گذشته و آینده هفته کاری ۴۰  ساعته

اما در بیشتر تاریخ ۲۵۰ ساله آمریکا، روزهای کاری ۸ساعته و هفته‌های کاری پنج روزه، رویایی دور از دسترس بود. هفته کاری متداول، ۶روز کامل را در بر می‌گرفت، با ساعات کار متوالی در طول هفته و گاهی یک نیم‌روز در شنبه. واژه «اضافه‌کار» هم در ابتدا صرفا به معنای انجام کار بیشتر بود و لزوما دستمزد بالاتری به همراه نداشت.

 قانون جدید با استثنائات

در طول چند دهه، تلاش‌های پراکنده‌ای برای کوتاه‌ کردن ساعات کار انجام شد. سرانجام در سال ۱۹۱۶، دولت فدرال قانون «آدامسون» را تصویب کرد که روز کاری را برای کارگران راه‌آهن بین‌ایالتی به ۸ساعت رساند. این امر عمدتا تحت فشار اتحادیه‌ها و ترس از توقف شبکه ریلی در آستانه ورود آمریکا به جنگ جهانی اول صورت گرفت.

در دهه ۱۹۲۰، چند شرکت به صورت انفرادی، هفته کاری ۴۰ ساعته را آزمایش کردند که شاخص‌ترین مثال آن شرکت فورد موتور بود. جوزف مک‌کارتین، استاد تاریخ دانشگاه جورج‌تاون، می‌گوید این اقدام بیشتر ناشی از نگرانی بابت نرخ بالای جابه‌جایی کارکنان و پایین ‌بودن بهره‌وری بود. این شرکت دریافت که ساعات کوتاه‌تر کار، منجر به کاهش سوانح، افزایش بهره‌وری و کارگران وفادارتر می‌شود.

با وجود این، هفته ۶ روزه و ساعات کار طولانی همچنان به صورت هنجار تلقی می‌شد و چشم‌انداز پذیرش گسترده هفته کاری ۴۰ ساعته، دور از دسترس بود. آزرا زاکرمن سیوان، استاد استراتژی و کارآفرینی موسسه فناوری ماساچوست، می‌گوید: «امروزه ما این امر را طبیعی می‌دانیم، اما حتی تا سال ۱۹۲۹، هفته کاری ۵ روزه هنوز امری نامحتمل به نظر می‌رسید.»

زاکرمن سیوان می‌گوید که دوران رکود بزرگ این وضعیت را تغییر داد. در بحبوحه بیکاری گسترده، اجماع دو حزبی در واشنگتن بر سر تقسیم کار شکل گرفت: افراد بیشتر، با ساعات کار کوتاه‌تر. در سال ۱۹۳۸، پرزیدنت فرانکلین روزولت، استانداردهای کار منصفانه را امضا و به قانون تبدیل کرد. این قانون، حداقل دستمزد ۲۵ سنت در ساعت و هفته کاری استاندارد ۴۴ ساعته را در ابتدا تعیین کرد که تا سال ۱۹۴۰ به ۴۰ ساعت کاهش یافت. بر اساس این قانون، هر کس که بیشتر کار می‌کرد، مستحق دریافت اضافه‌کار با نرخ یک و نیم برابر بود.

سرانجام در آمریکای پس از جنگ، هفته کاری ۴۰ساعته برای‌میلیون‌ها کارگر به یک هنجار تبدیل شد و دستمزد اضافه‌کار به عنوان عامل بازدارنده برای کارفرمایان عمل می‌کرد تا ساعات کار طولانی‌تری مطالبه نکنند. حتی برخی از اتحادیه‌ها خواستار کاهش بیشتر ساعات کار بودند، اما با از دست رفتن نفوذ جنبش کارگری در پایان قرن بیستم، این مطالبات کم‌رنگ شد. در واقع، از دهه ۱۹۷۰ دوباره ساعات کاری به تدریج روندی صعودی یافت.

 نتایج مثبت کمتر کار کردن

در هزاره جدید، هفته کاری در ایالات متحده، طیف گسترده‌ای از تجارب کاری را برای نیروهای مختلف در بر می‌گیرد. ابزارهای ارتباطی نوین نظیر ایمیل، اینترنت، لپ‌تاپ‌ها، تلفن‌های هوشمند و پلتفرم‌هایی مانند زوم و اسلک، گرچه بسیاری از کارکنان دفتری را از قید حضور فیزیکی در محل کار رها ساخته‌اند، اما این آزادی به بهای زوال مرزهای میان زندگی کاری و شخصی، محقق شده است.

در همین حال ‌‌میلیون‌ها موقعیت شغلی سنتی با مزایای اتحادیه‌ای (۹ صبح تا ۵ عصر) از بین رفته‌اند و بسیاری از شهروندان آمریکایی ناچارند برای امرار معاش، شیفت‌های طولانی‌تری را تحمل کنند، چند شغل داشته باشند یا به کارهای موقت و پروژه‌ای در چارچوب اقتصاد گیگی (سیستم کار موقت) روی آورند. نظرسنجی گالوپ در سال ۲۰۲۵ نشان داد تنها ۴۰درصد کارکنان تمام‌وقت، هفته کاری ۴۰ ساعته استاندارد را تجربه می‌کنند، در حالی‌ که ۳۸ درصد بین ۴۱ تا ۵۹ ساعت و ۱۵ درصد بیش از ۶۰ ساعت در هفته مشغول به کار هستند. تنها ۸ درصد این افراد کمتر از ۴۰ ساعت کار می‌کنند.

در سوی دیگر این طیف، شاهد ظهور پدیده‌ای نوین هستیم: تعداد اندک اما رو به افزایشی از شرکت‌ها، به اجرای هفته کاری چهار روزه روی آورده‌اند. جولیت شور، استاد جامعه‌شناسی در کالج بوستون، سه سال را به پژوهش روی بیش از ۲۰۰ شرکت با بیش از ۸۰۰۰ کارمند اختصاص داده تا تاثیرات گذار به هفته کاری چهار روزه را ارزیابی کند.

او تاکید می‌کند که نتایج به‌ دست ‌آمده، هم برای کارفرمایان و هم برای کارکنان، مثبت بوده است. شرکت‌های حاضر در این طرح آزمایشی، بهبود چشم‌گیری در شاخص ماندگاری کارکنان (Retention) مشاهده کردند؛ به طوری که نرخ استعفا از ۱.۸ مورد در ماه، پیش از اجرای این طرح، به ۱.۴ مورد در ماه پس از آن کاهش یافت. همچنین، مرخصی‌های استعلاجی و شخصی از یک روز در ماه به ازای هر کارمند به ۰.۸ روز تنزل یافت.

برای کارکنان نیز، منافع اصلی در حوزه‌های بهزیستی (سلامت روحی و جسمی) و توازن کار و زندگی نمود یافت. شور می‌گوید: «ما ۲۰ معیار بهزیستی را مورد سنجش قرار دادیم که همه آنها نشان‌دهنده بهبودهای قابل‌توجهی بودند.» برای مثال، ۶۹ درصد از شرکت‌کنندگان کاهش فرسودگی شغلی، نزدیک به ۴۰ درصد کاهش استرس و اضطراب، ۴۲ درصد بهبود سلامت روان، و ۳۷ درصد بهبود سلامت جسمانی را گزارش کردند.

 آیا هوش مصنوعی کمک خواهد کرد؟

به‌نظر می‌رسد تضمینی وجود ندارد که بهره‌وری بالاتر ناشی از هوش مصنوعی، همان آینده‌ای را رقم بزند که «جان مینارد کینز» در سال ۱۹۳۰ پیش‌بینی کرده بود: یعنی دوران کار ۱۵ ساعته و اوقات فراغت فراوان. نخست اینکه، دستاوردهای حاصل از هوش مصنوعی ممکن است به اندازه آنچه بسیاری انتظار دارند، شگفت‌انگیز نباشد. «امیلی رُز مک‌ری»، تحلیلگر موسسه گارتنر، می‌گوید بسیاری از شرکت‌ها برای حفظ رقابت‌پذیری به شدت روی هوش مصنوعی سرمایه‌گذاری می‌کنند، اما با ابزارهای امروزی، شاهد افزایش بهره‌وری محدودی هستند.

مک‌ری توضیح می‌دهد: «قبل از اینکه بتوانیم از هوش مصنوعی عامل برای زنجیره‌وار کردن مجموعه‌ای از وظایف مختلف استفاده کنیم و بسیاری از کارهای اداری حذف شوند، جهش‌های بسیار بزرگی در این فناوری ضروری است.» او می‌گوید ابزارهای هوش مصنوعی آینده ممکن است واقعا برای ساعات کار تحول‌آفرین باشند، اما این امر قطعی نیست. و حتی اگر هفته کاری ایالات متحده در سال‌های آینده به کمتر از ۴۰ ساعت کاهش یابد، آنچه ما با آن زمان اضافه انجام می‌دهیم، شاید از رویاهای امثال کینز دور باشد.

منبع: Wall street Journal