینگونه تفسیر و تبیین میکند:
سرمایه شناختی: از نظر اقتصاددانان رفتاری تمایل ذهنی زمان حال (present bias) و تمایل ذهنی وضعیت موجود (Status quo bias) میتواند توضیح دهد که چرا افراد کمتر از میزان لازم پسانداز میکنند. بهعنوان مثال، یک مطالعه نظرسنجی در آمریکا نشان داده است که کسانی که در نظرسنجی اعلام کردهاند مقادیر کمتری از پولشان را در زمان حال در مقایسه با دریافت مقادیر بالاتر در آینده ترجیح میدهند، حدود ۱۹ درصد پسانداز بازنشستگی کمتری نسبت به کسانی که این تمایل ذهنی را نشان نمیدادند، داشتند. تمایل ذهنی وضعیت موجود نیز نشان میدهد که بیشتر از تصمیم و انتخاب فعال در مورد گزینههای پیچیده، ممکن است افراد به سادگی مسیری را دنبال کنند که برای آنها تعیین شده است. ایجاد یک حالت پیشفرض که بتواند به افزایش پسانداز طولانیمدت کمک کند، میتواند یکی از بهترین گزینهها در طراحی سیاستهای مالی باشد.
سرمایه شخصیتی: شکاف میان قصد و نیت و رفتار واقعی یکی از موضوعاتی است که در تحلیل پسانداز حائز اهمیت است. تحقیقات بسیاری نشان دادهاند که نیتهای افراد لزوما به رفتار منجر نمیشوند، بنابراین ممکن است بسیاری از مردم سعی کنند تا پول بیشتری را پسانداز کنند اما از آنجا که خودکنترلی آنها پایین است، در این مسیر ناموفق باشند. از اینرو استفاده از مکانیزمهای رفتاری میتواند در تغییر این سرمایه اثرگذاری نسبتا خوبی داشته باشد. در مجموع بهنظر میرسد برای طراحی سیاستهایی به منظور کاهش و ریشهکن ساختن فقر لازم است تا به سایر ابعاد روانشناختی و اجتماعی نیز توجه ویژهای شود و بدون در نظر گرفتن ابعاد ذکر شده، بهکارگیری هرگونه سیاست با شکست مواجه خواهد شد.
ارسال نظر