چالش دورکاری برای تفکیک کار و زندگی
مسأله اینجاست که همین مدلهای انعطافپذیر نیز چالشهایی اساسی برای افراد دارند که مهمترین آن، کمرنگ شدن مرز بین کار و زندگی است.
میتوان گفت که تعیین مرز مناسبی بین کار و زندگی، بستگی زیادی به سلیقه و شخصیت افراد مختلف دارد. نانسی راتبارد، استاد مدیریت دانشگاه وارتون معتقد است که به طور کلی افراد دو نگرش متفاوت نسبت به تفکیک کار و زندگی دارند. برخی از آنها «ادغامکننده» هستند و برایشان مهم نیست که مرز کار و زندگیشان کمرنگ شود. دسته دوم «تفکیککننده» هستند و میل شدیدی دارند که کار را از زندگی شخصی خود جدا نگه دارند (چه از نظر زمانی و چه از نظر مکانی). آنها ساعات و مکانی خاص برای کار خود نیاز دارند تا با تمرکز کامل به وظایفشان پرداخته و پس از آن، انگار با شخصیتی متفاوت سراغ زندگیشان بروند. البته که این دو نگرش، دو سوی یک طیف هستند و بیشتر شاغلان حالتی بینابینی دارند.
سالی که کرونا فراگیر شد و دورکاری رواج یافت، کارکنان با چالشهای جدیدی مواجه شدند. با توجه به آنکه مرز مکانی و زمانی بین کار و بقیه زندگی محو شده بود، کارکنان دانشی (غیر عملیاتی) خودشان باید حد و مرز میکشیدند.
پژوهشی که توسط آژانس ملی پژوهشهای اقتصادی آمریکا روی ۳ میلیون شاغل انجام شد، نشان داد که کار کردن از خانه باعث افزایش ۱۳درصدی تعداد جلسات افراد و افزایش ۸درصد ساعات کار روزانه شده است. این ارقام به معنای آن بود که بهرغم صرفهجویی در زمان و هزینه رفتوآمدها، باز هم هر فرد ۴۸ دقیقه در روز به طول مدت کارش افزوده شده بود. دلایل مختلفی برای این اتفاق میتوان در نظر گرفت. از یک سو، به نظر دور بودن اعضای یک تیم کاری از یکدیگر، نیاز به هماهنگیها و برگزاری جلسات را بیشتر میکرد. از سوی دیگر، شاید به دلایل فرهنگی، هنوز مدیران عادت به استفاده از ابزارهای دیجیتال نداشتند و در ساعات غیرکاری نیز با کارکنان ارتباط میگرفتند.
پژوهشگران آژانس ملی پژوهشهای اقتصادی نوشتند: «تغییر در برنامه کاری ممکن است پیامدی از کمرنگ شدن مرز کار و زندگی شخصی باشد؛ به طوری که به دلیل فقدان مرزی روشن بین دفتر کار و خانه، سادهتر میتوان به دام اضافهکاری افتاد.»
برای بسیاری از کسانی که توانستند شغل خود را در آن دوره با تعدیلهای گسترده حفظ کنند، پاندمی کرونا چندان شبیه کار کردن از خانه نبود و بیشتر به خوابیدن در دفتر کار شباهت داشت.
این موضوع بهویژه برای کسانی دیده شد که ضمن کار از خانه باید از فرزندانشان نیز مراقبت میکردند. بورلی سوتلو یکی از این افراد بود.
بورلی یک معلم مدرسه ابتدایی در شهر اوکلند کالیفرنیاست. او در دوران پاندمی باید به طور دورکار به آموزش میپرداخت. این کار را در آپارتمان-استودیوی ۴۰ متری خود انجام میداد و همزمان دختر پنجسالهاش نیز در گوشهای دیگر کلاس مهدکودک را آنلاین شرکت میکرد. او میگوید: «من نمیتوانستم مادری تماموقت باشم و وظیفه تدریس هم بر عهده داشتم.» با این حال، شرایط آن روزها، او را هم وادار کرد که مانند بسیاری از والدین تنها، هر دو کار را با هم انجام دهد. بورلی دخترش را در گوشهای از استودیو روی زمین و در مقابل لپتاپ مینشاند.
سپس خودش در گوشهای دیگر به تدریس آنلاین با هدفون مشغول میشد. هر دو ساعت، مدتی به شاگردانش استراحت میداد تا بتواند دوربین و هدفون را کنار گذاشته و به دختر خود رسیدگی کند.
او زمانی تصمیم گرفت که یک چادر مسافرتی وسط آپارتمان برپا کند که هرازگاهی اندکی فضا برای خود داشته باشد. در یادآوری آن روزها به من گفت: «مانند جهنم بود. نمیدانم چه چیز دیگری بگویم.»
البته که کار حضوری نیز بیعیب و نقص نیست. بسیاری از دفاتر کار امروزی از پارتیشن یا فضاهای باز استفاده میکنند تا اعضای تیم معاشرت بیشتری داشته باشند. از طرفی تصور میشود که گپوگفتهای خودمانی در برهههای استراحت مانند جادو عمل میکند و در آن اوقات است که ایدههای ناب به ذهن افراد میرسد.
واقعیت آن است که شاید برخی از این ادعاها واقعیت داشته باشد ولی در چنین محیطهای کاری، عوامل حواسپرتی بسیار بیشتر است. افراد نمیتوانند تمرکز عمیق داشته باشند و اگر هم بخواهند به هدفون پناه ببرند، متهم به انزوا و سرد بودن میشوند.
برگرفته از کتاب: شغل کافی/ نوشته: سیمون استالزوف